اصلاح مقدس نماها
این گونه افکار ابلهانه، که در ذهن بعضى وجود دارد، به استعمارگران و دولتهاى جائر کمک مىکند که وضع کشورهاى اسلامى را به همین صورت نگه دارند، و از نهضت اسلامى جلوگیرى کنند. اینها افکار جماعتى است که به «مقدسین» معروفند؛ و در حقیقت «مقدس نما» هستند نه مقدس. باید افکار آنها را اصلاح کنیم، و تکلیف خود را با آنها معلوم سازیم؛ چون اینها مانع اصلاحات و نهضت ما هستند و دست ما را بستهاند.
روزى مرحوم آقاى بروجردى «1»، مرحوم آقاى حجت «2»، مرحوم آقاى صدر «3»، مرحوم آقاى خوانسارى «4»، رضوان اللَّه علیهم، براى مذاکره در یک امر سیاسى در منزل ما جمع شده بودند «5». به آنان عرض کردم که شما قبل از هر کار تکلیف این مقدسنماها را روشن کنید. با وجود آنها مثل این است که دشمن به شما حمله کرده، و یک نفر هم محکم دستهاى شما را گرفته باشد. اینهایى که اسمشان «مقدسین» است- نه مقدسین واقعى- و متوجه مفاسد و مصالح نیستند دستهاى شما را بستهاند. و اگر بخواهید کارى انجام بدهید، حکومتى را بگیرید، مجلسى را قبضه کنید که نگذارید این مفاسد واقع شود، آنها شما را در جامعه ضایع مىکنند. شما باید قبل از هر چیز فکرى براى آنها بکنید.
امروز جامعه مسلمین طورى شده که مقدسین ساختگى جلو نفوذ اسلام و مسلمین را مىگیرند، و به اسم اسلام به اسلام صدمه مىزنند. ریشه این جماعت، که در جامعه وجود دارد، در حوزههاى روحانیت است. در حوزههاى نجف و قم و مشهد و دیگر حوزهها افرادى هستند که روحیه مقدسنمایى دارند؛ و از اینجا روحیه و افکار سوء خود را به نام اسلام در جامعه سرایت مىدهند. اینها هستند که اگر یک نفر پیدا شود بگوید بیایید زنده باشید، بیایید نگذارید ما زیر پرچم دیگران زندگى کنیم، نگذارید انگلیس و امریکا این قدر به ما تحمیل کنند، نگذارید اسرائیل این طور مسلمانان را فلج کند، با او مخالفت مىکنند.
این جماعت را ابتدا باید نصیحت و بیدار کرد. به آنها گفت مگر خطر را نمىبینید؟
مگر نمىبینید که اسرائیلیها دارند مىزنند و مىکشند و از بین مىبرند و انگلیس و امریکا هم به آنها کمک مىکنند، و شما نشستهاید تماشا مىکنید. آخر شما باید بیدار شوید؛ به فکر علاج بدبختیهاى مردم باشید. مباحثه به تنهایى فایده ندارد؛ مسأله گفتن به تنهایى دردها را دوا نمىکند. در شرایطى که دارند اسلام را از بین مىبرند، بساط اسلام را به هم مىزنند، خاموش ننشینید مانند نصرانیها که نشستند درباره روح القدس و تثلیث صحبت کردند تا آمدند آنها را گرفته از بین بردند. بیدار شوید، و به این حقایق و واقعیتها توجه کنید. به مسائل روز توجه کنید. خودتان را تا این اندازه مهمل بار نیاورید. شما با این اهمال کاریها مىخواهید که ملائکه اجنحه خود را زیر پاى شما پهن کنند؟ مگر ملائکه تنبلپرورند؟ ملائکه بالشان را زیر پاى امیر المؤمنین (ع) پهن مىکنند؛ چون مردى است که به درد اسلام مىخورد؛ اسلام را بزرگ مىکند؛ اسلام به واسطه او در دنیا منتشر مىشود و شهرت جهانى پیدا مىکند؛ با زمامدارى آن حضرت جامعهاى خوشنام و آزاد و پر حرکت و پر فضیلت به وجود مىآید. البته ملائکه براى حضرتش خضوع مىکنند. و همه براى او خضوع و خشوع مىکنند. حتى دشمن در برابر عظمتش تعظیم مىکند. براى شما که جز مسأله گفتن تکلیفى ندارید خضوع معنى و مورد ندارد.
هرگاه بعد از تذکر و ارشاد و نصیحتهاى مکرر بیدار نشده و به انجام وظیفه برنخاستند، معلوم مىشود قصورشان از غفلت نیست، بلکه درد دیگرى دارند. آن وقت حسابشان طور دیگرى است.
تصفیه حوزه ها
حوزههاى روحانیت محل تدریس و تعلیم و تبلیغ و رهبرى مسلمانان است. جاى فقهاى عادل و فضلا و مدرسین و طلاب است. جاى آنهاست که امانتدار و جانشین پیغمبران هستند. محل امانتدارى است؛ و بدیهى است که امانت الهى را نمىتوان به دست هر کس داد. آن آدمى که مىخواهد چنین منصب مهمى را به عهده بگیرد و ولىّ امر مسلمین و نایب امیر المؤمنین باشد و در اعراض، اموال و نفوس مردم، مغانم، حدود و امثال آن، دخالت کند، باید منزه بوده دنیا طلب نباشد. آن کسى که براى دنیا دست و پا مىکند، هر چند در امر مباح باشد، امین اللَّه نیست، و نمىتوان به او اطمینان کرد. آن فقیهى که وارد دستگاه ظلمه مىگردد و از حاشیهنشینان دربارها مىشود و اوامرشان را اطاعت مىکند، امین نیست و نمىتواند امانتدار الهى باشد. خدا مىداند که از صدر اسلام تا کنون از این علماى سوء چه مصیبتهایى بر اسلام وارد شده است. ابو هریرة «1» یکى از فقهاست؛ لیکن خدا مىداند که به نفع معاویه و امثال او چقدر احکام جعل کرد؛ و چه مصیبتهایى بر اسلام وارد ساخت. قضیه ورود علما در دستگاه ظلمه و سلاطین غیر از ورود افراد عادى است. یک آدم عادى اگر وارد دستگاه شود فاسق است، و بیش از این چیزى بر آن مترتب نیست؛ لیکن یک فقیه، یک قاضى، مثل ابو هریرة و شریح قاضى، وقتى که در دستگاه ظلمه وارد شوند، دستگاه را عظمت مىدهند؛ اسلام را لکهدار مىکنند. یک نفر فقیه اگر وارد دستگاه ظلمه شد، مثل این است که یک امت وارد شده باشد، نه اینکه یک نفر آدم عادى وارد شده است؛ و لذا ائمه (ع) از ورود به این دستگاهها شدیداً تحذیر کردند، و فرمودند اگر شماها وارد نمىشدید، کار به اینجاها نمىرسید. «1»
تکالیفى که براى فقهاى اسلام است بر دیگران نیست. فقهاى اسلام براى مقام فقاهتى که دارند باید بسیارى از مباحات را ترک کنند و از آن اعراض نمایند. فقهاى اسلام باید در موردى که براى دیگران تقیه است تقیه نکنند. تقیه براى حفظ اسلام و مذهب بود که اگر تقیه نمىکردند مذهب را باقى نمىگذاشتند. تقیه مربوط به فروع است، مثلًا وضو را این طور یا آن طور بگیر؛ اما وقتى که اصول اسلام، حیثیت اسلام، در خطر است، جاى تقیه و سکوت نیست. اگر یک فقیهى را وادار کنند که برود منبر خلاف حکم خدا را بگوید، آیا مىتواند به عنوان التقیةُ دینى و دین آبائی «2» اطاعت کند؟ اینجا جاى تقیه نیست. اگر بنا باشد به واسطه ورود یک فقیه در دستگاه ظلمه بساط ظلم رواج پیدا کند و اسلام لکهدار گردد، نباید وارد شود، هر چند او را بکشند. و هیچ عذرى از او پذیرفته نیست؛ مگر اینکه معلوم شود ورود او در آن دستگاه روى پایه و اساس عقلایى بوده است؛ مثل على بن یقطین «3» که معلوم است براى چه وارد شده است؛ یا خواجه نصیر، رضوان اللَّه علیه، که معلوم است در ورود او چه فوایدى بود. البته فقهاى اسلام از این حرفها منزهاند؛ وضعشان از صدر اسلام تا کنون روشن است؛ مثل نور پیش ما مىدرخشند و لکهاى ندارند. آن آخوندهایى که در آن زمان با دستگاه بودند، از مذهب ما نبودند. فقهاى اسلام نه تنها اطاعت آنها را نکردند، بلکه مخالفت کردند؛ حبسها رفتند؛ زجرها کشیدند، و اطاعت نکردند. کسى خیال نکند که علماى اسلام در این دستگاهها وارد بوده یا هستند. البته بعضى مواقع براى کنترل یا منقلب ساختن دستگاه وارد مىشدند که اکنون هم اگر چنین کارى از ما ساخته باشد، واجب است که وارد شویم. این موضوع مورد صحبت نیست. اشکال سر آنهاست که عمامه بر سر گذاشته و چهار کلمه هم اینجا یا جاى دیگر خوانده یا نخوانده، و براى شکم یا بسط ریاست به این دستگاهها پیوستهاند. با اینها باید چه کنیم؟
آخوندهاى دربارى را طرد کنید
اینها از فقهاى اسلام نیستند. و بسیارى از اینها را سازمان امنیت ایران معمم کرده تا دعا کنند. اگر در اعیاد و دیگر مراسم نتوانست به زور و جبر ائمه جماعت را وادار کند که حضور یابند، از خودشان داشته باشند تا «جل جلالهُ» بگویند! اخیراً لقب «جل جلالهُ» به او «1» دادهاند! اینها فقها نیستند؛ «شناخته شده» اند! مردم اینها را مىشناسند. در این روایت است که از این اشخاص بر دین بترسید؛ اینها دین شما را از بین مىبرند. اینها را باید رسوا کرد تا اگر آبرو دارند در بین مردم رسوا شوند؛ ساقط شوند. اگر اینها در اجتماع ساقط نشوند، امام زمان را ساقط مىکنند؛ اسلام را ساقط مىکنند.
باید جوانهاى ما عمامه اینها را بردارند. عمامه این آخوندهایى که به نام فقهاى اسلام، به اسم علماى اسلام، این طور مفسده در جامعه مسلمین ایجاد مىکنند باید برداشته شود.
من نمىدانم جوانهاى ما در ایران مردهاند؟ کجا هستند؟ ما که بودیم این طور نبود؟ چرا عمامههاى اینها را بر نمىدارند؟ من نمىگویم بکشند؛ اینها قابل کشتن نیستند؛ لکن عمامه از سرشان بردارند. مردم موظف هستند، جوانهاى غیور ما در ایران موظف هستند که نگذارند این نوع آخوندها (جل جلاله گوها) معمم در جوامع ظاهر شوند و با عمامه در بین مردم بیایند. لازم نیست آنها را خیلى کتک بزنند؛ لیکن عمامههایشان را بردارند؛ نگذارند معمم ظاهر شوند. این لباس شریف است، نباید بر تن هر کسى باشد. عرض کردم که علماى اسلام از این مطالب منزهاند، و در این دستگاهها نبوده و نیستند. و آنهایى که به این دستگاه وابستهاند، مفتخورهایى هستند که خود را به مذهب و علما بستهاند؛ و حسابشان اصلًا جداست و مردم آنها را مىشناسند.
خود ما نیز وظایف دشوارى داریم. لازم است خودمان را از لحاظ روحى و از حیث طرز زندگى کاملتر کنیم. باید بیش از پیش پارسا شویم و از حطام دنیوى رو بگردانیم.
شما آقایان باید خود را براى حفظ امانت الهى مجهز کنید. امین شوید. دنیا را در نظر خود تنزل دهید. البته نمىتوانید مثل حضرت امیر (ع) باشید که مىفرمود دنیا در نظر من مثل «عفطه عنز» است؛ لیکن از حطام دنیا اعراض کنید؛ «1» نفوس خود را تزکیه کنید؛ متوجه به حق تعالى شوید؛ متقى باشید. اگر خداى نکرده براى این درس مىخوانید که فردا به نوایى برسید، نه فقیه خواهید شد، و نه امین اسلام خواهید بود. خود را مجهز کنید تا براى اسلام مفید باشید. لشکر امام زمان باشید تا بتوانید خدمت کنید و عدالت را بسط دهید. افراد صالح طورى هستند که وجود آنها در جامعه مصلح است. ما از این اشخاص دیدهایم. انسان به واسطه راه رفتن و معاشرت با آنها منزه مىشود. شما کارى کنید که با کار شما و اخلاق و سلوک شما و اعراض شما از حطام دنیا مردم اصلاح شوند؛ به شما اقتدا کنند؛ شما مقتدى الانام «2» باشید. جند اللَّه، سرباز خدا شوید تا اسلام را معرفى کنید؛ حکومت اسلامى را معرفى کنید من نمىگویم ترک تحصیل نمایید، لازم است درس بخوانید، فقیه شوید، جدیت در فقاهت کنید، نگذارید این حوزهها از فقاهت بیفتد تا فقیه نشوید نمىتوانید به اسلام خدمت کنید؛ لیکن در خلال تحصیلات خود در فکر باشید که اسلام را به مردم معرفى کنید؛ فعلًا که اسلام غریب است و کسى اسلام را نمىشناسد؛ ولى لازم است که شما اسلام و احکام اسلام را به مردم برسانید تا مردم بفهمند اسلام چیست، و حکومت اسلام چه مىباشد؛ رسالت و امامت یعنى چه؛ اصلًا اسلام براى چه آمده است و چه مىخواهد. کم کم اسلام معرفى گردد، و ان شاء اللَّه روزى حکومت اسلامى تشکیل شود.
حکومتهاى جائر را براندازیم
روابط خود را با مؤسسات دولتى آنها قطع کنیم. با آنها همکارى نکنیم. از هر گونه کارى که کمک به آنها محسوب مىشود پرهیز کنیم. مؤسسات قضایى، مالى اقتصادى، فرهنگى و سیاسى جدیدى به وجود آوریم.
برانداختن «طاغوت»، یعنى قدرتهاى سیاسى ناروایى که در سراسر وطن اسلامى برقرار است، وظیفه همه ماست. دستگاههاى دولتى جائر و ضد مردم باید جاى خود را به مؤسسات خدمات عمومى بدهد؛ و طبق قانون اسلام اداره شود؛ و بتدریج حکومت اسلامى مستقر گردد. خداوند متعال در قرآن اطاعت از «طاغوت» و قدرتهاى نارواى سیاسى را نهى فرموده است؛ و مردمان را به قیام بر ضد سلاطین تشویق کرده؛ و موسى را به قیام علیه سلاطین واداشته است. روایات بسیارى هست که در آن مبارزه با ظلمه و کسانى که در دین تصرف مىکنند تشویق شده است. ائمه، علیهم السلام، و پیروانشان، یعنى شیعه همیشه با حکومتهاى جائر و قدرتهاى سیاسى باطل مبارزه داشتهاند. این معنى از شرح حال و طرز زندگانى آنان کاملًا پیداست. بسیارى اوقات گرفتار حکام ظلم و جور بودهاند، و در حال شدت تقیه و خوف به سر مىبردهاند. البته خوف از براى مذهب داشتند نه براى خودشان. و این مطلب در بررسى روایات همیشه مورد نظر است. حکام جور هم همیشه از ائمه (ع) وحشت داشتند. آنها مىدانستند که اگر به ائمه (علیهم السلام) فرصت بدهند قیام خواهند کرد؛ و زندگى توأم با عشرت و هوسبازى را بر آنها حرام خواهند کرد. اینکه مىبینید «هارون» حضرت موسى بن جعفر (ع) را مىگیرد و چندین سال حبس مىکند، یا «مأمون «1»» حضرت رضا (ع) را به مرو مىبرد و تحت الحفظ نگه مىدارد و سرانجام مسموم مىکند «2»، نه از این جهت است که سید و اولاد پیغمبرند و اینها با پیغمبر (ص) مخالفند؛ هارون و مأمون هر دو شیعى بودند، «1» بلکه از باب «الملک عقیم «2»» است و لو اینها مىدانستند که اولاد على (ع) داعیه خلافت داشته بر تشکیل حکومت اسلامى اصرار دارند، و خلافت و حکومت را وظیفه خود مىدانند. چنانکه آن روز که به امام (ع) پیشنهاد شد حدود «فدک» «3» را تعیین فرماید تا آن را به ایشان برگردانند، طبق روایت حضرت حدود کشور اسلامى را تعیین فرمود. «4» یعنى تا این حدود حق ماست و ما باید بر آن حکومت داشته باشیم، و شما غاصبید. حکام جائر مىدیدند که اگر امام موسى بن جعفر (ع) آزاد باشد، زندگى را بر آنها حرام خواهد کرد؛ و ممکن است زمینهاى فراهم شود که حضرت قیام کند و سلطنت را براندازد. از این جهت مهلت ندادند اگر مهلت داده بودند، بدون تردید حضرت قیام مىکرد. شما در این شک نداشته باشید که اگر فرصتى براى موسى بن جعفر (ع) پیش مىآمد، قیام مىکرد و اساس دستگاه سلاطین غاصب را واژگون مىساخت.
همچنین، مأمون حضرت رضا (ع) را با آن همه تزویر و سالوس و گفتن «یا ابن عم» و «یا ابن رسول اللَّه» تحت نظر نگه مىدارد! که مبادا روزى قیام کند و اساس سلطنت را درهم بریزد. چون پسر پیغمبر (ص) است و در حق او وصیت شده، و نمىشود او را در مدینه آزاد گذاشت. حکام جائر سلطنت مىخواستند، و همه چیز را فداى این سلطنت و امارت مىکردند؛ نه اینکه دشمنى خصوصى با کسى داشته باشند. چنانکه اگر امام (ع)، نعوذ باللَّه، دربارى مىشد، کمال عزت و احترام را به او مىگذاشتند، و دستش را هم مىبوسیدند.
بر حسب روایت وقتى که امام (ع) بر «هارون» وارد شد، دستور داد حضرت را تا نزدیک مسند سواره بیاورند؛ و کمال احترام را به ایشان نمود. بعد که موقع تقسیم سهمیه بیت المال شد و نوبت به بنى هاشم «1» رسید، مبلغ بسیار اندکى مقرر داشت! مأمون که حاضر بود، از آن تجلیل و این طرز توزیع درآمد تعجب کرد. هارون به او گفت عقل تو نمىرسد. بنى هاشم را باید همین طور نگه داشت. اینها باید فقیر باشند؛ حبس باشند؛ تبعید باشند؛ رنجور باشند؛ مسموم شوند؛ کشته شوند؛ و گر نه قیام خواهند کرد، و زندگى را بر ما تلخ خواهند ساخت «2».
ائمه (ع) نه فقط خود با دستگاههاى ظالم و دولتهاى جائر و دربارهاى فاسد مبارزه کردهاند، بلکه مسلمانان را به جهاد بر ضد آنها دعوت نمودهاند. بیش از پنجاه روایت در وسائل الشیعه «3» و مستدرک و دیگر کتب هست که از سلاطین و دستگاه ظلمه کنارهگیرى کنید «4»؛ به دهان مداح آنها خاک بریزید «5»؛ هر کس یک مداد به آنها بدهد یا آب در دواتشان بریزد، چنین و چنان مىشود «1». خلاصه دستور دادهاند که با آنها به هیچ وجه همکارى نشود و قطع رابطه بشود. از طرف دیگر، آن همه روایت که در مدح و فضیلت عالم و فقیه عادل وارد شده، و برترى آنها را بر سایر افراد مردم گوشزد کردهاند. اینها همه طرحى را تشکیل مىدهند که اسلام براى تشکیل حکومت اسلامى ریخته. براى اینکه ملت را از دستگاه ستمکاران منصرف و روگردان سازد و خانه ظلم را ویران کند؛ و درب خانه فقها را به روى مردم بگشاید- فقهایى که عادل و پارسا و مجاهد هستند- و در راه اجراى احکام و برقرارى نظام اجتماعى اسلام مىکوشند.
مسلمانان هنگامى مىتوانند در امنیت و آسایش به سر برده، ایمان و اخلاق فاضله خود را حفظ کنند که در پناه حکومت عدل و قانون قرار گیرند- حکومتى که اسلام نظام و طرز اداره و قوانینش را طراحى کرده است- اکنون وظیفه ماست که طرح حکومتى اسلام را به اجرا درآوریم و پیاده کنیم. امیدوارم که معرفى طرز حکومت و اصول سیاسى و اجتماعى اسلام به گروههاى عظیم بشر موجى در افکار به وجود آورد، و قدرتى که از نهضت مردم پدید مىآید عامل استقرار نظام اسلام شود.
بارالها، دست ستمگران را از بلاد مسلمین کوتاه کن. خیانتکاران به اسلام و ممالک اسلامى را ریشه کن فرما. سران دولتهاى اسلام را از این خواب گران بیدار کن تا در مصالح ملتها کوشش کنند، و از تفرقهها و سودجوییهاى شخصى دست بردارند. نسل جوان و دانشجویان دینى و دانشگاهى را توفیق عنایت فرما تا در راه اهداف مقدسه اسلام بپاخیزند، و با صف واحد در راه خلاص از چنگال استعمار و عمال خبیث آن و دفاع از کشورهاى اسلامى اشتراک مساعى کنند. فقها و دانشمندان را موفق کن که در هدایت و روشن کردن افکار جامعه کوشا باشند؛ و اهداف مقدسه اسلام را به مسلمین خصوصاً به نسل جوان برسانند؛ و در برقرارى حکومت اسلامى مجاهدت کنند. إِنک ولی التوفیق. و لا حول و لا قوة إِلا باللَّه العلی العظیم.
فهرست آیات
أطیعوا اللَّه و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم. (نساء/ 59) 45، 71، 86، 88، 100
أ لم تر إلى الذین یزعمون أنهم آمنوا بما أنزل إلیک. (نساء/ 60) 88
إن للَّه یأمرکم أن تؤدوا الأمانات إلى أهلها. (نساء/ 58) 83، 86
إنما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها. (توبه/ 60) 121
إنه کان من المفسدین. (قصص/ 4) 35
تبیانا لکل شیء (نحل/ 89) 29
خذ من أموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها. (توبة/ 103) 71
الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائةَ جلدة (نور/ 2) 68
علمه البیان (الرحمن/ 4) 143
فإن تنازعتم فی شیء فردوه إلى اللَّه و الرسول ... (نساء/ 59) 87
فلا تخشوا الناس و اخشون و لا تشتروا بآیاتی ثمنا قلیلا. (مائدة/ 44) 107
لا ینال عهدی الظالمین (بقرة/ 124) 49
لعن الذین کفروا من بنی إسرائیل على لسان داود و عیسى بن مریم (مائدة/ 78) 107، 117
لقد أرسلنا رسلنا بالبینات ... (حدید/ 25) 70
لو لا ینهاهم الربانیون و الأحبار عن قولهم الإثم و أکلهم السحت (مائدة/ 63) 107، 112، 113، 116، 119
النبی أولى بالمؤمنین من أنفسهم. (احزاب/ 6) 54، 100، 101
و إذا حکمتم بین الناس أن تحکموا بالعدل. (نساء/ 58) 84، 86، 88
و أعدوا لهم ما استطعتم ... (انفال/ 60) 33، 34
و اعلموا أنما غنمتم ... (انفال/ 41) 71
و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض. (توبة/ 71) 107، 117
و یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و یطیعون اللَّه و رسوله ... (توبة/ 71) 117
یریدون أن یتحاکموا إلى الطاغوت و قد أمروا أن یکفروا به ...... (نساء/ 60) 89
فهرست روایات
اتقوا الحکومة، فان الحکومة انما هى للامام العالم بالقضاء العادل فى المسلمین لنبى او وصى نبى. 77
اذا ظهرت البدع فللعالم ان یظهر علمه و إلا فعلیه لعنة اللَّه. 113
اذا مات المؤمن بکت علیه الملائکة ... 66
اذا مات المؤمن الفقیه ... 66
اعتبروا أیها الناس بما وعظ اللَّه به اولیاء ... 107، 108، 112، 117، 119، 120، 121، 122
افتخر یوم القیامه بعلماء امتى و علماء امتى کسائر انبیاء قبلى، 99، 105، 106
اللهم ارحم خلفائى ... 59، 62
اللهم إنک قد تعلم انه لم یکن الذى کان منا ... 55
اللهم انى اول من اناب و سمع و اجاب. لم یسبقنى إلا رسول اللَّه (ص) بالصلاة ... 56
اما و الذى فلق الحبّةَ و برأ النسمة ... 37
ان العلماء ورثة الانبیاء ... 97، 98، 99، 101، 102، 104
ان لنا مع اللَّه حالات لا یسعه ملک مقرب و لا نبى مرسل. 53
إیاکم اذا وقعت بینکم الخصومة ... 93
التقیة دینى و دین آبائی. 147
رب حامل فقه لیس بفقیه. 61
سألت ابا عبد اللَّه ... من تحاکم إلیهم فى حق او باطل ... 89، 91، 92
علماء امتى کانبیاء بنى اسرائیل. 98
العلماء امناء و الاتقیاء حصون و الانبیاء سادة. 69
العلماء حکام على الناس. 106
فان قال قائل: و لم جعل اولى الامر ... 38، 73
الفقهاء امناء الرسل ما لم یدخلوا فى الدنیا ... 69، 72
الفقهاء حکّام على السلاطین. 49
کونا للظالم خصماً و للمظلوم عونا. 37
لم یبق إلا قراءته. 68
لو دنوت انملة لاحترقت. 53
من حفظ على امتى اربعین حدیثاً حشره اللَّه فقیهاً. 63
من سلک طریقا یطلب فیه علماً سلک اللَّه به طریقا الى الجنة ... 96، 102
منزلة الفقیه فى هذا الوقت کمنزلة الانبیاء فى بنى اسرائیل. 105
و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا ... 79
و لم یبق الا اسمه. 68
یا شریح قد جلست مجلسا لا یجلسه (ما جلسه) إلا نبی او وصى نبى او شقى. 75
*** ائمه (ع) در همه امور وارث پیغمبر (ص) هستند. 101
اگر از تأثر این واقعه انسان بمیرد قابل سرزنش نخواهد بود. 85
اگر حجت بر من تمام نشده و ملزم به این کار نشده بودم آن را رها مىکردم. 54
امامت براى حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد است. 37
این کفش چقدر مىارزد؟ ... 54
فهرست مآخذ پاورقیها
الف- منابع فارسى
امثال و حکم؛ دهخدا؛ چاپ پنجم، امیر کبیر، 1361.
ایران در دوره سلطنت قاجار؛ على اصغر شمیم؛ چاپ سوم، انتشارات علمى، 1371.
ایران سراب قدرت؛ رابرت گراهام؛ ترجمه: فیروز فیروزنیا؛ چاپ نخست، سحاب کتاب، 1358.
بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى؛ سید حمید روحانى؛ چاپ چهارم، انتشارات دار الفکر و دار العلم، 1358.
بیت المقدس شهر پیامبران؛ عبد اللَّه ناصرى طاهرى؛ سروش، 1367.
تاریخ اجتماعى ایران؛ مرتضى راوندى؛ چاپ چهارم، امیر کبیر، تهران.
تاریخ بیدارى ایرانیان؛ ناظم الاسلام کرمانى؛ چاپ دوم، کتابفروشى ابن سینا.
تاریخ بیست ساله ایران؛ حسین مکى؛ امیر کبیر، تهران، 1358.
تاریخ خاورمیانه؛ ژرژ لنچافسکى؛ ترجمه: دکتر هادى جزایرى؛ چاپ نخست، شرکت نسبى حاج محمد حسین اقبال و شرکا، 1337.
تاریخ رجال ایران؛ مهدى بامداد؛ چاپ نخست، کتابفروشى زوار، تهران، 1347.
تاریخ سیاسى 25 ساله ایران؛ غلام رضا نجاتى؛ چاپ نخست، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران، 1371.
تاریخ قرن نوزدهم؛ آلبرماله؛ ترجمه: میرزا حسین خان فرهودى؛ چاپ نخست، انتشارات کمیسیون معارف، 1313.
تاریخ قرون وسطى، آلبرماله و ژول ایزاک، ترجمه: میرزا عبد الحسین خان هژیر؛ چاپ چهارم، 1345.
تاریخ مشروطه ایران؛ کسروى تبریزى؛ چاپ نهم، امیر کبیر، تهران، 1351.
تحریم تنباکو؛ ابراهیم تیمورى؛ چاپ سوم، شرکت سهامى کتابهاى جیبى، 1361.
تحریم تنباکو در ایران؛ نیکى ر. کدى؛ ترجمه: شاهرخ قائم مقامى؛ چاپ نخست، شرکت سهامى کتابهاى جیبى، 1356.
تفسیر نمونه؛ جمعى از نویسندگان، دار الکتب الاسلامیه.
تمدن اسلام و عرب؛ گوستاولوبون؛ ترجمه: محمد تقى فخر داعى گیلانى؛ چاپ چهارم، بنگاه مطبوعاتى على اکبر علمى، 1334.
جنایات جنگ در ویتنام؛ برتراند راسل؛ ترجمه: ایرج مهدویان؛ چاپ دوم، انتشارات فرهنگ، 1347.
جهان در عصر بعثت، ص 12.
حقوق بگیران انگلیس در ایران؛ اسماعیل رائین؛ چاپ سوم، تهران، 1348.
حیات یحیى؛ یحیى دولتآبادى؛ چاپ پنجم، تهران، 1371.
دائرة المعارف فارسى؛ زیر نظر: غلام حسین مصاحب؛ چاپ نخست، مؤسسه انتشارات فرانکلین.
داستان اوپک؛ پىیر ترزیان؛ ترجمه: عبد الرضا غفرانى؛ چاپ اول، 1367.
دانشنامه سیاسى؛ داریوش آشورى؛ چاپ دوم، انتشارات مروارید، 1370.
روابط سیاسى ایران و امریکا؛ آبراهام سلیسون؛ ترجمه: محمد باقر آرام؛ امیر کبیر، 1368.
شکست شاهانه؛ ماروین زونیس؛ ترجمه: عباس مخبر؛ چاپ نخست، طرح نو، 1370.
ظهور و سقوط سلطنت پهلوى؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى؛ انتشارات اطلاعات، تهران، 1370.
فرهنگ جامع سیاسى؛ محمود طلوعى؛ چاپ نخست، 1372.
فرهنگ علوم سیاسى؛ غلام رضا على بابایى؛ چاپ دوم، شرکت نشر و پخش ویس، 1369.
قانون اساسى و متمم آن؛ چاپخانه مجلس شوراى ملى، 1346.
قانون اساسى ایران و اصول دموکراسى؛ مصطفى رحیمى؛ ابن سینا، 1354.
کلمات مکنونه؛ ملا محسن فیض؛ چاپ سنگى.
مجله نور علم؛ دوره نخست، شماره 6 (مهرماه 1363) و 7 (آذرماه 1363) و 10 (خرداد 1364).
مطالعات سیاسى؛ نشریه مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى؛ کتاب اول، تهران، پاییز 1370.
نفت از آغاز تا به امروز؛ انتشارات روابط عمومى و ارشاد وزارت نفت، تهران، 1361.
نفت، قدرت و اصول؛ مصطفى علم؛ ترجمه: غلام حسین صالحیار؛ چاپ نخست، انتشارات اطلاعات، 1371.
نهج البلاغه؛ ترجمه: فیض الاسلام؛ چاپ دوم، 1351.
ویتنام از دیدگاه دادگاه نورنبرگ؛ ر. نامور؛ چاپ نخست، انتشارات جمعیت ایرانى هوادار صلح، 1359.
هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامى؛ زیر نظر: غلام رضا کرباسچى؛ چاپ نخست، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى، تهران، 1371.
ب- منابع عربى
ابو هریرة؛ شرف الدین؛ چاپ نخست، صیدا، 1365 ق.
الاختصاص؛ شیخ مفید؛ مؤسسة النشر الاسلامى، قم.
الارشاد؛ شیخ مفید؛ مکتبة بصیرتى، قم.
الاستیعاب؛ ابن عبد البر؛ در حاشیه کتاب الاصابة.
اسد الغابة فى معرفة الصحابة؛ ابن اثیر؛ افست اسماعیلیان.
الاصابة فى تمییز الصحابة؛ ابن حجر عسقلانى؛ مصر، 1328 ق.
اصول الفقه؛ شیخ محمد رضا المظفر؛ چاپ سوم، نجف اشرف، 1391 ق.
الاعلام؛ زرکلى؛ چاپ دوم، مصر.
اعیان الشیعة؛ سید محسن امین؛ دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1406 ق.
الامالى؛ شیخ صدوق؛ مؤسسة الاعلمى، بیروت، 1410 ق.
بحار الأنوار؛ علامه مجلسى؛ چاپ دوم، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403 ق.
البدایة و النهایة؛ ابن کثیر؛ چاپ چهارم، مکتبة المعارف، لبنان، 1408 ق.
البرهان فى تفسیر القرآن؛ بحرانى؛ افست اسماعیلیان.
بصائر الدرجات؛ محمد بن حسن صفار؛ شرکت چاپ کتاب، تبریز، 1381 ق.
بلغة الفقیه؛ سید محمد آل بحر العلوم؛ مطبعة الآداب، نجف، 1396 ق.
تاریخ ابن خلدون؛ دار الفکر، 1408 ق.
تاریخ الطبرى (تاریخ الامم و الملوک)؛ تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم؛ دار التراث، لبنان.
تاریخ الیعقوبى؛ المکتبة المرتضویة؛ نجف، 1358 ق.
تحریر الوسیلة؛ امام خمینى (قده)؛ انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
تفسیر الفخر الرازی (التفسیر الکبیر)، دار الفکر، لبنان، 1410 ق.
التهذیب؛ شیخ طوسى؛ دار صعب- دار التعارف، بیروت، 1401 ق.
جواهر الکلام؛ شیخ محمد حسن نجفى؛ دار إحیاء التراث العربى، بیروت، 1981 م.
الخصال؛ شیخ صدوق؛ مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1403 ق.
دائرة المعارف الاسلامیة؛ دار المعرفة، لبنان.
الذریعة الى تصانیف الشیعة؛ آقا بزرگ تهرانى، دار الأضواء، بیروت.
ریاض المسائل؛ سید على طباطبایى؛ خط: کلب على افشار، چاپ سنگى، 1292 ق.
زبدة البیان فى احکام القرآن؛ مقدس اردبیلى؛ المکتبة المرتضویة، تهران.
سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار؛ شیخ عباس قمى؛ کتابخانه سنائى، 1382 ق.
سنن ابى داود؛ حافظ ابى داود سجستانى؛ دار الحدیث، سوریه، 1393 ق.
سنن الدارمى؛ حافظ عبد اللَّه بن عبد الرحمن الدارمى؛ دار الکتب العربى، بیروت، 1407 ق.
السیرة الحلبیة؛ على بن برهان الدین الحلبى؛ دار المعرفة، بیروت.
السیرة النبویة؛ ابن هشام؛ تحقیق: السقا، الابیارى و سلبى، دار المعرفة، لبنان.
شرایع الاسلام؛ محقق حلّى؛ تحقیق: عبد الحسین محمد على؛ چاپ اول، نجف، 1389 ق.
شرح اللمعه؛ شهید ثانى؛ خط: عبد الرحیم، 1309 ق.
شرح نهج البلاغة؛ ابن ابى الحدید؛ تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم؛ چاپ نخست، مصر، 1378 ق.
شیخ المضیرة؛ ابو هریرة الدوسى؛ محمود ابو ریّه؛ چاپ دوم، مصر.
صحیح البخارى؛ محمد بن اسماعیل البخارى؛ دار الفکر، 1401 ق.
العروة الوثقى؛ سید کاظم یزدى؛ چاپ اول، مکتب وکلاء الامام الخمینى، بیروت، 1410 ق.
علل الشرائع؛ شیخ صدوق؛ دار البلاغة.
عوائد الایام؛ ملّا احمد نراقى؛ مکتبة بصیرتى، قم.
عیون اخبار الرضا؛ شیخ صدوق؛ چاپ رضا مشهدى، قم، 1363 ش.
الغدیر؛ علامه امینى؛ چاپ دوم، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1372 ق.
غرر الحکم و درر الکلم؛ عبد الواحد آمدى؛ ترجمه: محمد على انصارى؛ چاپ هشتم.
الفدک فى التاریخ؛ محمد باقر صدر؛ المطبعة الحیدریة، نجف، 1374 ق.
القاموس المحیط؛ فیروزآبادى؛ دار الجیل، بیروت.
القضاء؛ میرزا محمد حسن آشتیانى؛ دار الهجرة، قم.
الکافی؛ محدث کلینى؛ دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1388 ق.
کشف الغمّة فى معرفة الائمّة؛ على بن عیسى اربلى؛ چاپ حاج سید على بنى هاشمى، تبریز.
کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد؛ علامه حلّى؛ مکتبة المصطفوى، قم.
کمال الدین و تمام النعمة؛ شیخ صدوق؛ دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1395 ق.
مجمع الامثال؛ میدانى؛ چاپ سنگى، تهران، 1290 ق.
مجمع البیان؛ فضل بن حسن طبرسى؛ مکتب آیت اللَّه نجفى، قم، 1403 ق.
مجمع البحرین؛ شیخ فخر الدین طریحى؛ مکتبة الهلال، بیروت.
مروج الذهب؛ مسعودى؛ چاپ اول، دار الاندلس، بیروت، 1385 ق.
مسالک الافهام؛ شهید ثانى؛ خط: محمود اشرفى تبریزى.
المعارف؛ ابن قتیبة؛ چاپ نخست، چاپخانه الاسلامیة، مصر، 1353 ق.
معانى الاخبار؛ شیخ صدوق؛ مؤسسة النشر الاسلامى، 1361 ش.
معجم رجال الحدیث؛ آیت اللَّه خویى؛ چاپ سوم، لبنان، 1398 ق.
المقنعة؛ شیخ مفید؛ مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1410 ق.
مکاتیب الرسول؛ على احمدى؛ دار صعب، بیروت.
المکاسب المحرمة؛ شیخ انصارى؛ خط: طاهر خوشنویس، تبریز، 1375 ق.
الملل و النحل؛ شهرستانى؛ تصحیح: احمد فهمى؛ چاپ نخست، قاهره، 1368 ق.
مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، تحقیق: یوسف البقاعى؛ چاپ دوم، دار الأضواء، بیروت، 1412 ق.
من لا یحضره الفقیه؛ شیخ صدوق؛ دار صعب- دار التعارف، 1401 ق.
منیة الطالب فى حاشیة المکاسب؛ شیخ موسى نجفى خوانسارى.
النهایة و نکتها؛ شیخ طوسى؛ محقق حلى؛ مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1412 ق.
نهج البلاغه؛ چاپ صبحى صالح؛ دار الکتاب المصری و دار الکتاب اللبنانى، بیروت، 1411 ق.
وسائل الشیعة؛ شیخ حر عاملى؛ تصحیح: عبد الرحیم ربانى شیرازى؛ چاپ ششم، دار إحیاء التراث العربى، بیروت، 1412 ق.
منبع:امام خمینی
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
الحمد للَّه و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلی العظیم و الصلاة و السلام على رسول اللَّه محمد خاتم النبیین و آله الطیبین.
کتاب «ولایت فقیه» که اینک متن مصحح آن همراه با پانوشتههاى توضیحى و مجموعهاى از فهرستها به جامعه اهل فضل و تحقیق و مشتاقان آثار حضرت امام تقدیم مىگردد، مجموعه سیزده سخنرانى است که حضرت امام خمینى، سلام اللَّه علیه، در فاصله سیزده ذیقعده 1389 تا دوم ذیحجه 1389 (مطابق با 1/ 11/ 1348 تا 20/ 11/ 1348 ش.) در ایام اقامت در نجف اشرف ایراد فرمودهاند. این سخنرانیها در همان ایام به صور مختلف، گاهى کامل و گاه به صورت یک یا چند درس تکثیر و منتشر شده است. و در پاییز 1349 ش. پس از ویرایش و تأیید حضرت امام براى چاپ آماده گردید و نخست توسط یاران امام در بیروت به چاپ رسید و پنهانى به ایران فرستاده شد و همزمان براى استفاده مسلمانان انقلابى به کشورهاى اروپایى و امریکا و پاکستان و افغانستان ارسال گردید. این کتاب قبل از پیروزى انقلاب اسلامى نیز در سال 1356 ش.
در ایران با نام «نامهاى از امام موسوى کاشف الغطاء» به ضمیمه «جهاد اکبر» چاپ شده است. کتاب «ولایت فقیه» همچون دیگر آثار امام خمینى در رژیم شاه در صدر لیست کتب ممنوعه قرار داشت و چه بسیار بودند کسانى که به جرم چاپ و تکثیر این کتاب و حتى به جرم همراه داشتن و یا مطالعه این اثر به زندان افتاده و زیر شکنجه قرار مىگرفتند ولى على رغم فشار ساواک و تضییقات رژیم شاه، جانبدارى از اندیشه حکومت اسلامى که مبانى فقهى آن در کتاب حاضر به وسیله حضرت امام خمینى تبیین گردیده بود به سرعت در میان نیروهاى مسلمان و انقلابى در حوزههاى علمیه، دانشگاهها و دیگر مراکز گسترش یافت و ایده تشکیل حکومت اسلامى بر اساس ولایت فقیه به عنوان یکى از اصلىترین آرمانهاى قیام پانزده خرداد و نهضت امام خمینى جلوهگر شد.
فقها در باب ولایت فقیه معمولًا به تناسب مورد در ابواب مختلف فقه بحثهاى کوتاهى کردهاند و گرچه بعضى بسیار مختصر و برخى به تفصیل بیشتر به موضوع پرداختهاند اما یک بحث منظم و جامع در این مورد در کتب فقهى قدما دیده نمىشود که دلیل آن را مىبایست در شرایط سیاسى و اجتماعى حاکم بر تاریخ گذشته ممالک اسلامى و سلطه حکومتهاى جائر و عدم امکان طرح چنین مباحثى به لحاظ مهیا نبودن شرایط حاکمیت فقها جستجو کرد. در عین حال قطع نظر از اختلاف آراى فقهاى شیعه در محدوده اختیارات و شئون ولایت فقیه در زمان غیبت، عموم فقها در اثبات نوعى ولایت براى فقیه جامع الشرایط اجمالًا اتفاق نظر دارند، که اخیراً در همین رابطه آراى فقها در باب ولایت و دامنه اختیارات آنها در زمان غیبت در ضمن کتابهایى چند گردآورى شده است.
بر اساس منابع موجود مرحوم آیت اللَّه ملا احمد نراقى از علماى عصر قاجاریه در کتاب «عوائد الایام» بیشتر و جامعتر از سایرین به این موضوع پرداخته است. ایشان ابتدا با تمسک به روایات متعدد، به طور کلى ثابت کرده است که در «عصر غیبت» فقیه در دو چیز حق ولایت دارد.
1- در همه امورى که پیامبر (ص) و ائمه (ع) در آنها صاحب اختیار بوده و ولایت داشتهاند مگر اینکه مواردى به دلیل شرعى استثنا شود.
2- در همه امورى که با دین و دنیاى بندگان خدا ارتباط دارد و باید انجام شود. ایشان در ادامه به ده مورد از شئونات ولایت فقها و از آن جمله: افتاء، اجراى حدود الهى، حفظ اموال یتیمان و مجانین و غایبین، تصرف در اموال امام معصوم (ع) و ... با استناد به آیات و روایات و استدلالهاى فقهى توجه خاص کرده و به تفصیل بحث کرده است «1».
گرچه از مطالب اولیه مرحوم نراقى (رض) برمىآید که او ولایت فقیه را شامل امر حکومت نیز مىدانسته است، اما خود در وجهى گسترده بر آن تصریح و تأکید نمىکند.
پس از مرحوم نراقى، حضرت امام خمینى (س) تنها فقیهى است که علاوه بر بحث در این مورد مثل سایر فقیهان به تناسب مسائل مختلف، ولایت فقیه را در تصدى امر حکومت با همان معناى جامع و شامل، براى اولین بار با روشنى و تأکید و تصریح، تفصیلًا مورد بررسى و اثبات قرار داده است و چنانکه اشاره شد مبحث ولایت فقیه را یک بار به صورت شفاهى در طى سیزده جلسه در نجف اشرف تدریس نمودهاند که کتاب حاضر، صورت مکتوب و ویرایششده همان درسهاست. و بار دیگر مبحث ولایت فقیه را در جلد دوم- از مجموعه پنج جلدى- «کتاب البیع» «2» تقریباً با همان سبک نوشتهاند.
امام خمینى در کتاب «ولایت فقیه» با عنایت و تأکید بسیار، اصل «ولایت»- که اساس و پایه تمام وظایف است- بخصوص ولایت در امر حکومت و جنبههاى سیاسى آن را مورد بررسى قرار دادهاند. و در این باب علاوه بر تبیین عوامل سیاسى و اجتماعى که سبب شده است تا این مهمترین موضوع اسلامى مورد بىاعتنایى قرار گیرد، ضمن بحثهاى استدلالى بر همان روش متقن فقهى، به برنامهریزى عملى براى تحقق ولایت فقیه در امر حکومت با طرح کردن راههاى مشخص و قابل عملى نیز توجه داشتهاند.
حضرت امام در این کتاب ابتدا به نقشه هاى دشمنان که براى نابودى اسلام به معرض اجرا گذارده شده اشاره مىکنند و با بیانى مستدل به شبهاتى از قبیل اینکه اسلام در عصر تمدن و صنعت قادر نیست جامعه را اداره کند و یا اینکه موازین حقوقى آن براى حل مشکلات جامعه ضعیف و ناتوان است، پاسخ مىدهند و در همین رابطه اشاره مىکنند که القائات دشمنان در ایجاد زمینه لازم براى جدایى دین از سیاست حتى در حوزههاى علمیه نیز اثر کرده است به طورى که اگر کسى بخواهد درباره حکومت اسلامى سخن بگوید، باید تقیه کند. امام خمینى با اشاره به ضعفهاى داخلى و خودباختگى در برابر تمدن جدید که رهاورد تبلیغات استعمارگران بوده است، به حوزهها و طلاب جوان و اندیشمندان اسلام هشدار مىدهند که با جدیت تمام به وظایف سیاسى و اجتماعى خویش همت گمارند، و فریب این نقشهها و شبههها را نخورند زیرا اسلام با پیشرفت مادى مخالف نیست و مشکلات اجتماعى راهحلهاى اخلاقى و اعتقادى مىخواهد و اسلام دینى است جامع که قادر است تمامى مشکلات را حل کند مشروط به آنکه اندیشمندان و علماى اسلام به تلاش برخیزند.
امام خمینى با بیان این واقعیت مسلّم تاریخى که پیامبر اکرم (ص) خلیفه تعیین کرده است. این سؤال را مطرح مىکند که آیا تعیین خلیفه براى بیان احکام است؟ بیان احکام که خلیفه نمىخواهد. خلیفه براى حکومت است، براى اجراى مقررات و قوانین است. در اینجا مهم این است که ما به ضرورت تشکیل حکومت اسلامى معتقد شویم و در این صورت است که جایگاه خلیفه روشن مىشود.