سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل دفتر دیده است . [امام علی علیه السلام]
ولایت فقیه « سرچشمه تمدن اسلامی»
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» سایر مؤیدات‏

سایر مؤیدات‏

از جامع الاخبار «1» هم روایتى نقل مى‏ کنند که پیغمبر اکرم (ص) فرموده است: أَفْتَخِرُ یَوْمَ الْقِیامَةِ بِعُلَماءِ امّتی. وَ عُلَماءُ امّتی کَسائرِ أَنْبیاءِ قَبْلی «2». (در دوره قیامت به علماى امتم افتخار و مباهات خواهم کرد. و علماى امت من مثل سایر انبیاى سابقند). این روایت هم از مؤیدات مطلب ماست. در مستدرک «3» روایتى از غرر «4» نقل مى‏کند، به این مضمون: الْعُلَماءُ حُکامٌ عَلَى الْناسِ «5».

(علما حاکم بر مردمند). و به لفظ حکما على الناس نیز نقل شده. ولى به نظر مى‏آید که صحیح نباشد. گفته شد که در خود غرر به صورت حکام على الناس بوده است. این روایت هم اگر سندش معتبر بود «6»، دلالتش واضح و یکى از مؤیدات است. روایات دیگرى هست که مى‏ توان براى تأیید ذکر کرد.

 

از جمله این گونه روایات، روایت تحف العقول «7» است تحت عنوان «مجارى الامور و الاحکام على أیدی العلماء» این روایت از دو قسمت تشکیل یافته: قسمت اول روایتى است از حضرت سید الشهدا (ع)، که از امیر المؤمنین على ابن ابی طالب (ع) نقل فرموده، درباره «امر به معروف و نهى از منکر». و قسمت دوم نطق حضرت سید الشهداست درباره «ولایت فقیه» و وظایفى که فقها در مورد مبارزه با ظلمه و دستگاه دولتى جائر به منظور تشکیل حکومت اسلامى و اجراى احکام دارند. این نطق مشهور را در منى‏ ایراد، و در آن علت جهاد داخلى خود را بر ضد دولت جائر اموى تشریح فرموده است. از این روایت دو مطلب مهم به دست مى‏آید: یکى «ولایت فقیه» و دیگرى اینکه فقها باید با جهاد خود و با امر به معروف و نهى از منکر حکام جائر را رسوا و متزلزل و مردم را بیدار گردانند تا نهضت عمومى مسلمانان بیدار حکومت جائر را سرنگون و حکومت اسلامى را برقرار سازد. اینک روایت:

 

اعْتَبِروُا ایّها النّاسُ بِما وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنائِهِ عَلَى الأَحبارِ اذْ یَقُولُ: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرّبّانِیّونَ وَ الأَحبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الإِثمَ» «1» و قال: «لُعِنَ الّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی إِسْرائیلَ.» الى قوله: «لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ». «2» وَ إِنّما عابَ اللَّهُ ذلِکَ عَلَیْهِمْ، لأَنّهُمْ کانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظّلَمَةِ الّذینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسادَ، فَلا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذلِکَ رَغْبَةً فیما کانُوا یَنالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمّا یَحْذَروُنَ؛ وَ اللّهُ یَقُولُ: «فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَونِ. «3» وَ قالَ: «وَ الْمُؤمِنُونَ وَ الّمُوْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأمُروُنَ بِالْمَعْروُفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ». «4» فَبَدَأَ اللّهُ بِالأمرِ بِالْمَعْروُفِ وَ النّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةً مِنْهُ، لِعِلْمِهِ بِأَنّها اذا أُدّیتْ و أُقیمَتْ، اسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلّها، هَیّنُها وَ صَعْبُها. وَ ذلِکَ أَنّ الأمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ دُعاء الَى الإِسْلامِ مَعَ رَدّ الْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظالِمِ، وَ قِسْمَةِ الْفَیْ‏ء وَ الْغَنائِمِ، وَ أَخْذِ الصّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِها وَ وَضْعِها فى حَقِّها. ثُمّ أَنْتُمْ أَیّتُهَا العِصابَةُ، عِصابَةُ، بِاْلعِلْمِ، مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ بِالنّصیحَةِ مَعْروُفَةٌ، وَ بِاللّهِ فِی أَنْفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، یَهابُکُمُ الشّریفُ وَ یُکْرِمُکُم الضّعیفُ، وَ یُؤثِرُکُمْ مَنْ لا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ تَشفَعُونَ فِى الْحَوائِجِ اذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلّابِها، وَ تَمْشُونَ فى الطّریقِ بِهَیْبَةِ الْمُلوُکِ وَ کَرامَةِ الأکابِرِ، أَ لَیْسَ کُلّ ذلِکَ إِنَّما نلتُمُوهُ بما یُرْجَى عِندَکُمْ منَ الْقِیامْ بِحَقِ اللّهِ، وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِهِ تَقْصُروُنَ؛ فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأُمَةِ: فَأَمّا حَقّ الْضّعَفاءِ فَضَیّعْتُمْ. وَ امّا حَقّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُمْ. فَلا مالًا بَذَلْتُمُوهُ؛ و لا نَفْسَاً خاطَرْتُمْ بِها لِلَّذى خَلَقَها؛ وَ لا عَشیرَةً عادَیْتُمُوها فی ذاتِ اللَّهِ. أَنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رُسُلِهِ و اماناً مِنْ عَذابِهِ؛ لَقَدْ خَشِیتُ عَلَیْکُمْ، ایُّهَا الْمُتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ، أنْ تَحِلَّ بِکُمْ نِقْمَةٌ مِنْ نَقَماتِهِ. لأَنَّکُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرامَةِ اللَّه مَنْزِلَةً فُضِّلْتُمْ بِها؛ وَ مَنْ یُعْرَفُ بِاللَّهِ لا تُکْرِمُونَ وَ انْتُمْ بِاللَّهِ فی عِبادِهِ تُکْرَموُنَ. وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلا تَفْزَعُونَ، وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبائِکُمْ تَفْزَعُونَ؛ وَ ذِمَّةُ رَسوُلِ اللَّهِ (ص) مَحْقُورَةٌ، وَ الْعُمْی وَ الْبُکْمُ وَ الزُّمْنُ فی الْمَدائِنِ مُهْمَلَة، لا ترْحَمُونَ؛ وَ لا فی مَنْزِلَتِکُمْ تَعْمَلُونَ وَ لا مَنْ عَمِلَ فیها تُعینُونَ؛ وَ بالادّهانِ وَ الْمُصانَعَةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأمَنُونَ. کُلُّ ذلِکَ مِمّا أَمَرکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْىِ وَ التَناهِى، وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلوُنَ. وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النّاسِ مُصیبَةً لِما غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنازِلِ الْعُلَماءِ لَوْ کُنْتُمْ تَسْعَوْنَ. ذلِکَ بِأَنَّ مَجارِی الأموُرِ وَ الأَحْکامِ عَلى أَیْدِی الْعُلماءِ بِاللَّهِ الأمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ. فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ. وَ ما سُلِبْتُمْ ذلِکَ، إلّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقّ وَ اخْتِلافِکُمْ فی السُّنَةِ بَعْدَ الْبَیّنَةِ الْواضِحَةِ. وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الأذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَةَ فی ذاتِ اللَّهِ، کانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ وَ عَنْکُمْ تَصْدُرُ وَ إلَیْکُمْ تُرْجَعُ. وَ لکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ اسْتَسْلَمتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فی أیْدیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبَهاتِ وَ یَسیروُنَ فی الشَّهَواتِ. سَلَّطَهُمْ عَلى ذلِکَ فِرارُکُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إعجابُکُمْ بِالْحَیاةِ الَّتی هِیَ مُفارِقَتُکُمْ. فَأَسْلَمْتُمُ الضُّعَفاءَ فی أَیْدِیهِم؛ فَمِنْ بَیْنِ مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ، وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلى مَعیشَتِهِ مَغْلوُبٍ. یَتَقَلَّبُونٍ فی الْمُلْکِ بِآرائِهِمْ وَ یَسْتَشْعِروُنَ الخِزْیَ بِأَهوائِهِمْ اقْتِداءً بِالأَشرارِ وَ جُرْاةً عَلَى الجَبّارِ. فى کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرهِ خَطیبٌ یَصْقَعُ؛ فَالْأَرْضُ لَهُمْ شاغِرَةٌ؛ وَ أَیْدیهِمْ فیها مَبْسُوطَةٌ. وَ النّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ، لا یَدْفَعُونَ یَدَ لامِسٍ؛ فَمِنْ بَیْنِ جَبّارٍ عَنیدٍ، وَ ذی سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَدید، مُطاعٍ لا یَعْرِفُ الْمُبْدِئ الْمُعیدَ. فَیا عَجَباً، وَ ما لی لا أَعْجَبُ، وَ الأرْضُ مِنْ غاشٍ غَشُومٍ وَ مُتَصَدّقٍ ظَلُوْمٍ وَ عامِلٍ عَلَى الْمُؤمنینَ بِهِمْ غَیْر رَحیمٍ. فَاللَّهُ الْحاکِمُ فیما فِیهِ تَنازَعْنا وَ الْقاضِى بِحُکْمِهِ فیما شَجَرَ بَیْنَنا. اللّهُمَّ، إنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کانَ مِنا تَنافُساً فى سُلطانٍ وَ لا الْتِماساً مِنْ فُضُولِ الحُطامِ. وَ لکِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ؛ وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فى بِلادِکَ؛ وَ یَأمَنَ المَظْلُوموُنَ مِنْ عِبادِکَ؛ وَ یَعْمَلُ بفَرائضِکَ و سُنَنِکَ وَ أَحکامِکَ فَإِن «1» لَمْ تَنْصُرُونا وَ تُنْصِفوُنا قَوِىَ الظَّلَمَةُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلُوا فی إطفاءِ نُورِ نَبِیّکُمْ. وَ حَسْبُنَا اللَّهُ، وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا، و إلَیْهِ أَنَبْنا، وَ إلَیْهِ الْمَصیرُ. «2»

 

اى مردم، از پندى که خدا به دوستدارانش به صورت بدگویى از «احبار» داده عبرت بگیرید؛ آنجا که مى ‏فرماید: «چرا نباید علماى دینى و احبار از گفتار گناهکارانه آنان (یعنى یهود) و حرام خوارى آنان جلوگیرى کنند. راستى آنچه انجام مى ‏داده و به وجود مى ‏آورده‏ اند چه بد بوده است». و مى ‏فرماید: «آن عده از بنى اسرائیل که کفر ورزیدند لعنت شدند». تا آنجا که مى ‏فرماید: «راستى که آنچه انجام مى‏ داده ‏اند چه بد بوده است». در حقیقت، خدا آن را از این جهت برایشان عیب مى‏ شمارد و مایه ملامت مى ‏سازد که آنان با چشم خود مى ‏دیدند که ستمکاران به زشتکارى و فساد پرداخته‏ اند، و باز منعشان نمى‏ کردند، به خاطر عشقى که به دریافتهاى خود از آنان داشتند؛ و نیز به خاطر ترسى که از آزار و تعقیب آنان به دل راه مى‏ دادند. در حالى که خدا مى‏فرماید: «از مردم نترسید؛ و از من بترسید». و مى ‏فرماید: «مردان مؤمن دوستدار و رهبر و عهده‏ دار یکدیگرند. همدیگر را امر به معروف و نهى از منکر مى ‏کنند». (مى‏ بینیم که در این آیه در شمردن صفات مؤمنان، صفاتى که مظهر دوستدارى و عهده دارى و رهبرى متقابل مؤمنان است)، خدا از امر به معروف و نهى از منکر شروع مى‏ کند، و نخست این را واجب مى‏ شمارد زیرا مى ‏داند که اگر امر به معروف و نهى از منکر انجام بگیرد و در جامعه برقرار شود، همه واجبات، از آسان گرفته تا مشکل، همگى برقرار خواهد شد. و آن بدین سبب است که امر به معروف و نهى از منکر عبارت است از دعوت به اسلام؛ (یعنى جهاد اعتقادى خارجى) به اضافه بازگرداندن حقوق ستمدیدگان به ایشان؛ و مخالفت و مبارزه با ستمگران (داخلى)؛ و کوشش براى اینکه ثروتهاى عمومى و درآمد جنگى طبق قانون عادلانه اسلام توزیع شود، و صدقات (زکات و همه مالیاتهاى الزامى یا داوطلبانه) از موارد صحیح و واجب آن جمع‏آورى و گرفته شود، و هم در موارد شرعى و صحیح آن به مصرف برسد.

علاوه بر آنچه گفتم، شما اى گروه، اى گروهى که به علم و عالم بودن شهرت دارید و از شما به نیکى یاد مى ‏شود و به خیرخواهى و اندرزگویى و راهنمایى در جامعه معروف شده‏اید و به خاطر خدا در دل مردم شکوه و مهابت پیدا کرده‏اید به طورى که مرد مقتدر از شما بیم دارد و ناتوان به تکریم شما بر مى ‏خیزد و آن کس که هیچ برترى بر او ندارید و نه قدرتى بر او دارید شما را بر خود برترى داده است و نعمتهاى خویش را از خود دریغ داشته به شما ارزانى مى‏دارد، در موارد حوایج (یا سهمیه مردم از خزانه عمومى) وقتى به مردم پرداخت نمى ‏شود وساطت مى‏کنید، و در راه با شکوه و مهابت پادشاهان و بزرگوارى بزرگان قدم بر مى‏دارید، آیا همه این احترامات و قدرتهاى‏ معنوى را از این جهت به دست نیاورده‏اید که به شما امید مى ‏رود که به اجراى قانون خدا کمر ببندید؟ گرچه در مورد بیشتر قوانین خدا کوتاه آمده‏اید؛ بیشتر حقوق الهى را که به عهده دارید فرو گذاشته‏ اید. مثلًا حق ملت را خوار و فرو گذاشته‏ اید؛ حق افراد ناتوان و بى ‏قدرت را ضایع کرده ‏اید؛ اما در همان حال به دنبال آنچه حق خویش مى ‏پندارید برخاسته ‏اید. نه پولى خرج کرده ‏اید؛ و نه جان را در راه آنکه آن را آفریده به خطر انداخته‏ اید؛ و نه با قبیله و گروهى به خاطر خدا در افتاده ‏اید. شما آرزو دارید و حق خود مى‏دانید که بهشتش و همنشینى پیامبرانش و ایمنى از عذابش را به شما ارزانى دارد؛ من، اى کسانى که چنین انتظاراتى از خدا دارید، از این بیمناکم که نکبت خشمش بر شما فرو افتد؛ زیرا در سایه عظمت و عزت خدا به منزلتى بلند رسیده‏اید، ولى خداشناسانى را که ناشر خداشناسى هستند احترام نمى‏کنید؛ حال آنکه شما به خاطر خدا در میان بندگانش مورد احترامید. و نیز از آن جهت بر شما بیمناکم که به چشم خود مى‏بینید تعهداتى که در برابر خدا شده «1» گسسته و زیر پا نهاده شده است، اما نگران نمى‏ شوید؛ در حالى که به خاطر پاره‏اى از تعهدات پدرانتان نگران و پریشان مى‏شوید؛ اینک تعهداتى که در برابر پیامبر انجام گرفته «2» مورد بى‏اعتنایى است؛ نابینایان، لالها، و زمینگیران ناتوان، در همه شهرها بى‏سرپرست مانده‏اند، و بر آنها ترحم نمى‏شود. و نه مطابق شأن و منزلتتان کار مى‏کنید؛ و نه به کسى که چنین کارى بکند و در ارتقاى شأن شما بکوشد اعتنا یا کمک مى‏کنید. با چرب زبانى و چاپلوسى و سازش با ستمکاران، خود را در برابر قدرت ستمکاران حاکم ایمن مى‏گردانید. تمام اینها دستورهایى است که خدا به صورت نهى، یا همدیگر را نهى کردن و بازداشتن، داده و شما از آنها غفلت مى‏ورزید. مصیبت شما از مصایب همه مردم سهمگینتر است؛ زیرا منزلت و مقام علمایى را از شما بازگرفته‏اند اگر مى‏دانستید. چون در حقیقت، جریان ادارى کشور و صدور احکام قضایى و تصویب برنامه‏هاى کشور باید به دست دانشمندان روحانى، که امین حقوق الهى و داناى حلال و حرامند، سپرده شده باشد. اما اینک مقامتان را از شما بازگرفته و ربوده‏اند. و اینکه چنین مقامى را از دست داده‏اید، هیچ علتى ندارد جز اینکه از دور محور حق (قانون اسلام و حکم خدا) پراکنده‏اید؛ و درباره سنت، پس از اینکه دلایل روشن بر حقیقت و کیفیت آن وجود دارد، اختلاف پیدا کرده‏اید. شما اگر مردانى بودید که بر شکنجه و ناراحتى شکیبا بودید و در راه خدا حاضر به تحمل ناگوارى مى‏شدید، مقررات براى تصویب پیش ما آورده مى‏شد؛ و به دست شما صادر مى‏شد؛ و مرجع کارها بودید. اما شما به ستمکاران مجال دادید تا این مقام را از شما بستانند؛ و گذاشتید حکومتى که قانوناً مقید به شرع است به دست ایشان بیفتد، تا بر اساس پوسیده حدس و گمان به حکومت پردازند؛ و طریقه خودکامگى و اقناع شهوت را پیشه سازند. مایه تسلط آنان بر حکومت، فرار شما از کشته شدن بود، و دلبستگى‏تان به زندگى گریزان دنیا. شما با این روحیه و رویه، توده ناتوان را به چنگال این ستمگران گرفتار آوردید تا یکى برده وار سرکوفته باشد؛ و دیگرى بیچاره وار سرگرم تأمین آب و نانش؛ و حکام خودسرانه به امیال خود عمل کنند؛ و با هوسبازى خویش ننگ و رسوایى به بار آورند؛ پیرو بدخویان گردند و در برابر خدا گستاخى ورزند. در هر شهر سخنورى از ایشان بر منبر آمده و گماشته شده است. زمین برایشان فراخ و دستشان در آن گشاده است. مردم بنده ایشانند و قدرت دفاع از خود را ندارند. یک حاکم دیکتاتور و کینه ورز و بدخواه است؛ و حاکم دیگر بیچارگان را مى‏کوبد و به آنها قلدرى و سختگیرى مى‏کند؛ و آن دیگر فرمانروایى مسلط است که نه خدا را مى‏شناسد و نه روز جزا را. شگفتا! و چرا نه شگفتى، که جامعه در تصرف مرد دغلباز ستمکارى است که مأمور مالیاتش ستم ورز است؛ و استاندارش نسبت به اهالى دیندار نامهربان و بى‏رحم است. خداست که در مورد آنچه در باره‏اش به کشمکش برخاسته‏ایم حکومت و داورى خواهد کرد؛ و درباره آنچه بین ما رخ داده با رأى خویش حکم قاطع خواهد کرد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( چهارشنبه 96/5/4 :: ساعت 12:41 عصر )
»» خدایا، بى ‏شک تو مى‏ دانى

  

خدایا، بى ‏شک تو مى‏ دانى آنچه از ما سر زده «1» رقابت در به دست آوردن قدرت سیاسى نبوده؛ و نه جستجوى ثروت و نعمتهاى ناچیز دنیا؛ بلکه براى این بوده که اصول و ارزشهاى درخشان دینت را بنماییم و ارائه دهیم؛ و در کشورت اصلاح پدید آوریم؛ و بندگان ستمزده‏ ات را ایمن و برخوردار از حقوق مسلمشان گردانیم؛ و نیز تا به وظایفى که مقرر داشته‏اى و به سنن و قوانین و احکامت عمل شود.

بنا بر این، شما (گروه علماى دین) اگر ما را در انجام این مقصود یارى نکنید و حق ما را از غاصبان نستانید؛ ستمگران بر شما چیره شوند و در خاموش کردن نور پیامبرتان بکوشند. خداى‏ یگانه ما را کفایت است؛ و بر او تکیه مى ‏کنیم؛ و به سوى او رو مى‏ آوریم. و سرنوشت به دست او و بازگشت به اوست.

مى‏ فرماید: اعتبروا أیّها الناس بِما وعظ اللَّهُ به أولیاءه من سوء ثنائه على الأحبار. خطاب به دسته مخصوص، حاضرین مجلس، اهل شهر و بلد، اهل مملکت، و یا مردم دنیاى آن روز نیست؛ بلکه هر کس را در هر زمان که این ندا را بشنود شامل مى‏شود. مثل: یا أیها النّاس که در قرآن آمده است. خداوند با اعتراض به «احبار» یعنى علماى یهود و استنکار رویه آنها، اولیاى خویش را موعظه فرموده، و به آنان پند داده است. منظور از «اولیا» کسانى هستند که توجه به خدا دارند، و در جامعه داراى مسئولیت مى ‏باشند؛ نه اینکه منظور ائمه، علیهم السلام، باشد. 

اذ یقول: «لَوْ لا یَنهاهُمُ الرَبّانِیّونَ وَ الْاحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الاثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ.» 

خداوند در این آیه، «ربانیون» و «احبار» را مورد نکوهش قرار مى‏دهد که چرا آنها، که علماى دینى یهود بوده‏اند، ستمکاران را از «قول اثم»، یعنى گفتار گناهکارانه که اعم از دروغپردازى و تهمت و تحریف حقایق و امثال آن باشد، و از «اکل سُحت»، یعنى حرامخوارى، نهى نکرده و بازنداشته‏ اند. بدیهى است این نکوهش و تقبیح اختصاص به علماى یهود ندارد؛ و نه اختصاص به علماى‏ نصارى دارد؛ بلکه علماى جامعه اسلامى، و به طور کلى علماى دینى را شامل مى ‏شود. بنا بر این، علماى دینى جامعه اسلامى هم اگر در برابر رویه و سیاست ستمکاران ساکت بنشینند، مورد نکوهش و تقبیح خدا قرار مى‏گیرند. این امر فقط مربوط به سلف و نسل گذشته نیست؛ نسلهاى گذشته و آینده در این حکم یکسانند.

حضرت امیر (ع) این موضوع را با استناد به قرآن ذکر فرموده، که علماى جامعه اسلامى هم عبرت بگیرند و بیدار شوند؛ و از اداى وظیفه امر به معروف و نهى از منکر بازنایستد؛ و در برابر هیأتهاى حاکمه ستمگر و منحرف سکوت ننمایند. حضرت با استشهاد به آیه «لو لا ینهاهم الربانیون ...» دو نکته را گوشزد فرموده است:

1. اینکه سهل انگارى علما در وظایف ضررش بیش از کوتاهى دیگران در انجام همان وظایف مشترک است. چنانکه هرگاه یک بازارى کار خلافى بکند، ضررش به خود او مى ‏رسد؛ لیکن اگر علما در وظیفه کوتاهى کردند، مثلًا در برابر ستمگران سکوت نمودند، ضررش متوجه اسلام مى‏ شود. و اگر به وظیفه عمل کردند و آنجا که باید صحبت کنند سکوت نکردند، نفع آن براى اسلام است.

2. با اینکه باید از همه امورى که مخالف شرع است نهى کرد، روى «قول اثم»، یعنى دروغپردازى و «اکل سحت»، یعنى حرام خورى تکیه کرده است تا بفهماند که این دو «منکر» از همه منکرات خطرناکتر است؛ و بایستى بیشتر مورد مخالفت و مبارزه قرار گیرد. چون گاهى گفتار و تبلیغات دستگاه هاى ستمگر بیش از کردار و سیاست شان براى اسلام و مسلمین ضرر دارد؛ و غالباً حیثیت اسلام و مسلمین را به مخاطره مى‏ اندازد.

خداوند نکوهش مى‏کند که چرا از گفتار نادرست و تبلیغات گناهکارانه ستمکاران جلوگیرى نکردند؟ چرا آن مردى را که ادعا کرد من «خلیفة اللَّه» هستم و آلت مشیت الهى هستم، و احکام خدا همین گونه است که من اجرا مى‏کنم، عدالت اسلامى همین است که من مى‏ گویم و اجرا مى‏کنم (در صورتى که اصولًا عدالت سرش نمى‏شد.)

تکذیب نکردند؟ این گونه سخنان «قول اثم» است. این حرفهاى گناه کارانه را که ضرر زیادى براى جامعه دارد، چرا جلوگیرى نکردند؟ ظلمه را که حرفهاى نامربوط زدند، خیانتها مرتکب شدند، بدعتها در اسلام گذاشتند، ضربه به اسلام زدند، چرا نهى نکردند و از این گناهان بازنداشتند؟

اگر کسى احکام را آن طور که خدا راضى نیست تفسیر کرد، بدعتى در اسلام گذاشت به اسم اینکه عدل اسلامى چنین اقتضا مى ‏کند، احکام خلاف اسلام اجرا کرد، بر علما واجب است که اظهار مخالفت کنند. هرگاه اظهار مخالفت نکنند، مورد لعن خدا قرار مى ‏گیرند. و این از آیه شریفه پیداست، و نیز در حدیث است که إذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ، فَلِلعالِمِ أنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ؛ و إلّا فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ. «1»

 (چون بدعتها پدید آید، بر عالم واجب است که علم (دین) خویش را اظهار کند؛ و گر نه لعنت خدا بر او خواهد بود.) خود اظهار مخالفت و بیان تعالیم و احکام خدا، که مخالف بدعت و ظلم و گناه مى ‏باشد، مفید است؛ چون سبب مى ‏شود عامه مردم به فساد اجتماعى و مظالم حکام خائن و فاسق یا بى‏دین پى‏برده، به مبارزه برخیزند؛ و از همکارى با ستمکاران خوددارى نمایند؛ و به عدم اطاعت در برابر قدرت هاى حاکمه فاسد و خائن دست بزنند. اظهار مخالفت علماى دینى در چنین مواردى‏ یک «نهى از منکر» از طرف رهبرى دینى جامعه است، که موجى از «نهى از منکر» و یک نهضت مخالفت و «نهى از منکر» را به دنبال مى ‏آورد. نهضتى را به دنبال مى ‏آورد که همه مردم دیندار و غیرتمند در آن شرکت دارند. نهضتى که اگر حکام ستمکار و منحرف به آن تسلیم نشوند و به صراط مستقیم رویه اسلامى تبعیت از احکام الهى باز نیایند و بخواهند با قدرت اسلحه آن را ساکت کنند، در حقیقت به تجاوز مسلحانه دست زده و «فئه باغیه» خواهند بود؛ و بر مسلمانان است که به جهاد مسلحانه با «فئه باغیه» «1»، یعنى حکام تجاوزکار، بپردازند تا سیاست جامعه و رویه حکومت کنندگان مطابق با اصول و احکام اسلام باشد.

شما که فعلًا قدرت ندارید جلو بدعتهاى حکام را بگیرید و این مفاسد را دفع کنید، اقلًا ساکت ننشینید. تو سر شما مى ‏زنند، داد و فریاد کنید؛ اعتراض کنید. انظلام نکنید.

انظلام (تن به ظلم دادن) بدتر از ظلم است. اعتراض کنید؛ انکار کنید؛ تکذیب کنید؛ فریاد بزنید. باید در برابر دستگاه تبلیغات و انتشارات آنها دستگاهى هم این طرف به وجود بیاید تا هر چه به دروغ مى‏گویند تکذیب کند. بگوید دروغ است؛ بگوید عدالت اسلامى این نیست که آنها ادعا مى‏کنند. عدل اسلامى که براى خانواده‏ ها و جامعه مسلمین قرار داده شده، همه برنامه ‏اش مضبوط و مدون است که آنها دارند. این مطالب باید گفته شود تا مردم متوجه باشند؛ و نسل آینده سکوت این جماعت را حجت قرار ندهد، و نگوید لا بد اعمال و رویه ستمکاران مطابق شرع بوده است و دین مبین اسلام اقتضا مى ‏کرده که ستمگران «اکل سحت»، یعنى حرام خوارى کنند و مال مردم را غارت کنند.

از آنجا که دایره فکر عده‏اى از دایره همین مسجد تجاوز نمى ‏کند و جولان و گسترش ندارد، وقتى گفته مى ‏شود «اکل سحت»، یعنى حرام خوارى فقط بقال سر کوچه به نظرشان مى ‏آید که، العیاذ باللَّه، کم فروشى مى ‏کند! دیگر آن دایره بزرگ حرام خوارى و غارت گرى به‏ نظر نمى ‏آید که یک سرمایه بزرگ را مى‏بلعند؛ بیت المال را اختلاس مى‏کنند؛ نفت ما را مى ‏خورند؛ به نام نمایندگى کمپانی هاى خارجى کشور ما را بازار فروش کالاهاى گران و غیر ضرورى بیگانه مى‏کنند، و از این راه پول مردم را به جیب خود و سرمایه داران بیگانه مى‏ ریزند. نفت ما را چند دولت بیگانه پس از استخراج براى خود مى‏برند؛ «1» و مقدار ناچیزى هم که به هیأت حاکمه همدست خودشان مى‏ دهند، از طرق دیگر به جیب خودشان بر مى ‏گردد. و اندکى که به صندوق دولت مى ‏ریزد، خدا مى‏ داند صرف کجا مى‏ شود. این یک «اکل سحت» و حرام خوارى در مقیاس وسیع و در مقیاس بین المللى است. «منکر» وحشتناک و خطرناکترین منکرات همین است. شما اوضاع جامعه و کارهاى دولت و دستگاهها را دقیقاً مطالعه کنید تا معلوم شود چه «اکل سحت» هاى وحشتناکى صورت مى‏گیرد. اگر زلزله‏اى در گوشه کشور رخ دهد، یک راه درآمد و حرامخوارى به روى سودجویان حاکم بازمى‏گردد تا به نام زلزله ‏زدگان جیب خودشان را پر کنند. در قراردادهایى که حکام ستمکار و ضد ملى با دولتها یا شرکتهاى خارجى مى ‏بندند، میلیونها از پول ملت را به جیب مى ‏زنند؛ و میلیونها از پول ملت را عاید خارجیان و اربابان خود مى ‏کنند. اینها جریانات سیل ‏آسایى از حرام خورى است که پیش چشم ما صورت مى ‏گیرد؛ و هنوز ادامه دارد؛ چه در تجارت خارجى، و چه در به اصطلاح قراردادهایى که براى استخراج معادن یا بهره‏ بردارى از جنگلها و سایر منابع طبیعى بسته مى‏ شود؛ یا براى کارهاى‏ ساختمانى و راه سازى؛ یا خرید اسلحه از استعمارگران غربى و استعمارگران کمونیست. 

ما باید جلو این غارت گریها و حرام خوریها را بگیریم. همه مردم موظف به این کار هستند؛ ولى علماى دینى وظیفه ‏شان سنگین تر و مهمتر است. ما باید پیش از سایر افراد مسلمان به این جهاد مقدس و این وظیفه خطیر اقدام کنیم. ما به خاطر مقام و موقعیتى که داریم بایستى پیشقدم باشیم. اگر امروز قدرت نداریم که جلو این کارها را بگیریم و حرامخواران و خائنین به ملت و دزدان مقتدر و حاکم را به کیفر برسانیم، باید کوشش کنیم این قدرت را به دست بیاوریم. و در عین حال، به عنوان حد اقل انجام وظیفه، از اظهار حقایق و افشاى حرام خوریها و دروغ پردازیها کوتاهى نکنیم. وقتى قدرت به دست آوردیم، نه تنها سیاست و اقتصاد و اداره کشور را درست مى ‏کنیم؛ بلکه حرام خورها و دروغ پردازها را شلاق مى ‏زنیم و به کیفر مى‏ رسانیم.

مسجد اقصى را آتش زدند. ما فریاد مى ‏کنیم که بگذارید مسجد اقصى به همین حال نیم سوخته باقى باشد؛ این جرم را از بین نبرید «1»؛ ولى رژیم شاه حساب باز مى‏کند و صندوق مى‏ گذارد، و به اسم بناى مسجد اقصى از مردم پول مى‏ گیرند تا بتوانند از این راه استفاده نمایند و جیب خود را پر کنند؛ و ضمناً آثار جرم اسرائیل را از بین ببرند!

اینها مصیبتهایى است که گریبانگیر امت اسلام شده، و کار را به اینجا رسانده است.

آیا علماى اسلام نباید این مطالب را بگویند؟ «لَو لا یَنْهَاهم الرّبانیونَ والأحبارُ عن أَکْلِهِمُ السُحْتَ.» چرا فریاد نم ى‏زنند؟ چرا از این غارت گریها هیچ سخنى نمى‏ گویند؟

بعد به آیه «لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إسْرائیلَ» استناد شده که ذکر آن از فرصت بحث ما خارج است.

سپس مى‏ فرماید:

وَ إنما عاب اللَّه ذلک علیهم لأنهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین أظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة مما یحذرون.

اینکه خدا از «ربانیون» استنکار کرده، روى این اصل است که آنان با اینکه مى ‏دیدند ظلمه چه کارها مى ‏کنند و چه جنایتها مرتکب مى‏ گردند، ساکت بودند و آنها را نهى نمى ‏کردند.

و سکوتشان به حسب این روایت روى دو علت بوده است:

1- سودجویى‏

2- زبونى.

یا افراد طمعکارى بودند، و از ظلمه استفاده مادى مى‏کردند و به اصطلاح حق السکوت مى‏گرفتند. و یا بزدل و ترسو بودند و از آنها مى‏ ترسیدند. به روایات امر به معروف و نهى از منکر مراجعه فرمایید؛ در آن روایات عمل بعضى را که براى فرار از امر به معروف و نهى از منکر مرتباً عذرتراشى مى‏کنند، تقبیح مى ‏کند و آن سکوت را عیب مى ‏شمرد. «1»

وَ اللَّه یَقُولُ: «فلا تَخْشَوُا الناسَ وَ اخْشَوْنِ» و خدا مى‏فرماید که از آنها نترسید. چه ترسى دارید؟ جز این نیست که شما را زندانى مى‏کنند؛ بیرون مى‏کنند؛ مى‏ کشند. اولیاى ما براى اسلام جان دادند؛ شما هم باید براى این امور آماده باشید و قال: «و الْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُروُنَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ ...»

 

و در ذیل آیه مى‏فرماید: «وَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ و یؤْتُونَ الزَّکاة وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسوُلَهُ ...».

فَبَدأ اللَّهُ بِالأمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّها إِذا ادّیَتْ وَ اقیمَت اسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلّها هَیّنها وَ صَعْبُها وَ ذلِکَ أنّ الْأمرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعاءٌ الى الْاسْلامِ مَعَ رَدّ الْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظّالِمِ وَ قسمَةِ الْفَیْ‏ء وَ الْغَنائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِها وَ وَضْعِها فی حَقِّها.

اگر امر به معروف و نهى از منکر به خوبى اجرا شود، دیگر فرایض قهراً برپا خواهد شد. اگر امر به معروف و نهى از منکر اجرا شود، ظلمه و عمالشان نمى‏ توانند اموال مردم را بگیرند، و به میل خود صرف کنند؛ و مالیاتهاى مردم را تلف نمایند. آمر به معروف و ناهى از منکر دعوت به اسلام و رد مظالم و مخالفت با ظالم مى‏کند.

عمده وجوب امر به معروف و نهى از منکر براى این امور است. ما امر به معروف و نهى از منکر را در دایره کوچکى قرار داده، و به مواردى که ضررش براى خود افرادى است که مرتکب مى‏شوند، یا ترک مى‏کنند، محصور ساخته‏ایم در اذهان ما فرو رفته که «منکرات» فقط همین هایى هستند که هر روز مى‏ بینیم یا مى‏ شنویم. مثلًا اگر در اتوبوس نشسته ‏ایم، موسیقى گرفتند، یا فلان قهوه خانه کار خلافى را مرتکب شد، یا در وسط بازار کسى روزه خورد، منکرات مى‏باشند، و باید از آن نهى کرد. ولى به آن منکرات بزرگ توجه نداریم. آن مردمى را که دارند حیثیت اسلام را از بین مى‏ برند، حقوق ضعفا را پایمال مى‏ کنند و ... باید نهى از منکر کرد. اگر یک اعتراض دسته جمعى به ظلمه که خلافى مرتکب مى ‏شوند، یا جنایتى مى ‏کنند، بشود، اگر چند هزار تلگراف از همه بلاد اسلامى به آنها بشود که این کار خلاف را انجام ندهید، یقیناً دست بر مى ‏دارند. وقتى که بر خلاف حیثیت اسلام و مصالح مردم کارى انجام دادند، نطقى ایراد کردند، اگر از سراسر کشور، از تمام قرا و قصبات، از آنان استنکار شود، زود عقب‏ نشینى مى ‏کنند.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( چهارشنبه 96/5/4 :: ساعت 12:37 عصر )
»» عقب نشینی نکنید

خیال مى‏ کنید مى ‏توانند عقب‏ نشینى نکنند؟ هر گز نمى‏ توانند. من آنها را مى‏ شناسم. من مى‏ دانم که چکاره‏ اند! خیلى هم ترسو هستند! خیلى زود عقب‏ نشینى مى ‏کنند. لیکن وقتى که دیدند ما از آنها بى‏ عرضه تریم، جولان مى ‏دهند.

در قضیه ‏اى که علما با هم اتحاد داشتند، و اجتماع کردند و از شهرستانها هم‏ از آنان پشتیبانى شد و هیأتها آمدند، خطابه‏ ها ایراد کردند، دستگاه عقب ‏نشینى کرد، و آن لایحه را نسخ نمود «1». بعد که بتدریج ما را سرد و سست کردند و از هم جدا ساختند و براى هر یک «تکلیف شرعى» معین کردند، در نتیجه این اختلاف کلمه و تشتت اقوالْ جرى شدند؛ و اکنون هر کارى که مى‏ خواهند با مسلمین و مملکت اسلامى مى‏ کنند.

دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم. امر به معروف و نهى از منکر براى این امور مهم است. آن عطار بیچاره اگر کار خلافى کرد، ضررى به اسلام نمى‏ زند؛ به خودش ضرر مى‏زند. آنهایى را که به اسلام ضرر مى‏ زنند باید بیشتر امر به معروف و نهى از منکر کرد. آنهایى را که به عناوین مختلف هستى مردم را غارت مى ‏کنند باید نهى کرد.

این مطالب بعضى مواقع در خود روزنامه‏ها دیده مى ‏شود- منتها گاهى به صورت شوخى است، و گاهى به صورت جدى- که بسیارى از چیزهایى که به اسم سیل‏ زدگان یا زلزله‏ زدگان جمع ‏آورى کردند، خودشان خوردند! یکى از علماى ملایر مى ‏گفت که ما براى مردگان حادثه‏ اى یک کامیون کفن بردیم، مأمورین نمى ‏گذاشتند به آنها برسانیم و مى ‏خواستند بخورند!! امر به معروف و نهى از منکر براى اینان لازمتر است.

اکنون من از شما استفسار مى‏ کنم: آیا مطالبى که حضرت امیر (ع) در این حدیث فرمودند، براى اصحابى است که در اطراف خودشان بودند و بیانات حضرت را مى‏ شنیدند؟ آیا اعتبروا ایها الناس خطاب به ما نیست؟ ما از «ناس» و جزء مردم نیستیم؟ آیا نباید از این خطاب عبرت بگیریم؟

 

همان طور که در اول بحث عرض کردم، این مطالب براى دسته و جمعیت خاصى نیست؛ بلکه از طرف آن حضرت براى هر امیر، هر وزیر، هر حاکم، و هر فقیه، براى همه دنیا، همه بشر و همه افرادى که زنده هستند، بخشنامه شده است. بخشنامه‏ هاى آن حضرت همدوش قرآن است، و همانند قرآن تا روز قیامت واجب الاتباع مى ‏باشد.

آیه‏ اى هم که به آن استدلال شده (لو لا یَنْهاهُمُ الْرَبّانیّونَ) هر چند به «ربانیون و احبار» خطاب کرده، لیکن روى خطاب به عموم است. از آنجا که ربانیون و احبار از جهت طمع یا ترس در برابر ظلم ظلمه سکوت کردند، در صورتى که با دادها، فریادها، و با گفتارهایشان مى‏ توانستند کارى انجام دهند و جلو ظلم را بگیرند، مورد استنکار خداوند واقع شدند؛ علماى اسلام هم اگر در برابر ستمگران قیام نکنند و سکوت نمایند، مورد استنکار قرار خواهند گرفت.

 

ثم أیتها العصابة بعد از خطاب به مردم، گروه علماى اسلام را مورد خطاب قرار داده است:

عصابة بالعلم مشهورة و بالخیر مذکورة و بالنصیحة معروفة و باللَّه فی أنفس الناس مهابة یهابکم الشریف و یکرمکم الضعیف و یؤثرکم من لا فضل لکم علیه و لا ید لکم عنده، تشفعون فى الحوائج إذا امتنعت من طلابها و تمشون فی الطریق بهیبة الملوک و کرامة الأکابر، أ لیس کل ذلک إنما نلتموه بما یرجى عندکم من القیام بحق اللَّه.

شما در جامعه هیبت و شوکت دارید؛ ملت اسلام به شما احترام مى ‏گذارند و براى شما کرامت قائلند؛ این مهابت و عزتى که در جامعه دارید براى این است که از شما انتظار مى‏ رود که در برابر ظلمه به حق قیام کنید؛ حق ستمدیدگان را از ظالم بگیرید. به شما امیدوارند که قیام نمایید و از تعدى ظلمه جلوگیرى کنید.

و إن کنتم عن أکثر حقه تقصرون، فاستخففتم بحق الأمة، فأما حق الضعفاء فضیعتم و أما حقکم بزعمکم فطلبتم فلا مالًا بذلتموه و لا نفساً خاطرتم بها للذی خلقها و لا عشیرة عادیتموها فی ذات اللَّه. أنتم تتمنون على اللَّه جنته و مجاورة رسله و أماناً من عذابه. لقد خشیت علیکم أیها المتمنون على اللَّه أن تحل بکم نقمة من نقماته لأنکم بلغتم من کرامة اللَّه منزلة فضلتم بها و من یعرف باللَّه لا تکرمون، و أنتم باللَّه فی عباده تکرمون.

شما مقام و منزلت پیدا کردید؛ لیکن وقتى که به مقام رسیدید، حق آن را ادا نکردید.

و قد ترون عهود اللَّه منقوصة فلا تفزعون و أنتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون و ذمة رسول اللَّه محقورة (محفورة).

اگر براى پدران شما پیشامدى کند، یا خداى نخواسته کسى نسبت به پدر شما بى ‏احترامى کند، ناراحت مى ‏شوید؛ داد مى‏زنید؛ در حالى که جلو چشمان شما عهدهاى الهى را مى ‏شکنند، اسلام را هتک مى‏کنند، صدایتان در نمى ‏آید؛ حتى قلباً ناراحت نمى‏ شوید. اصولًا اگر ناراحتى در کار بود، صدایى بلند مى‏شد.

 «و العمی و البکم و الزمن فی المدائن مهملة لا ترحمون» کوران، لالها، و زمینگیران ناتوان از بین مى ‏روند، و کسى به فکر آنها نیست. کسى در فکر ملت بیچاره پابرهنه نیست.

خیال مى‏ کنید این هیاهویى را که در رادیو راه مى‏ اندازند راست است؟ شما خودتان بروید از نزدیک ببینید که مردم با چه وضعى زندگى مى‏کنند! در هر صدتا، دویست تا ده یک درمانگاه وجود ندارد! براى بیچاره ‏ها و گرسنه ‏ها فکرى نشده است. مهلت هم نمى دهند که اسلام آن فکرى را که براى فقرا کرده عملى کند. اسلام مشکله فقر را حل کرده، و در رأس برنامه خود قرار داده است:

 

 «إِنَّما الْصَدَقاتُ لِلْفُقَراء» «1»

 اسلام توجه داشته که باید اول کار فقرا را اصلاح کرد؛ کار بیچاره ‏ها را اصلاح نمود. لیکن نمى ‏گذارند که عملى شود.

ملت بیچاره در حال فقر و گرسنگى به سر مى‏برند، و هیأت حاکمه ایران هر روز آن همه مالیات را از مردم گرفته صرف ولخرجیهاى خود مى ‏کند طیاره فانتوم مى‏ خرد تا نظامیان اسرائیل و عمال آن در کشور ما تعلیمات نظامى ببینند! اسرائیل که اکنون با مسلمانها در حال جنگ است- و کسانى که او را تأیید کنند، آنان نیز با مسلمانها در حال جنگ مى ‏باشند- به طورى پر و بالش در مملکت ما باز شده و به طورى مورد تأیید دستگاه حاکمه قرار گرفته که نظامیان او براى دیدن تعلیمات به کشور ما مى ‏آیند! مملکت ما پایگاه آنها شده! بازار ما هم دست آنهاست. و اگر به همین وضع باشد و مسلمانها به همین سستى بمانند، بازار مسلمین را ساقط خواهند کرد.

وَ لا فى منزلتکم تعلمون و لا من عمل فیها (تُعینُونَ) شما از مقام خود استفاده نکرده و کارى انجام نمى‏دهید. و آن کسى را هم که به وظیفه عمل مى‏کند کمک نمى‏نمایید.

وَ بالادهان و الْمُصانعة عنْدَ الظلمه تَأمَنون. کل ذلک مما أمرکم اللَّه به من النهی و التناهی و أنتم عنه غافلون.

همت و دلخوشى شما به این است که ظالم پشتیبان شما باشد؛ براى شما احترام قائل شود؛ مثلًا «أیها الشیخ الکبیر» بگوید! دیگر کارى ندارید که به سر ملت چه مى‏ آید و دولت چه مى‏کند.

و انتم اعظم الناس مصیبة لما غلبتم علیه من منازل العلماء لو کنتم تسعون. ذلک بأن مجارى الامور و الاحکام على أیدى العلماء باللَّه الامناء على حرامه و حلاله. فأنتم المسلوبون تلک المنزلة.

امام (ع) مى ‏توانست بگوید حق مرا ربودند، شما قیام نکردید؛ یا حق ائمه را مى‏بردند، شما ساکت نشستید؛ ولى «علماء باللَّه» فرمود که عبارت از «ربانیون» و پیشوایان است؛ نه اینکه مراد اهل فلسفه و عرفان باشد. «عالم باللَّه» عبارت از کسى است که عالم به احکام خداست و احکام الهى را مى‏داند. و به او «روحانى» و ربانى گفته مى‏شود. البته در صورتى که روحانیت و توجه به خداى تعالى در او غالب باشد.

فأنتم المسلوبون تلک المنزلة. و ما سلبتم ذلک إلا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم فی السنة بعد البینة الواضحة. و لو صبرتم على الأذى و تحملتم المئونة فی ذات اللَّه کانت أمور اللَّه علیکم ترد و عنکم تصدر و إلیکم ترجع.

اگر شما مردم درستکارى بودید و قیام به امر مى‏کردید، مى‏دیدید که ورود و صدور امور به شما ارتباط پیدا مى ‏کند؛ از شما صادر مى ‏شود، و به سوى شما بازمى ‏گردد. اگر آن حکومتى که اسلام مى‏ خواست پدید مى‏آمد، حکومتهاى فعلى دنیا نمى ‏توانستند در برابر آن بایستند؛ تسلیم مى‏شدند. لیکن متأسفانه کوتاهى شده است که چنین حکومتى برپا شود. و نه مخالفین صدر اسلام گذاشتند که تشکیل شود، و حکومت به دست آن کس که خدا و رسول از او راضى بودند قرار گیرد تا کار به اینجا نکشد.

و لکنّکم مکّنتم الظلمة من منزلتکم. وقتى شما به وظیفه قیام نکردید و امر حکومت را واگذاشتید، براى ظلمه امکانات فراهم آمد که این مقام را اشغال نمایند.

و استسلمتم أمور اللَّه فی أیدیهم، یعلمون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات، سلطهم على ذلک فرارکم من الموت و إعجابکم بالحیاة التی هی مفارقتکم، فأسلمتم الضعفاء فی أیدیهم فمن بین مستبد مقهور و بین مستضعف على معیشة مغلوب.

تمامى این مطالب بر زمان ما منطبق است. تطبیق آن بر عصر ما بیش از آن موقعى است که حضرت فرموده‏ اند. 

یتقلبون فی الملک بآرائهم و یستشعرون الخزی بأهوائهم اقتداء بالأشرار و جرأة على الجبار. فی کل بلد منهم على منبره خطیب یصقع.

آن موقع خطیب روى منبر از ظلمه تعریف مى ‏کرد، و اکنون رادیوها هر روز داد مى ‏زنند و بر خلاف اسلام به نفع آنها تبلیغ مى نمایند؛ و احکام اسلام را بر خلاف آنچه هست وانمود مى‏کنند. فلأرض لهم شاغرَة. اکنون سرزمینها براى ظلمه آماده و بلامانع مى‏ باشد، و کسى نیست در برابرشان قیام کند.

و أیدیهم فیها مبسوطة و الناس لهم خول لا یدفعون ید لامس، فمن بین جبار عنید و ذی سطوة على الضعفة شدید مطاع لا یعرف المبدئ المعید. فیا عجباً و ما لی لا أعجب و الأرض من غاش غشوم و متصدق ظلوم و عامل على المؤمنین بهم غیر رحیم. فاللَّه الحاکم فیما فیه تنازعاً و القاضى بحکمه فیما شجر بیننا. اللهم إنک تعلم أنه لم یکن ما کان منا تنافساً فی سلطان و لا التماساً من فضول الحطام و لکن لنری المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و أحکامک. فإن لم تنصرونا و تنصفونا قوی الظلمة علیکم و عملوا فى إطفاء نور نبیکم و حسبنا اللَّه و علیه توکلنا و إلیه أنبنا و إلیه المصیر.

به طورى که ملاحظه مى‏فرمایید، اول تا آخر روایت مربوط به علماست. هیچ خصوصیتى هم نیست که مراد از «علماء باللَّه» ائمه، علیهم السلام، باشد. علماى اسلام «علماء باللَّه» هستند، و ربانى هستند. «ربانى» به کسى گفته مى‏شود که به خدا اعتقاد دارد، احکام خدا را حفظ مى‏کند، و عالم به احکام خداست، و نیز بر حلال و حرام خدا امین مى‏باشد.

اینکه مى ‏فرماید مجارى امور در دست علماست، براى دو سال و ده سال نیست؛ فقط نظر به اهالى مدینه نیست؛ از خود روایت و خطبه معلوم مى ‏شود که حضرت امیر (ع) نظر وسیعى دارد: نظر به یک امت بزرگ است که باید به حق قیام کنند.

اگر علما که در حلال و حرام الهى امین مى‏ باشند و آن دو خاصیت «علم» و «عدالت» را که قبلًا عرض کردم دارا بودند، حکم الهى را اجرا مى ‏کردند، حدود را جارى مى‏ ساختند، و احکام و امور اسلام به دست آنان جریان مى ‏یافت، دیگر ملت بیچاره و گرسنه نمى ‏ماند؛ احکام اسلام تعطیل نمى ‏گردید.

این روایت شریفه از مؤیدات بحث ماست. اگر از نظر سند ضعیف نبود «1»، مى‏توان گفت از ادله است. اگر نگوییم که خود مضمون روایت شاهد بر این است که از لسان معصوم (ع) صادر شده و مضمون صادقى است.

ما از موضوع «ولایت فقیه» گذشتیم، و دیگر در این زمینه صحبتى نمى ‏کنیم. نیازى هم نیست که در موضوع فروع مطلب، مثلًا زکات باید چگونه باشد، حدود چطور اجرا شود، بحث کنیم. ما اصول موضوع را، که عبارت از ولایت فقیه (حکومت اسلامى) مى‏باشد، مورد بررسى قرار دادیم. و عرض کردم ولایتى که براى پیغمبر اکرم (ص) و ائمه (ع) مى‏باشد، براى «فقیه» هم ثابت است. در این مطلب هیچ شکى نیست، مگر موردى دلیل بر خلاف باشد، و البته ما هم آن مورد را خارج مى‏کنیم. همان طور که قبلًا عرض کردم، موضوع ولایت فقیه چیز تازه‏اى نیست که ما آورده باشیم؛ بلکه این مسأله از اول مورد بحث بوده است. حکم مرحوم میرزاى شیرازى «1» در حرمت تنباکو چون حکم حکومتى بود، براى فقیه دیگر هم واجب الاتباع بود. و همه علماى بزرگ ایران- جز چند نفر- از این حکم متابعت کردند «2». حکم قضاوتى نبود که بین چند نفر سر موضوعى اختلاف شده باشد، و ایشان روى تشخیص خود قضاوت کرده باشند. روى مصالح مسلمین و به عنوان «ثانوى» «3» این حکم حکومتى را صادر فرمودند. و تا عنوان وجود داشت، این حکم نیز بود. و با رفتن عنوان‏ حکم هم برداشته شد.

مرحوم میرزا محمد تقى شیرازى «1» که حکم جهاد دادند- البته اسم آن دفاع بود- و همه علما تبعیت کردند، براى این است که حکم حکومتى بود.

به طورى که نقل کردند، مرحوم کاشف الغطاء «2» نیز بسیارى از این مطالب را فرموده‏ اند. عرض کردم که از متأخرین، مرحوم نراقى، همه شئون رسول اللَّه (ص) را براى فقها ثابت مى‏ دانند. و مرحوم آقاى نایینى نیز مى‏ فرمایند که این مطلب از مقبوله «عمر بن حنظله» استفاده مى ‏شود «3». در هر حال طرح این بحث تازگى ندارد؛ و ما فقط موضوع را بیشتر مورد بررسى قرار دادیم، و شعب حکومت را ذکر کرده در دسترس آقایان گذاشتیم تا مسأله روشنتر گردد. و تبعاً لأمر اللَّه تعالى فى کتابه و لسان نبیه (ص) کمى از مطالب مورد احتیاج روز را نیز بیان کردیم؛ و گر نه مطلب همان است که بسیارى فهمیده ‏اند.

ما اصل موضوع را طرح کردیم. و لازم است نسل حاضر و نسل آینده در اطراف آن بحث و فکر نمایند؛ و راه به دست آوردن آن را پیدا کنند. سستى، سردى، و یأس را از خود دور نمایند. و ان شاء اللَّه تعالى کیفیت تشکیل و سایر متفرعات آن را با مشورت و تبادل نظر به دست بیاورند؛ و کارهاى حکومت اسلامى را به دست کارشناسان امین و خردمندان معتقد بسپارند؛ و دست خائن را از حکومت، وطن و بیت المال مسلمین قطع کنند. و مطمئن باشند که خداوند توانا با آنهاست.

برنامه مبارزه براى تشکیل حکومت اسلامى‏

ما موظفیم براى تشکیل حکومت اسلامى جدیت کنیم. اولین فعالیت ما را در این راه تبلیغات تشکیل مى‏دهد. بایستى از راه تبلیغات پیش بیاییم. در همه عالم و همیشه همین طور بوده است. چند نفر با هم مى‏نشستند، فکر مى‏کردند، تصمیم مى ‏گرفتند، و به دنبال آن تبلیغات مى‏کردند؛ کم کم بر نفرات همفکر اضافه مى ‏شد؛ سرانجام به صورت نیرویى در یک حکومت بزرگ نفوذ کرده یا با آن جنگیده، آن را ساقط مى ‏کردند.

محمد على میرزایى «1» را از بین مى‏بردند، و حکومت مشروطه تشکیل مى‏دادند. همیشه از اول، قشون و قدرتى در کار نبوده است؛ و فقط از راه تبلیغات پیش مى‏ رفته‏ اند.

قلدری ها و زورگویی ها را محکوم مى ‏کردند؛ ملت را آگاه مى‏ساختند، و به مردم مى‏فهماندند که این قلدریها غلط است. کم کم دامنه تبلیغات توسعه مى ‏یافت، و همه گروه هاى جامعه را فرا مى‏گرفت؛ مردم بیدار و فعال مى‏شدند، و به نتیجه مى ‏رسیدند.

شما الآن نه کشورى دارید و نه لشکرى؛ ولى تبلیغات براى شما امکان دارد. و دشمن نتوانسته همه وسایل تبلیغاتى را از دست شما بگیرد. البته مسائل عبادى را باید یاد بدهید، اما مهم مسائل سیاسى اسلام است؛ مسائل اقتصادى و حقوقى اسلام است. اینها محور کار بوده و باید باشد. وظیفه ما این است که از حالا براى پایه‏ ریزى یک دولت حقه اسلامى کوشش کنیم؛ تبلیغ کنیم؛ تعلیمات بدهیم؛ همفکر بسازیم؛ یک موج تبلیغاتى و فکرى به وجود بیاوریم؛ تا یک جریان اجتماعى پدید آید، و کم کم توده‏هاى آگاه وظیفه‏ شناس و دیندار در نهضت اسلامى متشکل شده، قیام کنند و حکومت اسلامى تشکیل دهند.

تبلیغات و تعلیمات دو فعالیت مهم و اساسى ماست. وظیفه فقهاست که عقاید و احکام و نظامات اسلام را تبلیغ کنند و به مردم تعلیم دهند تا زمینه براى اجراى احکام و برقرارى نظامات اسلام در جامعه فراهم شود. در روایت ملاحظه کردید که در وصف جانشینان پیغمبر اکرم (ص)، یعنى فقها آمده است که یعلّمونها النّاس یعنى دین را به مردم تعلیم مى‏ دهند. مخصوصاً در شرایط کنونى که سیاستهاى استعمارى و حکام ستمگر و خائن و یهود و نصارى و مادیون در تحریف حقایق اسلام و گمراه کردن مسلمانان تلاش مى‏ کنند. در این شرایط مسئولیت ما براى تبلیغات و تعلیمات بیش از هر وقت است. امروز مى‏بینیم که یهودیها، خذلهم اللَّه، «1» در قرآن تصرف کرده‏اند؛ و در قرآنهایى که در مناطق اشغالى چاپ کرده‏اند تغییراتى داده‏اند. ما موظفیم از این تصرفات خائنانه جلوگیرى کنیم. باید فریاد زد و مردم را متوجه کرد تا معلوم شود که یهودیها و پشتیبانان خارجى آنها کسانى هستند که با اساس اسلام مخالفند؛ و مى ‏خواهند حکومت یهود در دنیا تشکیل دهند. و چون جماعت موذى و فعالى هستند، مى ‏ترسم نعوذ باللَّه روزى به مقصود برسند؛ و سستى بعضى از ما باعث شود که یکوقت حاکم یهودى بر ما حکومت کند. خدا آن روز را نیاورد. از طرف دیگر عده‏اى از مستشرقین، که عمال تبلیغاتى مؤسسات استعمارى هستند، مشغول فعالیتند تا حقایق اسلام را تحریف و وارونه کنند.

مبلغین استعمارى سرگرم کارند؛ در هر گوشه از بلاد اسلامى جوانهاى ما را با تبلیغات سوء دارند از ما جدا مى‏ کنند. نه اینکه یهودى و نصرانى کنند؛ بلکه آنها را فاسد و بى‏دین و لا ابالى مى‏سازند. و همین براى استعمارگران کافى است. در تهران ما، مراکز تبلیغات سوء کلیسایى و صهیونیسم «1» و بهاییت «2» به وجود آمده، که مردم را گمراه مى‏کند و از احکام و تعالیم اسلام دور مى‏سازد. آیا هدم این مراکز که به اسلام لطمه مى ‏زند وظیفه ما نیست. آیا براى ما کافى است که فقط نجف را داشته باشیم؟ که آن را هم نداریم. آیا باید در قم بنشینیم و عزا بگیریم، یا بعکس باید مردم زنده و فعالى باشیم؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( چهارشنبه 96/5/4 :: ساعت 12:27 عصر )
»» شما نسل جوان حوزه ‏هاى روحانیت باید زنده باشید، و امر خدا را زند

شما نسل جوان حوزه ‏هاى روحانیت باید زنده باشید، و امر خدا را زنده نگهدارید.

شما نسل جوانید؛ فکرتان را رشد و تکامل دهید. افکارى را که همه در اطراف حقایق و دقایق علوم دور مى‏زند کنار بگذارید؛ چون این ریزبینی ها بسیارى از ما را از انجام مسئولیت هاى خطیرمان دور نگهداشته است. به داد اسلام برسید، و مسلمانان را از خطر نجات دهید. اسلام را دارند از بین مى ‏برند. به اسم احکام اسلام به اسم رسول اکرم (ص) اسلام را نابود مى‏ کنند. مبلغین همه جوره داخلى و خارجى، چه آنهایى که تبعه استعمارند و چه مبلغین داخلى و بومى آنها، به تمام دهات و بخشهاى ایران رفته‏ اند؛ و بچه‏ ها و نوجوانان ما را، آنهایى را که به درد اسلام مى ‏خورند، منحرف مى‏ کنند. به داد آنها برسید.

شما موظفید آنچه را تفقه کرده‏ اید بین مردم منتشر کنید؛ و مردم را با مسائلى که یاد گرفته‏اید آشنا سازید. آن همه تعریف و تمجیدى که در اخبار از اهل علم و فقیه آمده «1» براى همین است که احکام و عقاید و نظامات اسلام را معرفى مى ‏کند و سنت رسول اکرم (ص) را به مردم مى‏ آموزد. شما باید به تبلیغات و تعلیمات در جهت معرفى و بسط اسلام همت بگمارید.

ما موظفیم ابهامى را که نسبت به اسلام به وجود آورده‏اند برطرف سازیم. تا این ابهام را از اذهان نزداییم، هیچ کارى نمى ‏توانیم انجام بدهیم. ما باید خود و نسل آینده را وادار کنیم؛ و به آنها سفارش کنیم که نسل آتیه خویش را نیز مأمور کنند این ابهامى را که بر اثر تبلیغات سوء چند صد ساله نسبت به اسلام در اذهان حتى بسیارى از تحصیل کرده‏ هاى ما، پیدا شده رفع کنند؛ جهان‏بینى و نظامات اجتماعى اسلام را معرفى کنند. حکومت اسلامى را معرفى نمایند تا مردم بدانند اسلام چیست و قوانین آن چگونه است. امروز حوزه قم، حوزه مشهد، و حوزه ‏هاى دیگر موظفند که اسلام را ارائه بدهند و این مکتب را عرضه کنند. مردم اسلام را نمى ‏شناسند. شما باید خودتان را، اسلامتان را، نمونه‏هاى رهبرى و حکومت اسلامى را، به مردم دنیا معرفى کنید. مخصوصاً به گروه دانشگاهى و طبقه تحصیل کرده. دانشجویان چشمشان باز است. شما مطمئن باشید اگر این مکتب را عرضه نمایید و حکومت اسلامى را چنانکه هست به دانشگاهها معرفى کنید، دانشجویان از آن استقبال خواهند کرد. دانشجویان با استبداد مخالفند؛ با حکومتهاى دست نشانده و استعمارى مخالفند؛ با قلدرى و غارت اموال عمومى مخالفند؛ با حرامخورى و دروغ پردازى مخالفند. با اسلامى که طرز حکومت اجتماعى و تعالیم دارد، هیچ دانشگاه و دانشجویى مخالفت ندارد. اینها دستشان به طرف حوزه نجف دراز است که براى ما فکرى بکنید. آیا باید بنشینیم تا آنها ما را امر به معروف کنند و به انجام وظیفه دعوت نمایند؟ جوانان از اروپا ما را امر به معروف کنند که ما حوزه اسلامى تشکیل داده‏ایم شما به ما کمک کنید!

وظیفه ماست که این مطالب را تذکر بدهیم؛ طرز حکومت اسلامى و روش زمامداران اسلام را در صدر اسلام بیان کنیم؛ بگوییم که دار الإماره و دکة القضاى (وزارت دادگسترى) او [حضرت على (ع)] در گوشه مسجد قرار داشت، و دامنه حکومتش تا انتهاى ایران و مصر و حجاز و یمن گسترش داشت. متأسفانه وقتى حکومت به طبقات بعدى رسید، طرز حکومت تبدیل به سلطنت و بدتر از سلطنت شد. باید این مطالب را به مردم رسانید و آنان را رشد فکرى و سیاسى داد. باید گفت که چگونه حکومتى مى‏خواهیم؛ و زمامدار و متصدیان امور حکومتى ما باید چگونه باشند، و چه رفتار و سیاستى را پیش گیرند. زمامدار جامعه اسلامى کسى است که با برادرش، عقیل، چنان رفتار مى‏کند «1» تا هر گز درخواست تبعیض اقتصادى و اضافه کمک از بیت المال نکند. دخترش را که از بیت المال عاریه مضمونه گرفته، بازخواست مى‏کند، و مى‏فرماید اگر عاریه مضمونه نبود، تو اولین هاشمی ه‏اى بودى که دستت قطع مى‏ شد «2»! ما چنین حاکم و زمامدارى مى‏ خواهیم. زمامدارى که مجرى قانون باشد؛ نه مجرى هوسها و تمایلات خویش؛ افراد مردم را در برابر قانون مساوى بداند، و آنها را داراى وظایف و حقوق اساسى متساوى؛ بین افراد امتیاز و تبعیض قائل نشود؛ خاندان خود و دیگرى را به یک نظر نگاه کند؛ اگر پسرش دزدى کرد، دستش را قطع کند؛ برادر و خواهرش هروئین فروشى کردند، آنها را اعدام کند؛ نه اینکه عده‏اى را براى ده گرم هروئین بکشند، و کسان آنها باند هروئین داشته باشند و خروارها هروئین وارد کنند!

 

اجتماعات در خدمت تبلیغات و تعلیمات‏

بسیارى از احکام عبادى اسلام منشأ خدمات اجتماعى و سیاسى است. عبادت هاى اسلامى اصولًا توأم با سیاست و تدبیر جامعه است. مثلًا نماز جماعت و اجتماع حج و جمعه در عین معنویت و آثار اخلاقى و اعتقادى، حائز آثار سیاسى است. اسلام این گونه اجتماعات را فراهم کرده تا از آنها استفاده دینى بشود؛ عواطف برادرى و همکارى افراد تقویت شود؛ رشد فکرى بیشترى پیدا کنند؛ براى مشکلات سیاسى و اجتماعى خود راه‏ حل هایى بیابند؛ و به دنبال آن به جهاد و کوشش دسته جمعى بپردازند. در کشورهاى غیر اسلامى، یا حکومت هاى غیر اسلامى در کشورهاى اسلامى، هرگاه بخواهند چنین اجتماعاتى فراهم آورند، مجبورند میلیونها از ثروت و بودجه مملکت را صرف کنند.

تازه اجتماعات آنها بى ‏صفا و ظاهرى و عارى از آثار خیر است. اسلام ترتیباتى داده که هر کس خودش آرزو مى‏ کند به حج برود، و راه افتاده به حج مى ‏رود. خودش با اشتیاق به نماز جماعت مى‏ رود. باید از این اجتماعات به منظور تبلیغات و تعلیمات دینى و توسعه نهضت اعتقادى و سیاسى اسلامى استفاده کنیم. بعضى به این فکرها نیستند، و بیش از اینکه «و لا الضالین» را خوب ادا کنند فکرى ندارند. حج که مى‏ روند، به جاى اینکه با برادران مسلمان خود تفاهم کنند، عقاید و احکام اسلام را نشر دهند و براى مصایب و مشکلات عمومى مسلمانان چاره اى بیندیشند، و مثلًا براى آزاد کردن فلسطین که وطن اسلام است اشتراک مساعى کنند، به اختلافات دامن‏ مى‏ زنند! در حالى که مسلمین صدر اسلام با اجتماع حج و با جماعت جمعه کارهاى مهم انجام مى‏ دادند.

در خطبه روز «جمعه» این طور نبود که فقط یک سوره و دعایى بخوانند و چند کلمه‏ اى بگویند؛ با خطبه‏ هاى جمعه بسیج سپاه مى ‏شد، و از مسجد به میدان جنگ مى‏ رفتند. و کسى که از مسجد به میدان جنگ برود، فقط از خدا مى‏ترسد و بس؛ و از کشته شدن و فقر و آوارگى نمى‏ ترسد. و چنین سپاهى سپاه فاتح و پیروز است. هرگاه خطبه‏هایى را که راجع به جمعه است و خطبه‏ هاى حضرت امیر (ع) را ملاحظه کنید «1»، مى ‏بینید که بنا بر این بوده که مردم را به راه بیندازند و به حرکت درآورند و به مبارزه برانگیزند؛ براى اسلام فدایى و مجاهد بسازند؛ و گرفتاری هاى مردم دنیا را برطرف کنند. اگر هر روز جمعه مجتمع مى‏ شدند، و مشکلات عمومى مسلمانان را به یاد مى ‏آوردند و رفع مى‏کردند، یا تصمیم به رفع آن مى ‏گرفتند، کار به اینجا نمى‏ کشید. امروز باید با جدیت این اجتماعات را ترتیب دهیم، و از آن براى تبلیغات و تعلیمات استفاده کنیم. به این ترتیب، نهضت اعتقادى و سیاسى اسلام وسعت پیدا مى‏کند و اوج مى‏ گیرد.

 

عاشورایى به وجود آورید

اسلام را عرضه بدارید. و در عرضه آن به مردم نظیر عاشورا به وجود بیاورید. چطور عاشورا را محکم نگهداشته و نگذاشته‏ ایم از دست برود، چگونه هنوز مردم براى عاشورا سینه مى‏ زنند و اجتماع مى‏کنند. (سلام بر مؤسس آن) شما هم امروز کارى کنید که راجع به حکومت موجى به وجود آید؛ اجتماعات برپا گردد؛ روضه خوان و منبرى پیدا کند؛ و در ذهن مردم مطرح بماند. اگر اسلام را معرفى نمایید و جهان‏بینى (عقاید) و اصول و احکام و نظام اجتماعى اسلام را به مردم بشناسانید، با اشتیاق کامل از آن استقبال مى‏ کنند. خدا مى ‏داند که خواستاران آن بسیارند. من تجربه کرده‏ ام، وقتى کلمه‏ اى القا مى ‏شد، موجى در مردم ایجاد مى ‏گردید. براى اینکه مردم همگى از این وضع ناراحت و ناراضى هستند. زیر سرنیزه و خفقان نمى‏ توانند حرفى بزنند. کسى را مى ‏خواهند که بایستد و با شجاعت صحبت کند. اینک شما فرزندان دلیر اسلام مردانه بایستید و براى مردم نطق کنید. حقایق را به زبان ساده براى توده‏ هاى مردم بیان کنید؛ و آنان را به شور و حرکت درآورید. از مردم کوچه و بازار، از همین کارگران و دهقانان پاکدل و دانشجویان بیدار مجاهد بسازید. همه مردم مجاهد خواهند شد. از همه اصناف جامعه آماده‏ اند که براى آزادى و استقلال و سعادت ملت مبارزه کنند. مبارزه براى آزادى و سعادت احتیاج به دین دارد. اسلام را که مکتب جهاد و دین مبارزه است در اختیار مردم قرار دهید تا عقاید و اخلاق خودشان را از روى آن تصحیح کنند، و به صورت یک نیروى مجاهد، دستگاه سیاسى جائر و استعمارى را سرنگون کرده، حکومت اسلامى را برقرار سازند.

فقهایى «حصن اسلام» هستند که معرف عقاید و نظامات اسلام و مدافع و حافظ آن باشند؛ و این تعریف و دفاع و حفاظت را با نطق هاى پر شور و بیدارکننده و رهبرى مردم ثابت کنند. در این صورت است که اگر بعد از 120 سال درگذشتند، مردم احساس خواهند کرد که مصیبتى بر اسلام وارد و خلائى ایجاد شده است، و به تعبیر روایت ثُلِمَ فِى الْاسْلامِ ثُلْمة لا یسدُّها شَیْ‏ءٌ. اینکه مى‏ فرماید فقیه مؤمن اگر بمیرد، ثُلِمَ فىِ الْاسْلام، خلائى جبران ناپذیر در جامعه اسلام به وجود مى ‏آید، مردن بنده است که در خانه نشسته‏ ام و کارى جز مطالعه ندارم؟ از رفتن من چه خلائى در جامعه اسلام ایجاد مى ‏شود؟ اسلام وقتى امام حسین (ع) را از دست مى ‏دهد، ثُلم فیه ثلمة، خلائى جبران ناپذیر در آن به وجود مى ‏آید.

کسانى که حافظ عقاید و قوانین و نظام اجتماعى اسلام هستند، مانند «خواجه نصیر» «1» و «علامه» «2» که خدمت شایان و نمایانى کرده‏اند، اگر بمیرند خلائى به وجود مى ‏آید. اما من و جنابعالى براى اسلام چه کرده‏ ایم که اگر مردیم مصداق این روایت باشد؟ هزار نفر از ما بمیرد، هیچ خبرى نمى‏ شود! ما یا فقیه نیستیم حق فقه، یعنى آن طور که باید بود؛ و یا مؤمن نیستیم حق ایمان.

 

مقاومت در مبارزه‏ اى طولانى‏

هیچ عاقلى انتظار ندارد که تبلیغات و تعلیمات ما بزودى به تشکیل حکومت اسلامى منتهى شود. براى توفیق یافتن در استقرار حکومت اسلامى احتیاج به فعالیتهاى متنوع و مستمرى داریم. این هدفى است که احتیاج به زمان دارد. عقلاى عالم یک سنگ اینجا مى ‏گذارند تا بعد از دویست سال، دیگرى پایه‏ اى بر آن بنا کند و نتیجه‏ اى از آن به دست آید. خلیفه به پیرمردى که نهال گردو مى‏ کاشت گفت: پیرمرد، گردو مى کارى که پنجاه سال دیگر و بعد از مردنت ثمر مى‏ دهد؟ در جوابش گفت: دیگران کاشتند ما خوردیم؛ ما مى‏ کاریم تا دیگران بخورند.

فعالیتهاى ما اگر هم براى نسل آینده نتیجه بدهد، باید دنبال شود. چون خدمت به اسلام است و در راه سعادت انسان هاست؛ و امر شخصى نیست که بگوییم چون حالا به نتیجه نمى‏ رسد و دیگران بعدها نتیجه آن را مى‏ گیرند، به ما چه ربطى دارد.

سید الشهداء (ع) که تمام جهات مادى خود را به معرض خطر درآورد و فدا کرد، اگر چنین تفکرى داشت و کارها را براى شخص خود و استفاده شخصى مى‏ کرد، از اول سازش مى‏ نمود و قضیه تمام مى‏شد. هیأت حاکمه اموى از خدا مى ‏خواستند که امام حسین (ع) دست بیعت بدهد و با حکومت آنها موافقت نماید، از این بهتر براى آنها چه بود که پسر پیغمبر (ص) و امام وقت به آنها «امیر المؤمنین» بگوید و حکومتشان را به رسمیت بشناسد؛ ولى آن حضرت در فکر آینده اسلام و مسلمین بود. به خاطر اینکه اسلام در آینده و در نتیجه جهاد مقدس و فداکارى او در میان انسانها نشر پیدا کند و نظام سیاسى و نظام اجتماعى آن در جامعه‏ ها برقرار شود، مخالفت نمود؛ مبارزه کرد؛ و فداکارى کرد.

در روایتى که قبلًا آوردم دقت کنید. مى‏ بینید حضرت امام صادق (ع) در شرایطى که تحت فشار حکام ستمکار قرار دارد و در حال تقیه به سر مى ‏برد و قدرت اجرایى ندارد و بسیارى اوقات تحت مراقبت و محاصره به سر مى‏ برد، براى مسلمانان تکلیف معین مى‏ کند، و حاکم و قاضى نصب مى‏ فرماید. آیا این کار آن حضرت چه معنا دارد؟ و اصولًا بر این نصب و عزل چه فایده‏ اى مترتب است؟ مردان بزرگ، که داراى سطح فکر وسیعى مى ‏باشند، هیچ گاه مأیوس نگردیده و به وضع فعلى خود- که در زندان و اسارت به سر مى‏ برند و معلوم نیست آزاد مى ‏شوند یا نه- نمى ‏اندیشند؛ و براى پیشبرد هدف خویش در هر شرایطى که باشند طرح نقشه مى‏ کنند تا بعداً اگر توانستند شخصاً آن طرح را به مرحله اجرا درآورند؛ و اگر خودشان فرصت نیافتند، دیگران- هر چند بعد از دویست یا سیصد سال- دنبال این طرح بروند و اجرا نمایند. اساس بسیارى از نهضت هاى بزرگ به همین صورتها بوده است. رئیس جمهور سابق اندونزى، سوکارنو «1»، در زندان داراى این افکار بوده، و نقشه ‏ها کشیده و طرحها داده که بعداً به اجرا درآمده است.

امام صادق (ع) علاوه بر دادن طرح، نصب هم فرموده‏ا ند. این نصب امام (ع) اگر براى آن روز بود، البته کار لغوى محسوب مى ‏شد؛ ولى آن حضرت به فکر آینده بودند. مثل ما نبودند که فقط به فکر خودش باشد و وضع خود را بنگرد. فکر امت بوده؛ فکر بشر بوده؛ فکر همه عالم بوده است. مى‏خواسته بشر را اصلاح کند؛ و قانون عدل را اجرا نماید. او باید در هزار و چند صد سال پیش طرح بدهد، نصب نماید تا آن روز که ملتها بیدار شدند، ملت اسلام آگاه گردید و قیام کرد، دیگر تحیرى نباشد وضع حکومت اسلامى و رئیس اسلام معلوم باشد.

اصولًا دین اسلام و مذهب شیعه و سایر مذاهب و ادیان به همین نحو پیشرفت کرده است؛ یعنى ابتدا جز طرح چیزى نبوده؛ و سپس بر اثر ایستادگى و جدیت رهبران و پیامبران به ثمر رسیده است. موسى شبانى بیش نبود و سالها شبانى مى‏کرد؛ آن روز که براى مبارزه با فرعون مأمور شد، یاور و پشتیبانى نداشت؛ ولى بر اثر لیاقت ذاتى و ایستادگى خود با یک عصا اساس حکومت فرعون را برچید. شما خیال مى‏کنید اگر عصاى موسى دست من و جنابعالى بود، این کار از ما مى‏آمد؟ همت و جدیت و تدبیر موسى مى‏ خواهد تا با آن عصا بساط فرعون را به هم بریزد. و این کار از هر کسى ساخته نیست. پیغمبر اکرم (ص) وقتى که به رسالت مبعوث شد، و شروع به تبلیغ کرد، یک طفل هشت ساله (حضرت امیر (ع)) و یک زن چهل ساله (حضرت خدیجه) به او ایمان آوردند. جز این دو نفر کسى را نداشت. و همه مى‏دانند که چقدر آن حضرت را اذیت کردند و کارشکنی ها و مخالفت ها نمودند. لیکن مأیوس نشد، و نفرمود کسى ندارم.

ایستادگى کرد؛ و با قدرت روحى و عزمى قوى از «هیچْ» رسالت را به اینجا رسانید که امروز هفتصد میلیون جمعیت تحت لواى او هستند.

مذهب شیعه هم از صفر شروع شد. روزى که پیغمبر اکرم (ص) اساس آن را پایه گذارى کرد با استهزا مواجه گردید! وقتى که مردم را جمع و مهمان نمود و فرمود کسى که چنین و چنان باشد وزیر من است، و جز حضرت امیر (ع) که در آن وقت هنوز به سن بلوغ نرسیده بود ولى داراى روحى بزرگ بود، بزرگتر از همه دنیا، کسى از جا برنخاست، شخصى رو کرد به حضرت ابی طالب و با استهزا گفت اکنون باید زیر پرچم پسرت بروى «1»!

آن روز هم که ولایت و حکومت امیر المؤمنین (ع) را به مردم عرضه داشت، با «بخ بخ» (مبارک باد) ظاهرى مواجه گردید «1»؛ لیکن مخالفتها از همان جا شروع شد، و تا آخر هم ادامه داشت. اگر حضرت رسول (ص) ایشان را فقط مرجع مسائل شرعیه قرار مى‏ داد، هیچ گونه مخالفتى نمى‏ شد؛ ولى چون منصب جانشینى را به حضرت داد و فرمود ایشان باید حاکم بر مسلمین بوده و سرنوشت ملت اسلام را در دست داشته باشد، موجب آن ناراحتیها و مخالفتها شد. شما هم اگر امروز در خانه بنشینید و در امور مملکتى دخالت نکنید، کسى به شما کارى ندارد. آن روز به شما کار دارند که بخواهید در مقدرات کشور دخالت کنید. حضرت امیر (ع) و شیعه چون در امور حکومتى و کشورى دخالت مى‏کردند، آن همه مورد اذیت و مصیبت قرار گرفتند. اما دست از جهاد و فعالیت نکشیدند تا بر اثر تبلیغات و مجاهدات آنان امروز تقریباً دویست میلیون شیعى در دنیا وجود دارد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( چهارشنبه 96/5/4 :: ساعت 12:13 عصر )
»» اصلاح حوزه‏ هاى روحانیت‏

اصلاح حوزه‏ هاى روحانیت‏

معرفى و ارائه اسلام مستلزم این است که حوزه‏هاى روحانیت اصلاح شود. به این ترتیب که برنامه درسى و روش تبلیغات و تعلیمات تکمیل گردد؛ سستى و تنبلى و یأس و عدم اعتماد به نفس جاى خود را به جدیت و کوشش و امید و اعتماد به نفس بدهد؛ آثارى که تبلیغات و تلقینات بیگانگان در روحیه بعضى گذاشته از بین برود؛ افکار جماعت مقدس نما که مردم را از داخل حوزه‏هاى روحانیت از اسلام و اصلاحات اجتماعى بازمى ‏دارند، اصلاح شود؛ آخوندهاى دربارى که دین را به دنیا مى‏ فروشند از این لباس خارج و از حوزه‏ ها طرد و اخراج شوند.

از بین بردن آثار فکرى و اخلاقى استعمار

عمال استعمار و دستگاههاى تربیتى و تبلیغاتى و سیاسى حکومتهاى دست نشانده و ضد ملى قرنهاست که سمپاشى مى ‏کنند، و افکار و اخلاق مردم را فاسد مى‏ سازند. کسانى که از میان مردم وارد حوزه‏هاى روحانیت مى‏شوند طبعاً آثار سوء فکرى و اخلاقى را با خود مى‏آورند؛ حوزه‏هاى روحانیت جزئى از جامعه و مردم است؛ بنا بر این، ما باید در اصلاح‏ فکرى و اخلاقى افراد حوزه کوشش کنیم. آثار فکرى و روحى را که ناشى از تبلیغات و تلقینات بیگانگان و سیاست دولتهاى خائن و فاسد است، از بین ببریم و با آن مبارزه کنیم.

این آثار کاملًا مشهود است. مثلًا بعضى را مى‏بینیم که در حوزه‏ها نشسته به گوش یکدیگر مى‏خوانند که این کارها از ما ساخته نیست. چکار داریم به این کارها؟ ما فقط باید دعا کنیم و مسأله بگوییم. این افکار آثار تلقینات بیگانگان است. نتیجه تبلیغات سوء چند صد ساله استعمارگران است که در اعماق قلوب حوزه نجف و قم و مشهد و دیگر حوزه ‏ها وارد شده، و باعث افسردگى و سستى و تنبلى گردیده و نمى‏ گذارد رشدى داشته باشند.

مرتباً عذرخواهى مى‏ کنند که این کارها از ما ساخته نیست. این افکار غلط است. مگر آنها که اکنون در کشورهاى اسلامى امارت و حکومت دارند چکاره‏ اند که آنها از عهده برمى‏آیند و ما برنمى‏ آییم؟ کدامیک از آنها بیش از فرد متعارف و معمولى لیاقت دارد؟

بسیارى از آنها اصلًا تحصیل نکرده‏اند. حاکم حجاز «1» کجا تحصیل کرده و چه تحصیل کرده است؟ رضا خان اصلًا سواد نداشت، و سرباز بیسوادى بیش نبود! در تاریخ نیز چنین بوده است: بسیارى از حکام خودسر و مسلط از لیاقت اداره جامعه و تدبیر ملت و علم و فضیلت بى ‏بهره بوده ‏اند. هارون الرشید «2» یا دیگران، که بر کشور بزرگى حکومت مى‏کردند، چه تحصیل کرده بودند؟ تحصیلات و داشتن علوم و تخصص در فنون براى برنامه و براى کارهاى اجرایى و ادارى لازم است، که ما هم از وجود این نوع اشخاص استفاده مى‏کنیم. آنچه مربوط به نظارت و اداره عالیه کشور و بسط عدالت بین مردم و برقرارى روابط عادلانه میان مردم مى‏ باشد، همان است که فقیه تحصیل کرده است.

آنچه براى حفظ آزادى ملى و استقلال لازم است، همان است که فقیه دارد. این فقیه است که زیر بار دیگران و تحت نفوذ اجانب نمى‏ رود؛ و تا پاى جان از حقوق ملت و از آزادى و استقلال و تمامیت ارضى وطن اسلام دفاع مى‏کند. فقیه است که به چپ و راست انحراف پیدا نمى‏ کند.

شما این افسردگى را از خود دور کنید؛ برنامه و روش تبلیغات خودتان را تکمیل‏ نمایید، و در معرفى اسلام جدیت به خرج دهید؛ و تصمیم به تشکیل حکومت اسلامى بگیرید؛ و در این راه پیشقدم شوید؛ و دست به دست مردم مبارز و آزادیخواه بدهید؛ حکومت اسلامى قطعاً برقرار خواهد شد. به خودتان اعتماد داشته باشید. شما که این قدرت و جرأت و تدبیر را دارید که براى آزادى و استقلال ملت مبارزه مى‏ کنید، شما که توانسته‏ اید مردم را بیدار و به مبارزه وادار کنید، و دستگاه استعمار و استبداد را به لرزه درآورید، روز به روز بیشتر تجربه مى‏آموزید؛ و تدبیر و لیاقت شما در کارهاى اجتماعى بیشتر مى‏شود. وقتى موفق شدید دستگاه حاکم جائر را سرنگون کنید، یقیناً از عهده اداره حکومت و رهبرى توده‏ هاى مردم برخواهید آمد. طرح حکومت و اداره، و قوانین لازم براى آن آماده است. اگر اداره کشور مالیات و درآمد لازم دارد، اسلام مقرر داشته. و اگر قوانین لازم دارد، همه را وضع کرده است. احتیاجى نیست بعد از تشکیل حکومت بنشینید قانون وضع کنید؛ یا مثل حکام بیگانه‏ پرست و غربزده به سراغ دیگران بروید تا قانونشان را عاریه بگیرید؛ همه چیز آماده و مهیاست. فقط مى‏ماند برنامه‏هاى وزارتى، که آن هم به کمک و همکارى مشاورین و معاونین متخصص در رشته ‏هاى مختلف در یک مجلس مشورتى ترتیب داده و تصویب مى‏ شود.

خوشبختانه ملتها هم تابع و متحد شما هستند. آنچه که کم داریم همت و قدرت مسلح است، که آن را هم ان شاء اللَّه به دست مى ‏آوریم. به عصاى موسى احتیاج داریم و به همت موسى. کسانى باید باشند که عصاى موسى و شمشیر على بن ابی طالب (ع) را به کار ببرند.

بله، آن آدمهاى بى‏ عرضه‏اى که در حوزه‏ها نشسته‏ اند، از عهده تشکیل و ادامه حکومت برنمى‏آیند؛ چون آن قدر بى‏ عرضه‏ اند که قلم هم نمى ‏توانند به کار ببرند، قدمى هم در هیچ کارى بر نمى‏ دارند.

از بس اجانب و عمالشان به گوش ما خوانده‏ اند که آقا برو سراغ کارت. سراغ مدرسه و درس و تحصیل. به این کارها چکار دارید. این کارها از شما نمى ‏آید. ما هم باورمان آمده که کارى از ما نمى ‏آید! و اکنون من نمى‏ توانم این تبلیغات سوء را از گوش بعضى بیرون کنم، و به آنها بفهمانم که شما باید رئیس بشر باشید. شما هم مثل دیگرانید. شما هم مى‏ توانید مملکت را اداره کنید. مگر دیگران چطور بودند که شما نیستید؟ جز این نیست که بعضى از آنها به جایى رفته خوشگذرانى کرده و یا تحصیلى هم کرده‏اند.

ما نمى‏ گوییم تحصیل نکنند؛ ما مخالف تحصیل نیستیم؛ مخالف با علم نیستیم؛ به کره ماه بروند؛ صنایع اتمى درست کنند؛ ما جلو آنها را نمى ‏گیریم؛ منتها در آن موارد هم تکالیفى داریم. شما اسلام را معرفى کنید، برنامه حکومتى اسلام را به دنیا برسانید، شاید این سلاطین و رئیس جمهورهاى ممالک اسلامى متوجه شوند که مطلب صحیح است و تابع گردند. ما که نمى ‏خواهیم از دست آنها بگیریم؛ هر کدام را که تابع و امین باشند سر جایشان مى ‏گذاریم.

ما امروز در دنیا هفتصد میلیون جمعیت داریم، 170 میلیون یا بیشتر شیعه داریم، اینها همه پیرو ما هستند؛ ولى از بس بى‏ همت هستیم نمى ‏توانیم آنها را اداره کنیم. ما باید حکومتى تشکیل دهیم که امانتدار مردم باشد؛ مردم به او اطمینان داشته باشند، و بتوانند سرنوشت خود را به او بسپارند. ما حاکم امین مى‏ خواهیم تا امانتدارى کند، و ملتها در پناه او و پناه قانون آسوده خاطر به کارها و زندگى خود ادامه دهند.

اینها مطالبى است که باید در فکر آن باشید. مأیوس نباشید. خیال نکنید این امر نشدنى است. خدا مى‏داند که لیاقت و عرضه شما کمتر از دیگران نیست. اگر عرضه ظلم و آدمکشى باشد، البته ما نداریم. آن مردک «1» وقتى که آمد (در زندان) پیش من، من بودم و آقاى قمى «2»، سلمه اللَّه، که اکنون هم گرفتارند. گفت: سیاست عبارت از بدذاتى، دروغگویى و ... خلاصه پدرسوختگى است. و این را بگذارید براى ما! راست هم مى‏گفت. اگر سیاست عبارت از اینها است، مخصوص آنها مى‏باشد. اسلام که سیاست دارد، مسلمانان که داراى سیاست مى‏باشند، ائمه هدى، علیهم السلام، که «ساسة العباد» «3» هستند، غیر این‏

معنایى است که او مى‏گفت. او مى ‏خواست ما را اغفال کند. بعد رفت در روزنامه اعلام کرد تفاهم شده که روحانیون در سیاست دخالت نکنند! «1» ما هم بعد از آزادى رفتیم سر منبر تکذیبش کردیم. گفتیم دروغ گفته است! اگر خمینى یا دیگرى چنین حرفى بزند، بیرونش مى ‏کنیم. «2»

اینها از اول در ذهن شما وارد کردند که سیاست به معناى دروغگویى و امثال آن مى‏ باشد تا شما را از امور مملکتى منصرف کنند؛ و آنها مشغول کار خودشان باشند، و شما هم مشغول دعاگویى باشید. شما اینجا بنشینید «خلد اللّهُ ملکَه» «3» بگویید! و آنها هم هر کارى که دلشان مى‏ خواهد بکنند؛ هر گونه هرزگى که مى‏ خواهند بکنند. البته خودشان بحمد اللَّه این فهم ها را ندارند، ولى اساتید و کارشناسان این نقشه‏ ها را کشیده‏ اند.

استعمارگران انگلیسى که از سیصد سال پیش در ممالک شرق نفوذ کردند و از همه جهات این ممالک اطلاع دارند، این برنامه را درست کردند. بعدها نیز استعمارگران امریکایى و غیر آنها با انگلیسها همراه و متفق شدند، و در اجراى این برنامه شرکت کردند. من در همدان بودم که یکى از طلبه‏هاى ما که مرد فاضلى بود و از لباس خارج شده ولى اخلاقش محفوظ بود، ورقه بزرگى را به من نشان داد که در آن به رنگ سرخ علامت گذاریهایى شده بود. به طورى که مى‏ گفت این علامت هاى سرخ مال مخازن زیرزمینى بود که در ایران وجود دارد؛ و کارشناسان خارجى کشف کرده بودند! کارشناسان خارجى روى کشور ما مطالعه کردند.

همه مخازن زیرزمینى ما را که کجا طلا دارد، کجا مس دارد و نفت و ... به دست آوردند. روحیه افراد ما را هم سنجیدند که چطورى است. و دیدند تنها چیزى که نمى‏گذارد نقشه‏ هایشان عملى گردد و در مقابلشان سد مى‏ باشد، اسلام و روحانیت است.

آنان قدرت اسلام را دیدند که بر اروپا سلطه پیدا کرد؛ و دانستند که اسلام واقعى مخالف با این بساط است. نیز به دست آوردند که روحانیین واقعى را نمى ‏توانند تحت نفوذ خود درآورند و در فکرشان تصرف کنند؛ لذا، از روز اول کوشیدند که این خار را از سر راه سیاست خود بردارند، و اسلام را کوچک و روحانیت را ضایع کنند. با تبلیغات سوء این کار را هم کردند. به طورى که امروز اسلام در نظر ما بیش از چهار تا مسأله نیست! از طرفى بر آن شدند که فقها و علماى اسلام را که رأس جمعیت هاى اسلامى قرار دارند، با تهمت یا به وسایل دیگر لکه‏دار و ضایع نمایند. آن شخص بسیار بى‏ آبرو که عامل استعمار است، در کتابش نوشته: ششصد نفر از علماى نجف و ایران وظیفه خوار انگلیس بودند! شیخ مرتضى «1» فقط دو سال حقوق بگیر بود بعد متوجه شد «2»! مدرکش اسنادى است که در وزارت خارجه انگلستان در هند بایگانى شده است! این دست استعمار است که مى ‏گوید به ما فحش بدهید تا نتیجه بگیریم. استعمار خیلى مایل است که همه علما را جیره خوار خودش معرفى کنند، تا علماى اسلام را در میان مردم بدنام ساخته مردم را از آنان روگردان و منصرف کنند.

از طرف دیگر، با تبلیغات و تلقینات خود تلاش کرده‏اند تا اسلام را کوچک و محدود کنند؛ و وظایف فقها و علماى اسلام را به کارهاى جزئى منحصر گردانند. به گوش ما خوانده‏ اند که فقها جز مسأله گفتن کارى ندارند و هیچ تکلیف دیگرى ندارند! بعضى هم‏ نفهمیده باور کرده و گمراه شده‏ اند. ندانسته‏اند که اینها نقشه است تا استقلال ما را از بین ببرند، و همه جهات کشورهاى اسلامى را از دست ما بگیرند. و ندانسته به بنگاه هاى تبلیغات استعمارى و به سیاست آنها و به تحقق هدف هاى آنها کمک کرده‏اند. مؤسسات تبلیغاتى استعمارى وسوسه کرده‏اند که دین از سیاست جداست. روحانیت نباید در هیچ امر اجتماعى دخالت کند. فقها وظیفه ندارند بر سرنوشت خود و ملت اسلام نظارت کنند. متأسفانه عده ‏اى باور کرده و تحت تأثیر قرار گرفته‏اند. و نتیجه این شده که مى‏ بینیم. این همان آرزویى است که استعمارگران داشته‏اند و دارند و خواهند داشت.

شما به حوزه ‏هاى علمیه نگاه کنید، آثار همین تبلیغات و تلقینات استعمارى را مشاهده خواهید کرد. افراد مهمل و بیکاره و تنبل و بى ‏همتى را مى ‏بینید که فقط مسأله مى‏ گویند، و دعا مى ‏کنند؛ و کارى جز این از آنها ساخته نیست. ضمناً به افکارى و رویه‏ هایى برخورد مى ‏کنید که از آثار همین تبلیغات و تلقینات است. مثلًا اینکه حرف زدن منافى شأن آخوند است! آخوند و مجتهد باید حرف بلد نباشد! و اگر بلد است حرف نزند! فقط لا الهِ الّا اللّهُ بگوید! و گاهى یک کلمه بگوید! در حالى که این غلط است، و بر خلاف سنت رسول اللَّه است. خدا از سخنگویى و بیان و قلم و نگارش تجلیل کرده، و در سوره «الرحمن» مى ‏فرماید: «عَلّمَهُ الْبَیانَ»! «1» و این را که بیان کردن آموخته را نعمتى بزرگ و اکرامى مى‏ شمارد بیان براى نشر احکام خدا و تعالیم و عقاید اسلام است. با بیان و نطق است که مى‏ توانیم دین را به مردم بیاموزیم و مصداق یعلمونها الناس شویم. رسول اکرم (ص) و حضرت امیر (ع) نطقها و خطبه‏ ها ایراد مى‏ کرده و مرد سخن بوده‏ اند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( چهارشنبه 96/5/4 :: ساعت 11:58 صبح )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آراء سیاسی و حکومتی شیخ یوسف بحرانی
ولایت فقیه «سرچشم? تمدن اسلامی»
بسم اللّه الرحمن الرحیم و إیّاه نستعین آینده جهان از نظر ا
بسم الله الرحمن الرحیم و إیاه نستعین تبیین مبانی ولایت فقیه
تبیین مبانی ولایت فقیه
تبیین مبانی ولایت فقیه
[عناوین آرشیوشده]