سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش بی عمل مانند کمان بی زه است . [امام علی علیه السلام]
ولایت فقیه « سرچشمه تمدن اسلامی»
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اندیشه سیاسی آیت الله خویی در کتب فقهی:

در ادامه‌ی بحث اندیشه‌ی سیاسی ‌آیت‌الله خویی (ره)، و بعد از بررسیِ سیره‌ی عملی ایشان، به بررسی آراء و اندیشه‌های فقهی آن مرجع بزرگ در کتب فقهی می‌پردازیم.

آنچه از آراء و نظرات فقهیِ ‌آیت‌الله خویی بر می‌آید این است که ایشان روایات وارد شده در اثبات ولایت فقیه (در حوزه‌ی حاکمیت جامعه) را (که اغلب فقها مثل حضرت امام خمینی (ره) به این روایات به عنوان دلایل روایی در اثبات ولایت فقیه استناد می‌کنند) دارای دلالت کافی برای اثبات ولایت فقیه نمی‌دانند.

اما ایشان ولایت فقیه را به طریق دیگری اثبات می‌کنند:

در واقع ‌آیت‌الله خویی با استناد به قاعده‌ی قدرمتیقّن و از باب حسبه ولایت فقیه را اثبات می‌کنند.

در واقع در دیدگاه حضرت ‌آیت‌الله خویی (ره)، امور حسبه دامنه‌ای گسترده دارد، بطوری‌که اجرای حدود و اقامه‌ی حکومت را هم شامل می‌شود.

برای درکِ بهترِ مطلب به کتاب ولایت فقیه عالم بزرگ مرحوم حضرت ‌آیت‌الله معرفت (ره) رجوع کرده و از بیانِ شیوا و گویای آن مرحوم در این مورد بهره‌مند می‌شویم: (11)

“فقهایی که به عنوان مخالف در مسأله‌ی ولایت فقیه مطرح شده‌اند، مانند شیخ اعظم محقق انصاری (ره) در کتاب شریف ” مکاسب ” ، کتاب البیع، یا حضرت ‌آیت‌الله خویی (طاب ثراه)، منکر مطالب یاد شده در کلام صاحب جواهر و دیگر فقهای بزرگ نیستند، بلکه مدعی آن هستند که اثبات نیابت عامّه و ولایت مطلقه فقیه به عنوان منصب، از راه دلائل یاد شده مشکل است.

و اما درباره این مسأله که تصدّی امور عامّه، بویژه در رابطه با اجرای احکام انتظامی اسلام در عصر غیبت، وظیفه‌ی فقیه جامع‌الشرائط و مبسوط‌الید است، مخالفتی ندارند، بلکه صریحاً آن‌را از ضروریات شرع می‌دانند.

توضیح این‌که تصدّی امور حسبیه مانند ایجاد نظم و حفاضت از مصالح همگانی، از ضروریاتی است که شرع مقدّس، اهمال درباره‌ی آن را اجازه نمی‌دهد و قدر متیقّن و حداقل، وظیفه فقهای شایسته است که آن را عهده‌دار شوند.

منتهی طبق این برداشت، تصدی در این امور، یک وظیفه‌ی شرعی مانند دیگر واجبات کفایی است که اگر کسانی که شایستگی برپا ساختن آنرا دارند عهده‌دار شوند، از دیگران ساقط می‌شود، و گرنه همگی مسئولند و مورد مؤاخذه قرار می‌گیرند.

ولی طبق برداشت دیگر فقها، این یک منصب است که از جانب شرع به آنان واگذار شده، بنابراین در عمل، هر دو دیدگاه در این‌که فقها باید عهده‌دار این وظیفه‌ی خطیر گردند، یکسان هستند؛ چه آن‌که یک وظیفه‌ی صرف باشد یا منصبی واگذار شده از جانب ائمه هدی علیهم‌السلام؛ آری در برخی از فروع مسئله تفاوت هست که خواهیم آورد . . . “

توضیح این‌که مقصود از امور حسبیه اموری است که انجام آن را شارع مقدس حتماً خواستار است و اجازه‌ی اهمال آن‌را هرگز نمی‌دهد. و نمی‌توان آن‌را رها ساخت تا بر زمین بماند.

 

ادامه‌ی بحث از کتاب ولایت فقیه آیت الله معرفت (ره) :

استاد بزرگوار ‌آیت‌الله خویی درباره‌ی اجرای حدود شرعی (احکام انتظامی اسلام) که بر عهده‌ی حاکم شرع (فقیه جامع‌الشرایط) است، می‌فرماید:

“این مساله بر پایه دو دلیل استوار است: اولا، اجرای حدود – که در برنامه انتظامی اسلام آمده – همانا در جهت مصلحت همگانی و سلامت جامعه‏ تشریع گردیده است تا جلو فساد گرفته شود و تبه‏کاری و سرکشی و تجاوز نابود و ریشه‏‌کن گردد. و این‏ مصلحت نمی‏تواند مخصوص به زمانی باشد که معصوم حضور دارد، زیرا وجود معصوم در لزوم رعایت‏ چنین مصلحتی که منظور سلامت جامعه اسلامی است، مدخلیتی ندارد.

و مقتضای حکمت الهی که‏ مصلحت را مبنای شریعت و دستورات خود قرار داده، آن است که این گونه تشریعات، همگانی و برای‏ همیشه باشد.

ثانیا ادله وارده در کتاب و سنت، که ضرورت اجرای احکام انتظامی را ایجاب می‏کند، اصطلاحا اطلاق ‏دارد، و برحسب حجیت «ظواهر الفاظ‏»، به زمان خاصی اختصاص ندارد. لذا چه از جهت مصلحت و زیربنای احکام، مساله را بررسی کنیم، یا از جهت اطلاق دلیل، هر دو جهت‏ ناظر به تداوم احکام انتظامی اسلام است، و هرگز نمی‏تواند به دوران حضور اختصاص داشته باشد.

در نتیجه، این گونه احکام، تداوم داشته و به قوت خود باقی است و اجرای آن در دوران غیبت نیز دستورشارع است، بلی در این که اجرای آن بر عهده چه کسانی است، بیان صریحی از شارع نرسیده و از دیدگاه‏ عقل ضروری می‏نماید که مسؤول اجرایی این گونه احکام، آحاد مردم نیستند، تا آن‏که هرکس در هر رتبه ومقام، و در هر سطحی از معلومات باشد، بتواند متصدی اجرای حدود شرعی گردد زیرا این خود، اختلال‏ در نظام است، و مایه درهم ریختگی اوضاع و نابسامانی می‏گردد.

علاوه آن‏که در «توقیع شریف‏» آمده: «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا، فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله‏». در پیش آمدها، به راویان حدیث ما (کسانی که گفتار ما را می‏توانند گزارش دهند) رجوع کنید، زیرا آنان حجت ما بر شمایند، و ما حجت‏ خدائیم. یعنی حجیت آنان به خدا منتهی می‏گردد.

و در روایت‏ حفص آمده: «اجرای حدود با کسانی است که شایستگی نظر و فتوی و حکم را دارا باشند».

این گونه روایات به ضمیمه دلائلی که حق حکم نمودن را در دوران غیبت از آنِ فقها می‏داند، به خوبی روشن می‏سازد که اقامه‌ی حدود و اجرای احکام انتظامی در عصر غیبت، حق و وظیفه فقهاء می‏باشد.»” (12)

“ملاحظه می شود، استدلالی که در کلام این فقیه بزرگوار آمده، عیناً همان است که در کلام صاحب جواهر و دیگر فقیهان بزرگ آمده است.

و همگی به این نتیجه رسیده‌اند که در عصر غیبت، حقّ تصدّی در «امور حسبیه» – از جمله رسیدگی به و سرپرستی و ضمانت اجرایی احکام انتظامی و آنچه در رابطه با مصالح عامّه‌ی امت است – به فقیهان جامع‌الشرائط واگذار شده است.

خواه به حکم وظیفه و تکلیف باشد، یا منصب شرعی که با نام ولایت عامّه یاد می‌شود و در هر دو صورت، حقّ تصدّی این‌گونه امور با فقهای شایسته است.”

همان‌طور که در بیان مرحوم حضرت ‌آیت‌الله معرفت (ره) ذکر شد، ‌آیت‌الله خویی (ره) ولایت فقیه را قبول داشته ولی شیوه‌ی اثبات متفاوتی داشتند.

اغلب فقها به ولایت فقیه به عنوانِ منصبی می‌نگرند که در زمان غیبت از طرف ائمه معصومین علیهم‌السلام به فقهای جامع‌الشرائط واگذار شده است.

(مثل امام راحل و مرحوم صاحب جواهر و . . .). اما از آنجایی که ‌آیت‌الله خویی روایات مطرح شده در بابِ واگذاریِ این منصب به فقهای جامع الشرائط را دارای دلالت کافی ندانسته‌اند، فقط در مواردی که قطعیتِ واگذاریِ مسئولیتِ آن موارد، از طرف ائمه علیهم السلام به فقهای جامع الشرائط (در روایات) از نظرشان ثابت شده باشد عنوانِ ولایت را به کار می‌برند (مثل مرجعیت و قضاوت) و دخالت فقیه جامع‌الشرائط را در آن موارد از بابِ ولایتِ او (به عنوان جانشینِ امام معصوم علیه السلام) می‌پذیرند.

اما در دیگر موارد (مثل اجرای حدود و تعزیرات، مسئولیت بیت‌المال، جهاد، حاکمیت و . . .) دخالتِ فقیه را به عنوان یک وظیفه (واجب کفایی) که بر اساسِ لزومِ تصدیِ امور حسبیه، بر فقها واجب شده است، واجب می‌دانند.

در حقیقت روشِ اثبات ولایت فقیه در دیدگاه فقهی – سیاسی ‌آیت‌الله خویی متفاوت از حضرت امام (ره) است؛ و در نهایت به یک نقطه می‌رسد و ‌آیت‌الله خویی هم ولایت فقیه را در حوزه‌ی اجرای حدود و حاکمیت می‌پذیرند.

 

بخش هایی از کتب فقهی آیت الله خویی (ره) :

التنقیح فی شرح العروة الوثقی ص 423 تا 426 :

فإن الأئمة- ع- منعوا عن الرجوع إلى القضاة. و إیقاف تلک الأمور أو تأخیرها غیر ممکن لاستلزامه تفویت مال الصغار أو الغائب أو انتهاک عرضهم. و معه لا مناص من أن ترجع الأمور إلى الفقیه الجامع للشرائط، لأنه القدر المتیقن ممن یحتمل‌ أن یکون له الولایة فی تلک الأمور، لعدم احتمال أن یرخص الشارع فیها لغیر الفقیه کما لا یحتمل ان یهملها لأنها لا بد من أن تقع فی الخارج فمع التمکن من الفقیه لا یحتمل الرجوع فیها إلى الغیر.

نعم إذا لم یمکن الرجوع إلیه فی مورد تثبت الولایة لعدول المؤمنین، و المتحصل أن الفقیه له الولایة المطلقة فی عصر الغیبة، لأنه القدر المتیقن کما عرفت.

و الجواب عن ذلک:

أن الأمور المذکورة و إن کانت حتمیة التحقق فی الخارج و هی المعبر عنها بالأمور الحسبیة، لأنها بمعنى الأمور القربیة التی لا مناص من تحققها خارجا، کما أن الفقیه هو القدر المتیقن کما مرّ إلا أنه لا یستکشف بذلک أن الفقیه له الولایة المطلقة فی عصر الغیبة، کالولایة الثابتة للنبی- ص- و الأئمة علیهم السلام

بخشی دیگر از کتاب التنقیح :

فذلکة الکلام: أن الولایة لم تثبت للفقیه فی عصر الغیبة بدلیل و انما هی مختصة بالنبی و الأئمة علیهم السلام،

بل الثابت حسب ما تستفاد من الروایات أمران: نفوذ قضائه و حجیة فتواه، و لیس له التصرف فی مال القصر أو غیره مما هو من شئون الولایة إلا فی الأمر الحسبی فان الفقیه له الولایة فی ذلک لا بالمعنى المدعى.

بل بمعنى نفوذ تصرفاته بنفسه أو بوکیله و انعزال وکیله بموته و ذلک من باب الأخذ بالقدر المتیقن لعدم جواز التصرف فی مال أحد إلا بإذنه، کما أن الأصل عدم نفوذ بیعه لمال القصر أو الغیب أو تزویجه فی حق الصغیر أو الصغیرة، إلا أنه لما کان من الأمور الحسبیة و لم یکن بد من وقوعها فی الخارج کشف ذلک کشفا قطعیا عن رضى المالک الحقیقی و هو الله- جلت عظمته- و أنه جعل ذلک التصرف نافذا حقیقة.

و القدر المتیقن ممن رضى بتصرفاته المالک الحقیقی هو الفقیه الجامع للشرائط فالثابت للفقیه جواز التصرف دون الولایة.

همان‌طور که در متون بالا هم مشخص است، آیت‌الله خویی تصریح دارند (خصوصاً در بند زیر: “و المتحصل أن الفقیه له الولایة المطلقة فی عصر الغیبة، لأنه القدر المتیقن کما عرفت”) که به غیر از مناصبی مثل افتاء و قضا، بقیه‌ی اختیارات و وظایف فقیه جامع‌الشرایط را از باب امور حسبه و قاعده‌ی قدر متیقّن ‌می‌دانند.

و این بدین معنی نیست که ولایت فقیه در حوزه‌ی حاکمیت را قبول ندارند یا در مقابلِ ولایت مطلقه، به ولایت مقیّده معتقدند! بلکه شیوه‌ی اثبات معظم‌له با اغلب فقها متفاوت است.

آیا آیت الله خویی با ولایت فقیه مخالف بود؟ (4)

پاسخ به یک شبهه :

برخی ممکن است تصور کنند این‌که ‌آیت‌الله خویی دخالت فقیه در برخی امور را از باب حسبه می دانند،

نمی‌تواند دلیل بر این باشد که ایشان ولایت فقیه درحوزه‌ی حاکمیت و امور مربوط به آنرا می‌پذیرند. چرا که امور حسبه مشتمل بر اموری محدود (مثل سرپرستیِ اطفال بی سرپرست و . . .) است و نمی‌تواند مشتمل بر امور حکومتی شود!

در پاسخ به این شبهه باید گفت ‌آیت‌الله خویی (ره) دایره‌ی امور حسبه را گسترده دانسته؛ بطوری که امور حکومتی را هم شامل می‌شود.

برای ارائه‌ی مثال در این زمینه به بحث جهاد ابتدایی اشاره می‌کنم. جهاد ابتدایی از جمله بحث‌های حکومتی است که درباره‌ی اینکه جهاد ابتدایی از اختیارات فقیه جامع‌الشرایط در زمان غیبت هست یا نه، بین فقها اختلاف فتوا وجود دارد.

حضرت امام خمینی (ره) در تحریرالوسیله، جهاد ابتدایی را از اختیارات فقیه جامع‌الشرائط استثناء کرده و اختیار آن‌را مختص به امام معصوم دانسته‌اند.

اما ‌آیت‌الله خویی در کتاب منهاج الصالحین، جهاد ابتدایی را از اختیارات فقیه جامع‌الشرائط در زمان غیبت دانسته‌اند و تصدّی آن‌را از باب حسبه بر عهده‌ی فقها می‌دانند.

معظم‌له در کتاب منهاج الصالحین، ج1، ص366 می‌فرمایند:

“المقام الثانی: أنّا لو قلنا بمشروعیّة أصل الجهاد فی عصر الغیبة فهل یعتبر فیها إذن الفقیه الجامع للشرائط أو لا؟ یظهر من صاحب الجواهر (قدس سره) اعتباره بدعوى عموم ولایته بمثل ذلک فی زمن الغیبة.

و هذا الکلام غیر بعید بالتقریب الآتی، و هو أنّ على الفقیه أن یشاور فی هذا الأمر المهم أهل الخبرة و البصیرة من المسلمین حتى یطمئن بأنّ لدى المسلمین من العدّة و العدد ما یکفی للغلبة على الکفّار الحربیّین ، و بما أنّ عملیة هذا الأمر المهم فی الخارج بحاجة إلى قائد و آمر یرى المسلمین نفوذ أمره علیهم، فلا محالة یتعیّن ذلک فی الفقیه الجامع للشرائط ، فإنّه یتصدّى لتنفیذ هذا الأمر المهم من باب الحسبة على أساس أنّ تصدّى غیره لذلک یوجب الهرج و المرج و یؤدّی إلى عدم تنفیذه بشکل مطلوب و کامل.”

پس با توجه به اینکه:

اولاً واضح است که حضرت امام خمینی (ره) ولایت مطلقه فقیه را قبول دارند؛ ثانیاً امام راحل جهاد ابتدایی را از اختیارات فقیه جامع‌الشرائط استثناء کرده‌اند؛ و ثالثاً ‌آیت‌الله خویی جهاد ابتدایی را جزء اختیارات فقیه جامع‌الشرائط می‌دانند می‌توان نتیجه گرفت که ‌آیت‌الله خویی هم ولایت مطلقه و اختیارات حکومتی و اجرای حدود را برای فقیه جامع‌الشرائط ثابت دانسته‌اند و حتی در برخی موارد اختیارات بیشتری را (نسبت به دیدگاه امام راحل) برای فقیه قائل‌اند!

بحث جهاد ابتدایی مثال نقضی است که بطلانِ اعتقادِ ‌آیت‌الله خویی به ولایت مقیّده را ثابت می‌کند! (13)

جمع بندی بحث :

آنچه در مجموع از نظرات و دیدگاه‌های فقهیِ ‌آیت‌الله خویی (ره) بر می‌آید این است که ایشان جایگاه فقیه جامع‌الشرائط را در اداره‌ی جامعه و تصدّی مسئولیت‌های مهم، جایگاه ویژه و برجسته‌ای می‌دانند و هرچند روایات وارد شده در این بحث را دارای دلالت کافی برای اثبات ولایت فقیه در حوزه‌ی حاکمیت نمی‌دانند، اما از باب حسبه تصدّی فقیه را در این امور را لازم دانسته‌اند.

‌آیت‌الله خویی ولایت مطلقه‌ی فقیه را در حدِ اختیارات پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و ائمه معصومین علیهم‌السلام (که بر جمیع امور شخصی مردم هم ولایت داشتند) نمی‌پذیرند؛ اما در امور اجتماعی و حکومتی، تصدّی بسیاری از امور را از شئون فقیه می‌دانند که نمونه‌ی بارز آن جهاد ابتدایی بود (که حتی از دیدگاه امام راحل برای فقیه قابل تصدی نیست).

در پایان و برای جمع‌بندی بخشی از کتاب اندیشه سیاسی ‌آیت‌الله خویی، نوشته محمداکرم عارفی را مرور می‌کنیم: (14)

به نظر می‌رسد توجه به نوع اختیارات فقیه در عصر غیبت که در اندیشه ‌آیت‌الله خویی به طور شفاف مطرح شده است، تکلیف و سرنوشت حکومت و سیاست را نیز به خوبی روشن خواهد کرد.

ایشان با استفاده از عام بودن مفهوم «حسبه» تصدّی فقیه را بر امور نظامی و لشکری (فرماندهی کل قوا) اثبات می‌کند (15) و سپس می‌گوید:

جهاد با کفار با تمامِ وسایلِ ممکنه جنگیِ موجود، در هر عصر جایز است (16).

اکنون با توجه به اینکه تجهیز سپاه اسلام که بتواند برتری خود را بر سپاه کفر حفظ کند، نیازمند بهره گرفتن از تسلیحات مدرن زمینی، هوایی و دریایی می‌باشد، پس روشن می‌شود که چنین امری در فقدان حکومت تحقق پیدا نمی‌کند.

‌آیت‌الله خویی زمانی این رهبری نیروی نظامی را به فقها مربوط دانسته که از شرایط دفاعی جهان معاصر کاملاً آگاه بوده است.

همچنین او در امور قضا و اجرای حدود که بخش حقوقی، امنیتی و اجرایی دولت را تشکیل می‌دهند، انجام آن را از باب حسبه و حفظ نظام صرفاً به فقیه مربوط دانسته است.

ایشان بی‌تردید مسئله اجرای حدود، تعزیرات، صدور حکم و ایجاد زندان برای مجرمان را از شئون فقیه بر شمرده است (17)، همچنین به این امر اشاره کرده که برای اجرای حدود و اداره‌ی امور انتظامی اسلام، به نیروهای دائمی و حقوق بگیری نیاز است که باید از بیت المال تأمین گردد (18).

بنابراین، روشن می‌شود که ‌آیت‌الله خویی بسیاری نهادها و ارکان اصلی حکومت را داخل در شئون اختیارات فقیه و از قلمرو اختصاصی منصب او شمرده است.

مخالفت ‌آیت‌الله خویی با نظریه «ولایت مطلقه فقیه» ریشه در تفکر عدم جواز فعالیت سیاسی برای فقها ندارد و گرنه او هرگز جمهوری اسلامی ایران تحت رهبری حضرت امام خمینی را به رسمیت نمی‌شناخت، بلکه مخالفت او ناشی از تعریفی است که او برای «ولایت مطلقه» ارائه داده و آن عبارت است از :

سلطنت فقیه بر جمیع امور و شئون مردم حتی اموال و انفس آنان (19)

ایشان ولایت به این گستردگی را مخصوص ائمه دانسته، اما ریاست فقیه در امور عمومی جامعه را کاملاً مورد تأیید قرار داده است.

برخی از مهم‌ترین وظایفی را که ‌آیت‌الله خویی (ره) برای فقیه ثابت دانسته، به شرح ذیل است:  

1- تصدّی امور انتظامی (اجرای حدود، احکام و تعزیرات)؛

2- تصدّی امر قضا؛

3- مسئولیت امور افتا و صدور رأی شرعی (مرجعیت)؛

4- مسئولیت بیت المال

5- مسئولیت جمع‌آوری زکات و خمس و شیوه‌ی مصرف آن؛

6- سرپرستی ایتام، اطفال، مجانین، محذورین؛

7- تصدّی امور ازدواج افراد بی‌سرپرست؛

8- رهبری جهاد و دفاع به منظور گسترش اسلام در سرزمین‌های کفر؛

9- امضای قرارداد صلح و متارکه‌ی جنگی؛

10- وضع و دریافت جزیه از اهل کتاب؛

11- مدیریت زمین‌های خراجیه؛

12- نظارت بر اموال دولتی و نهادها و مؤسسات مربوط به آن؛

13- نظارت بر معاملات بانکی (بانک های دولتی)؛

14- ریاست اوقاف؛

15- آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت). (20)

در پایان این مجموعه امیداوارم خداوند متعال روح آن مرجع بزرگ را غریق رحمت کرده و با ائمه‌ی اطهار محشور کند و به ما توفیق شناخت عمیق‌تر و پیروی عملی از مسیر ولایت فقیه (که ادامه ولایت ائمه (ع) است)

را عنایت فرماید؛  إن شاء الله . . .

پی‌نوشت‌ها:

(11) کتاب «ولایت فقیه»؛ ‌آیت‌الله محمدهادی معرفت، انتشارات مؤسسه فرهنگی تمهید، ص50 تا 53

(12) برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: کتاب تنقیح؛ اجتهاد و تقلید ص419 تا 425 و کتاب مبانی تکملة المنهاج ج1 ص224 تا 226 از آیت‌الله خویی (ره)

(13) برای اطلاع از دیدگاه‌های معظم‌له درباره‌ی جهاد به کتاب منهاج الصالحین، ج1، ص363 تا 366 مراجعه کنید.

(14) صفحات 111 تا 113

(15) منهاج الصالحین، ص366

(16) منهاج الصالحین، ص371

(17) مبانی تکلمة المنهاج، ج1، ص24 و 225-226

(18) همان

(19) مصباح الفقاهة، ج5، ص34 و 41

(20) کتاب «اندیشه سیاسی ‌آیت‌الله خویی»، ص111 تا 113

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد واخر تابع له على ذلک



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( جمعه 93/6/7 :: ساعت 6:43 عصر )
»» آیا آیت الله خویی با ولایت فقیه مخالف بود؟ (3)

شهادت:

حضرت ‌آیت‌الله خویی (ره) پس از تحمل رنج‌ها و مشقت‌های بسیار در سن 96 سالگی برای عمل جراحی راهی بیمارستان شدند. اما مدتی پس از عمل جراحی، و با وجود بهبودی ایشان، به طرزی مشکوک و ناگهانی در هشتم صفر 1413 قمری (17 مرداد 1371) شمسی معظم‌له دار فانی را وداع گفته و روح مقدسشان به ملکوت اعلی می‌پیوندد.

دکتر سیدحمید خویی (نوه‌ی ‌آیت‌الله خویی) در مصاحبه‌ای اعلام کرد:

رحلت ایشان در شرایط کاملاً مبهم و سوأل برانگیز رخ داده است.

وی در مصاحبه با خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت:

معظم‌له طی سال‌های اخیر به شدت تحت فشار رژیم عراق قرار داشتند و روز شنبه تا لحظاتی قبل از رحلت، حالشان بسیار خوب بوده و هیچ مشکلی در ارتباط با بیماریشان نداشته‌اند به‌طوری که شخصاً جواب تلگراف‌ها و پیام‌های مختلف در ارتباط با بهبودی‌شان و مرخص‌شدن از بیمارستان بغداد را تهیه و ارسال کرده بودند.

وی گفت:

ایشان روز شنبه لحظاتی قبل از رحلت‌شان مشغول وضو گرفتن بودند که ناگهان در ناحیه‌ی شکم احساس درد شدیدی می‌کنند و لحظاتی بعد جان به جان آفرین تسلیم و عالم تشیع را در غم فقدان خود عزادار کردند.

سیدحمید خویی افزود:

شرایط شهر نجف طی روز شنبه کاملاً غیر طبیعی بوده است که این خود نکته‌ای سوأل برانگیز است طوری که رادیو عراق خبر رحلت ایشان را با تأخیر پخش کرد.

وی گفت: رادیو عراق ابتدا اعلام کرده بود بدن ایشان به‌طور رسمی طی مراسمی تشییع خواهد شد.

اما همان روز در نجف حکومت نظامی اعلام شد و با جلوگیری از عبور و مرور مردم در خیابان‌ها، نیمه شب گذشته پیکر ایشان بدون برگزاری مراسم تشییع به خاک سپرده شد.

در ادامه‌ی این مصاحبه، سیدحمید خویی ضمن تکذیب ادعای رژیم عراق مبنی بر برگزاری مراسم تشییع پیکر ایشان با حضور مردم نجف و مقامات محلی، تصریح کرد:

رژیم بعثی ضمن ممانعت از برگزاری مراسم تشییع از برگزاری مجالس ترحیم توسط بیت آن مرحوم و مردم نجف نیز جلوگیری کرده است.

وی اعلام برگزاری مراسم ختم از سوی وزارت اوقاف عراق را نیرنگی برای فریب افکار عمومی مسلمانان جهان خواند و گفت:

این مجلس ترحیم، دولتی است و خانواده‌ی آن مرحوم در آن شرکت نخواهند کرد. (8)

پیکر آن مرجع بزرگ و مظلوم، مانند جدّ غریبشان حضرت علی (ع) غریبانه در نیمه‌های شب توسط عده‌ای محدود از بستگان و دوستداران و شاگردانشان تشییع شده و نماز میت توسط حضرت ‌آیت‌الله سیستانی در حرم امیرالمؤمنین (ع) بر پیکر ایشان اقامه گردید.

فیلمِ اقامه‌ی نماز بر جنازه‌ی ایشان را در لینکِ زیر ببینید:     http://www.aparat.com/v/cT4bk

سپس پیکر مطهر آن بزرگوار در جوار صحن علوی، به خاک سپرده شد.

در صحبتی  که با یکی از علما (فقیه عالیقدر استاد سید مرتضی خوانساری) داشتم ، متوجه شدم حقیقت آن است که قلب حضرت ‌آیت‌الله خویی به کمک باتری کار می‌کرده و ایشان هر چند سال یک بار باید طی عمل جراحی، باتری قلب‌شان را تعویض می‌نمودند.

آنچه از اخبار غیر رسمی بر می‌آید این است که در آخرین دفعه که قصد خروج از کشور و عمل جراحی در خارج از عراق را داشتند، صدام جنایتکار از خروج ایشان ممانعت کرده و ضمن مجبور نمودن ایشان برای عمل جراحی در بغداد، مباشرت به کار گذاشتن باتری‌های کهنه در قلب ایشان ‌می‌کند و همین کار منجر به فوت ایشان می‌شود.

در واقع ‌آیت‌الله خویی (ره) به مرگ طبیعی رحلت نکرده و توسط صدام به شهادت رسیده‌اند.

در خبر زیر هم به این قضیه اشاره شده است:

http://www.khabaronline.ir/detail/229669/Politics/diplomacy

ضمن اینکه مصاحبه‌ی نوه‌ی ایشان هم مؤید این جنایت هولناک است!

در تصویر اقامه‌ی نماز میت توسط آیت‌الله سیستانی بر پیکر مرجع عالیقدر مرحوم آیت‌الله خویی در حرم امیرالمؤمنین علی (ع) را ‌می‌بینید که شبانه و غریبانه در جمع اندکی از شاگردان و بستگان ایشان اقامه شد.

خداوند ایشان را غریق رحمت نماید…

آیا آیت الله خویی با ولایت فقیه مخالف بود؟ (3)

پیام تسلیت مقام معظم رهبری به مناسبت ارتحال حضرت آیت الله خویی ( ره ):

در پی ارتحال عالم جلیل‌القدر حضرت آیت‌الله حاج سید ابوالقاسم خویی پیام تسلیتی به این شرح از سوی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صادرشد:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

با تأسف و تأثر فراوان با خبر شدیم که عالم جلیل‌القدر و فقیه عظیم‌الشأن حضرت آیةالله العظمی آقای حاج سیدابوالقاسم خویی مرجع تقلید بزرگوار روز گذشته دار فانی را وداع گفته و به جوار رحمت حق رحلت نمودند.

این حادثه برای جهان اسلام مخصوصاً حوزه‌های علمیه مصیبتی بزرگ است. آن عالم بزرگ بقیه‌ی سلف صالح و یکی از پرچمداران علوم اسلامی و یکی از مراجع بزرگ تقلید دوران معاصر بود.

ایشان در بسیاری از علوم اسلامی رایج در حوزه‌های علمیه از اساتید مسلّم و کم‌نظیر بحساب می‌آمد. فقیهی بزرگ و اصولی‌ای عمیق و مفسری نوآور و رجالی‌ای صاحب مکتب و متکلمی زبردست بود.

آثار علمی ارزشمند این مرد بزرگ به ده‌ها جلد کتاب در فقه و اصول و تفسیر و رجال منحصر نمی‌شود. هزاران شاگرد تربیت یافته در حوزه‌ی دروس غنی و سرشار او هم اکنون در همه بلاد اسلامی منتشرند. این بزرگوار یکی از نخستین کسانی بود که پس از شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه حوزه‌ی علمیه نجف را به اهمیت حوادث ایران متوجه ساخت و سعی و کوششی ارجمند در همراهی با حرکت عظیم روحانیت و مردم در ایران مبذول کرد. در نهضت خونین مردم عراق در رمضان سال 1411 هجری قمری قطب اصلی نهضت و مرکز صدور حکم قیام اسلامی بود و به همین جهت پس از سرکوب شدن این نهضت بوسیله رژیم خونخوار بعثی این کهن مرد دانشمند مورد آزار و شکنجه و اهانت مأموران سنگدل بعثی قرار گرفت و در معرض خطر جدی واقع شد و پس از آنکه به فضل الهی از خطر نجات یافت تا مدت‌ها در شرایط سخت زیر نظر مأموران بعثی قرار داشت.

عمر طولانی و پربرکت این مرد بزرگ که نزدیک به یک قرن امتداد یافت سرشار از آزمایش‌های الهی و نمایش‌گر سعی و تلاش یک انسان مؤمن و پرهیزگار است.

اینجانب مصیبت درگذشت این مرجع بزرگوار تقلید را به حضرت بقیةالله الاعظم ارواحناله‌الفدا و جهان تشیع مخصوصاً به حوزه‌های علمیه و علما و فقهای بزرگ و نیز به خانواده محترم و فرزندان ایشان و همه دوستداران و مقلدین ایشان تسلیت می‌گویم و رحمت و فضل و مغفرت الهی را برای ایشان مسئلت ‌می‌نمایم.

یکشنبه نهم صفر 1413 هجری قمری

سید علی خامنه‌ای (9)

 

جمع بندی بحث از نظر سیره سیاسی:

در جمع بندی بحث اندیشه سیاسی مرحوم ‌آیت‌الله خویی (ره) می‌توان گفت نه تنها آن بزرگوار (برخلاف آنچه بعضاً از طرف مغرضین یا افراد کم اطلاع مطرح می‌شود) از صحنه‌ی سیاست کناره نگرفته‌اند، بلکه در مقاطع زمانی مختلف نسبت به قضایای دنیا (خصوصاً ایران و عراق) واکنش‌هایی متناسب با آنها را نشان می‌دادند و در صحنه‌ی سیاست کاملاً فعال بودند.

به طور خلاصه اگر رفتارهای شاخصِ سیاسی در زندگی معظم‌له را مرور کنیم، می‌توان موارد زیر را از أهم آنها شمرد. (البته بدیهی است این مواضع و رفتارها بیش از موارد زیر است و ما به ذکر رئوس آن اکتفا می‌کنیم:)

1- صدور بیانیه‌های متعدد در قضایای مربوط به شروع نهضت امام خمینی (از سال 41 تا 57)

این صدور بیانیه ها (که بعضاً شدید اللّحن بود) از طرف معظم‌له حکایت از حساسیت‌شان نسبت به مسائل ایران و جهان اسلام داشت. در بسیاری از این بیانیه‌ها ‌آیت‌الله خویی رژیم شاهنشاهی را به شدت مورد حمله قرار داده و مردم را به استقامت و ایستادگی و تبعیت از مراجع معظم تقلید تشویق می‌نمودند.

2- حمایت از حضرت امام در مدت حضورشان در نجف اشرف:

حمایتِ ‌آیت‌الله خویی از امام راحل در نجف (به وسیله‌ی استقابل گرم از ایشان و تشویق طلاب به شرکت در درس ایشان) نشان دهنده‌ی شرکت فعال آن مرجع بزرگ برای خنثی سازی نقشه‌های شاه ملعون برای انزوای امام راحل بوده است.

مگر می‌شود فقیهی اندیشه‌ی سیاسی نداشته باشد و این‌طور فعالانه برخلافِ نقشه‌های دست نشانده‌ی آمریکا در منطقه، سعی در تقویت موقعیت محور انقلاب و مرکز ثقل نهضت اسلامی (یعنی امام خمینی) داشته باشد؟!

3- دعوت از مردم به شرکت در انتخابات تعیین نوع حکومت (بعد از انقلاب) و تشویق شان به دادنِ رأی «آری» به جمهوری اسلامی:

دعوت ‌آیت‌الله خویی از مردم به رأی دادن به جمهوری اسلامی نشان دهنده‌ی حمایت ایشان از امام راحل و حکومت جمهوری اسلامی است.

چطور ممکن است مرجعی از تشکیل حکومتی دفاع کند و مردم را به تقویت آن ترغیب نماید و نسبت به سیاست بی‌توجه و بی‌تفاوت باشد؟!

4- مقاومت در برابر فشارهای صدام برای گرفتنِ تأییدیه از ‌آیت‌الله خویی در جنگ با ایران و تضعیف کردن جبهه‌ی ایرانی در جنگ تحمیلی (و اجازه‌ی ‌آیت‌الله خویی برای صرف سهم امام برای تقویت ایران و فتوای حرمتِ جنگ با ایران برای مقلدین شان) :

5- صدور بیانیه‌هایی برای هدایت انتفاضه شعبانیه عراق و شکل‌دهی گروهی برای بدست گرفتن امور و تشکیل حکومت (در صورت سقوط حکومت بعثی) :

از بارزترین بخش‌های فعالیت سیاسی ‌آیت‌الله خویی نقش ایشان در انتفاضه شعبانیه است. تلاش ایشان در جهت هدایت این انتفاضه و تعیین گروهی از شاگردانشان برای مدیریت اوضاع کشور، مبیّنِ این حقیقت است که ولایت فقیه در اندیشه‌ی ایشان جایگاه برجسته‌ای دارد.

چرا که دخالت در سرنوشت کشور و تلاش برای ساقط کردن حکومت طاغوتی و دیکتاتوری، نشان دهنده‌ی اعتقاد به دخالت در سیاست در حد اعلای آن است.

6- شهادت ‌آیت‌الله خویی به دست صدام:

این قضیه (که متأسفانه خیلی هم مغفول واقع شده) هم از بارزترین نشانه‌های سیاسی بودنِ عملکرد ایشان است.

علامه جوادی آملی در کتاب ولایت فقیه خودشان در پاسخ به سوأل زیر می‌فرمایند:

سوأل:

امام حسین (ع) در وصیت نامه خود نفرمودند من برای تشکیل حکومت قیام کردم، بلکه فرمودند: “من برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم ”

و امام رضا (ع) نیز از پذیرفتن حکومت ولایتعهدی خودداری می‌کرد و امامان دیگر (ع) نیز بر حکومت‌های منحرف وقت، قیام نکردند و حکومت تشکیل ندادند. این موارد، نشانه‌ی جدایی دین از حکومت است.

پاسخ:

اولاً خود رسول اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) حکومت تشکیل دادند و امام حسن (ع) نیز حکومت تشکیل داد و جنگ کرد تا اینکه صلح را بر او تحمیل کردند. ثانیاً سیدالشهداء (ع) در همان وصیت نامه پس از آنکه فرمود برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرده است، فرمود : «اسیر بسیرة جدی و أبی» ؛ یعنی سیره و روش من، همان سیره و روش جد و پدرم است؛ پیغمبر در مدینه حکومت تشکیل داد، علی بن ابی طالب (ع) در کوفه و مدینه حکومت تشکیل داد، من نیز حکومت تشکیل می‌دهم به همان‌گونه که آنها انجام دادند. آن حضرت در سخنرانی رسمی‌اش نیز شرایط امام و رهبر را ذکر که امام باید حاکم به قسط و عدل باشد. بیعت گرفتن جناب مسلم بن عقیل از مردم کوفه برای آن حضرت نیز به جهت تشکیل حکومت بود.

امام رضا علیه‌السلام نیز چون می‌دانست که جریان ولایتعهدی یک نیرنگ است، آن را به طور رسمی نمی‌پذیرفت. و این‌که أئمه علیهم‌السلام، یا مسموم شدند یا شهید، و در زندان و تحت نظر بودند، برای این بود که بر ضد حکومت منحرف وقت قیام می‌کردند و گرنه کسی که فقط حاکمان را نصیحت کند، زاهد گوشه‌نشین و عالم مسئله‌گو باشد، کسی کاری با او ندارد.

مرحوم مجلسی (ره) در کتاب بحارالانوار روایتی از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده که آن حضرت در مسافرتی، به سدیر فرمودند: اگر من به اندازه‌ی این بزغاله‌ها همراه و همفکر و یاور داشتم، قیام می‌کردم. سدیر می‌گوید پس از نماز، گوسفندان را شمردم و آنها هفده رأس بودند. (10)

اینکه ‌آیت‌الله خویی به طور محرمانه بوسیله‌ی صدام به شهادت رسیدند، نشان دهنده‌ی آنست که از طرف ایشان خطرهایی متوجه حکومت بعثی بوده است؛ وگرنه چرا صدام باید (با توجه به تبعاتِ فراوانِ احتمالی) دست به چنین جنایتِ هولناکی بزند؟!

آیا آیت الله خویی با ولایت فقیه مخالف بود؟ (3)

پی‌نوشت‌ها:

(7) http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=507

 (8) به نقل از کتاب غروب خورشید فقاهت؛ غلامرضا اسلامی

(9) http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=2629

(10) کتاب «ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت»؛ علامه جوادی آملی؛ صفحه340؛ سؤال نهم



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( جمعه 93/6/7 :: ساعت 6:38 عصر )
»» آیا آیت الله خویی با ولایت فقیه مخالف بود؟ (2)

آیا آیت الله خویی با ولایت فقیه مخالف بود؟ (2)

تصویر مربوط به صحن و گنبد حضرت اباعبدالله الحسین صلوات الله علیه ‌می‌باشد که در جریان سرکوبی انتفاضه توسط رژیم بعث و صدام ملعون، بدین شکل تخریب گشت!

بیانیه اوّل معظم له در مورد انتفاضه شعبانیه :

بسم الله الرحمن الرحیم    فرزندان مؤمن و عزیزم

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

سپاس خدای را عزّوجلّ به خاطر الطاف و نعمت‌هایش و درود و سلام بر افض انبیایش محمد و خاندان اطهر او.

و بعد: شکی نیست که حفظ اسلام و رعایت مقدسات آن وظیفه هر فرد مسلمان است و من از خدای متعال می‌خواهم که شما را جهت صلاح و منفعت امت اسلام توفیق نماید.

شما را سفارش می‌کنم که با رعایت و مدّ نظر قرار دادن دقیق احکام شرعی در تمامی اعمال و کردارتان نمونه شایسته‌ای برای ارزش های والای اسلامی باشید، خداوند تعالی تمامی اعمالتان را نصب العین شما قرار دهد.

حفظ و نگهداری از متلکات و دارایی‌های مردم و اموال و ناموس آنها و نیز تمامی مؤسسات عمومی بر شما واجب است.

زیرا که آنها از آن مردم بوده و محرومیت آنها، محرومیت حقوق همگان است. هچنین از شما می‌خواهم که همه اجساد و پیکرهای کشته شدگان را از خیابان‌ها برداشته و طبق موازین شرعی به خاک بسپارند. و از مثله کردن احدی خودداری کنید زیرا این عمل جزء اخلاق اسلامی ما نیست. همچنین از تصمیم‌گیری فردی و عاجلانه و نابخردانه و بدون بررسی و مطالعه قبلی که به نحوی با احکام شرعی و منافع عمومی تنافی و تضاد دارد، خودداری شود. خداوند شما را حفظ و رعایت کند و آنچه مورد خشنودی و رضای اوست توفیق دهد.

إنه سمیع مجیب

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته     18 شعبان 1411         الخوئی

 

بیانیه‌ی دوم معظم له در جریان ِ انتفاضه شعبانیه :

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و به نستعین و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین

و بعد: این روزها کشور مرحله حساسی را طی می‌کند که نیازمند حفظ نظام و ایجاد و امنیت و استوار و نظارت بر کارهای عمومی و امور دینی و اجتماعی در جهت جلوگیری از خروج منافع عمومی از اداره صحیح که موجب نابودی و تباهی می‌گردد.

به همین خاطر مصلحت عمومی جامعه اقتضا می‌کند که یک هیئت بلند پایه جهت نظارت بر اداره تمامی شئون جامعه تعیین گردد، به طوری که رأی آن رأی ما باشد و آنچه از فضلا و علمائی که در ذیل اسمشان ذکر شده و از نظر توانایی و حسن تدبیر مورد اعتماد ما هستند، انتخاب نمودیم.

لازم است فرزندان مؤمن ما از آنها اطاعت و پیروی کرده و اوامر و دستوراتشان و راهنمائی‌ها و مساعدتهایشان در انجام این امر مهم توجه نمایند.

از خداوند عزّوجلّ مسئلت داریم شما را برای ادای خدمت عمومی توفیق عطا فرماید.

خدمتی که خدای متعال و پیامبرش را خشنود گرداند.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

1- سید محی الدّین غریقی

2- سیدمحمدرضا موسوی خلخالی

3- سیدجعفر بحرالعلوم

4- سیدعزّالدّین بحرالعلوم

5- سیدمحمدرضا خراسانی

6- سیدمحمد سبزواری

7- شیخ محمدرضا شبیب ساعدی

8- سیدمحمدتقی خوئی

تبصره: تصمیم گرفته شد که آقای سیدمحمدصالح عبدالرسول خراسانی به هیئت فوق اضافه شود در : 21 شعبان 1411

البته، آقایان سیدجعفر و سیدعزّالدّین بحر العلوم و سیدمحمدرضا موسوی خلخالی توسط رژیم بعث اعدام شدند.

و سیدمحمدتقی خوئی (فرزند ‌آیت‌الله خویی) در 11 صفر 1415 قمری ( 29 تیر 1373 ) در یک سانحه‌ی رانندگی ساختگی (با یک دستگاه تریلی) توسط رژیم بعث در بازگشت از کربلا به نجف (و ممانعت نیروهای امنیتی و نظامی از انتقال ایشان به بیمارستان) دار فانی را وداع گفت.

 

در جریان انتفاضه شعبانیه 14 استان از 18 استان عراق به دست انقلابیون افتاد و رژیم بعثی صدام (که در جنگ اخیرش با آمریکا و متحدان او به سختی شکست خورده و متحمل خسارات سنگین شده بود) در آستانه‌ی سقوط قرار گرفت.

آمریکا، اسرائیل و متحدان‌شان از کشور های غربی و عربی، ترسیدند که با سقوط صدام، حکومتی شیعی در عراق شکل بگیرد (مانند آنچه در ایران اتفاق افتاده بود) و چنین پیشامدی از ماندن صدام در قدرت، برایشان سخت‌تر بود. فلذا ترجیح دادند که صدام در قدرت باقی بماند تا انتفاضه شعبانیه پیروز شود.

به همین دلیل سریعاً نیروهای خود را از عراق خارج کرده و به صدام اجازه‌ی استفاده از تجهیزات جنگی (هواپیماها ، تانک ها و . . .) را دادند.

صدام هم با دیوانگی هرچه تمام تر به سرکوب انتفاضه پرداخت و طبق آمارهای منتشره، بین 300 تا 500 هزار نفر را قتل عام کرد و بسیاری از مخالفین (از جمله از شاگردان ‌آیت‌الله خویی خصوصاً کسانی که در انتفاضه نقش داشتند و در هیئت نه نفره ایشان بودند) را به جوخه‌ی اعدام سپرد.

بسیاری از گورهای دسته جمعی مکشوف که بعدها و در جریان سقوط صدام پیدا شد، مربوط به شهدای انتفاضه شعبانیه است. منافقین خونخوار در جریان این انتفاضه کمک‌های بسیاری را برای سرکوب انقلابیون به صدام کردند.

لازم به ذکر است که بدانیم 

یکی از کثیف‌ترین جنایات صدام و صدامیان، حمله به حرم‌های مطهر امیرالمؤمنین علی، حضرت اباعبدالله الحسین و حضرت ابوالفضل العباس علیهم‌السلام بود که منجر به تخریب بخش‌های زیادی از این حرم‌های شریف شده و حتی به تمام کسانی که به آنجا پناه برده بودند (در شبستان و نزدیک مضجع شریف) رحم نکردند و با قساوت هرچه تمام تر آنها را هم قتل عام کردند!

خون آشامان رژیم بعث به این مقدار از کشتار هم اکتفا نکرده و بسیاری از مردم (اعم از جوانان و پیران و کودکان و مردان و زنان) را زنده در گودال های از پیش کنده شده افکنده و آنها را زیر آن گودال زنده به گور کردند!

به همین مناسبت دفتر مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای پیام‌هایی را صادر نمودند:

بسمه تعالی

ولاتحسبن الله غافلاً اما یعمل الظالمون

حوادث خونین عراق و بلیاتی که بطور متوالی بر آن ملت مظلوم چه از سوی نیروهای متجاوز چند ملیتی و چه اکنون از طرف بعثی‌های خشن و ظالم وارد شده و می‌شود موجب تأسف و تأثر عمیق و احساس همدردی ملت شریف ایران می باشد.

حمله به شهرهای مقدس نجف و کربلا و هتک حرمت مرقد مطهرحضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علیه الصلوة والسلام و نیز بارگاه مبارک حضرت ابی عبدالله الحسین و حضرت اباالفضل العباس سلام الله علیهما بیش از پیش قلوب همگان را جریحه دار کرده و عمق فجایع وارده بر ملت و کشور عراق و دشمنی با مقدسات مسلمین را آشکار ساخته است.

ما این مصائب عظیمه را به ساحت حضرت ولی الله الاعظم ارواحنا فداه و ملت مسلمان تسلیت عرض کرده اعلام می‌داریم که بدین مناسبت مجلس عزاداری و ترحیم از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیةالله خامنه‌ای مدظله در روز سه شنبه 28/12/69 از ساعت 15 الی 17 در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار می‌گردد.

حضور امت حزب الله در این مراسم موجب رضای باری تعالی و تجلیل از مقام شامخ آن شهیدان خواهد بود.

دفتر مقام معظم رهبری (3)

 

در آن شرایط برخی از اطرافیان ‌آیت‌الله خویی به ایشان پیشنهاد عزیمت به ایران را دادند و آمادگی خود را برای رساندن ایشان به سلامت به مرز، اعلام کردند. پیشنهادی که از جانب ایشان رد شد.

‌آیت‌الله خویی تصریح کردند که تحت هیچ شرایطی، به خصوص در این برهه‌ی پر رنج و محنت، هرگز نجف را ترک نخواهند کرد و ترجیح می‌دهند با مردم و در کنار آنها باشند و دردها و نگرانی‌ها را با یکدیگر و مشترکاً تحمل کنند.

و در پاسخ به اصرار آنها می‌فرمودند:

«چگونه جواب سرور و مولایم امیرمؤمنان (ع) را بدهم که من شهر مقدس او را از بیم وقایع ناگوار و سختی‌ها و مشقت‌هایی که در راه است، ترک کردم!»

پس از سرکوب انتفاضه ‌آیت‌الله خویی به همراه فرزندشان محمدتقی خویی، توسط عوامل حکومتی دستگیر و به شکل توهین‌آمیز و زننده‌ای از نجف به بغداد منتقل شدند.

بسیاری از علما و شخصیت‌های برجسته جهان اسلام و مردم مسلمان و شیعیان و علاقه‌مندان ‌آیت‌الله خویی، ضمن ابراز اعتراض شدید نسبت به جنایات صدام در کشتار شیعیان عراق و هتک حرمت عتبات عالیات و مشاهد مشرفه، خواستار آزادی کامل ‌آیت‌الله خویی شدند.

در پیام صادره از سوی ‌آیت‌الله گلپایگانی (ره) در این رابطه آمده است:

بر همگان ابلاغ می‌نمایم که اقدامات خود را به هر نحوی در سطوح مختلف تا رفع خطر از وجود محترم حضرت ‌آیت‌الله آقای خویی دامت برکاته و آزادی کامل معظم‌له و پیروزی مردم عراق و پایان استبداد صدام ادامه دهند و از ارسال کمک دارویی و غذایی کوتاهی ننمایند. (4)

 

پس از بازجویی‌های طولانی و اذیت و آزار فراوانِ ‌آیت‌الله خویی، ایشان را به اجبار و زور، نزد صدام می‌برند

تا بوسیله‌ی فیلم‌برداری از این ملاقات و تقطیع و مونتاژ قسمت‌های مختلف و پخش تلوزیونی آن، نشان دهندکه ‌آیت‌الله خویی خواهان پایان یافتن غائله است و در حال تشکر از صدام هستند!

در بخش‌های مقطّع این دیدار برگرفته از تلوزیون حاکمیت بعث عراق، ‌آیت‌الله خویی از غوغاگران سخن می‌گویند و از عواطف صدام تشکر می‌کنند و از خدا می‌خواهند خطاهایشان را بپوشاند و او را از شر دنیا حفظ کند، و اینکه مکرر دعایش می‌کنند!

در برخی سایت‌ها گفت‌وگوی فیمابین صدام و ‌آیت‌الله خویی از این قرار است:

صدام: ای سید، آیا آنچه اتفاق افتاد به اسم دین جایز بود؟

‌آیت‌الله خویی: دین اجازه غارت اموال مردم را نمی‌دهد!

صدام: شنیدم دو اتومبیلت به سرقت رفته است؟!

‌آیت‌الله خویی: شکسته شد!

صدام: حالت الان چطور است؟

‌آیت‌الله خویی: حالم خوب نیست، به مرگ نزدیکم و مرگ به من نزدیک است.

صدام: مرگ حق است اما إن شاء الله عمر طولانی خواهی داشت.

‌آیت‌الله خویی: سبحان الله. هرچه خدا مقدّر کند خوب است.

صرف نظر از اینکه صداهایی مغشوش و نامفهوم از این دیدار پخش می شود و صدا به دلخواه قطع و وصل می‌شود، آنچه مصوّر و مصوّت است کاملاً مونتاژ شده است؛ یعنی آنجایی که شکرگزاری و دعاگویی شده معلوم نیست در چه ارتباطی است و قس علی هذا.

بی‌شک سردمداران رژیم بعث برای آرام کردن افکار عمومی و کاهش نگرانی و خشم شیعیان و موجه جلوه دادن اقدامات ضد اسلامی مبادرت به پخش کوتاه و مقطّع، با به کارگیری شیوه‌های شناخته شده‌ی تحریف و دستبرد و جرح و تعدیل واژگان، اقدام ناشیانه تبلیغاتی بود که تنها عده‌ای ساده‌دل و ساده‌لوح را فریب داد.

خدا می‌داند در آن لحظات اسارت، ساعت‌ها و دقایق و ثانیه‌هایش، بر آن منار دانش و تقوا چه گذشته است!

لینک فیلم منتشره‌ی این دیدار که از تلویزیون عراق پخش شد:      http://www.aparat.com/v/uxchD

پس از مدتی، ایشان به نجف اشرف منتقل شده و تا مدت ها تحت بازداشت خانگی و مراقبت به سر می‌بردند.

علی ایّ حال فراموش نکنیم که آیت‌الله خویی توهین و تحقیر، آزار و تهدید را برای خود و شهادت و مهاجرت فرزندانشان، دربدری و شکنجه و تیرباران بسیاری از شاگردان و نزدیکانشان را بردبارانه تحمل کرده و تن به پیشنهاد خروج از شهر و کشور ندادند و همچنان با پشتی خمیده عمود خیمه‌ی کهنسال‌ترین و ریشه‌دارترین حوزه علمیه جهان باقی ماندند. (5)

در بخشی از پیام تسلیت مقام معظم رهبری به مناسبت ارتحال آیت الله خویی (حدود یک سال بعد از انتفاضه شعبانیه) آمده است:

در نهضت خونین مردم عراق در رمضان سال 1411 هجری قمری قطب اصلی نهضت و مرکز صدور حکم قیام اسلامی بود و به همین جهت پس از سرکوب شدن این نهضت بوسیله رژیم خونخوار بعثی این کهن مرد دانشمند مورد آزار و شکنجه و اهانت مأموران سنگدل بعثی قرار گرفت و در معرض خطر جدی واقع شد و پس از آنکه به فضل الهی از خطر نجات یافت تا مدت‌ها در شرایط سخت زیر نظر مأموران بعثی قرار داشت. (6)

پی‌نوشت‌ها:

(3) مصادر:

http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=12937

http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=12938

    (4) به نقل از کتاب انتفاضه شعبانیه؛ صفاءالدین تبرائیان

(5) همان

(6) http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=2629

اندیشه ی سیاسی آیت الله خویی  

پیام مقام معظم رهبری در پی هتک حرمت و اهانت به عتبات عالیات

ولی امر مسلمین حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پی هتک حرمت به عتبات عالیات در شهرهای مقدس نجف و کربلا که در هفته‌های اخیر بوسیله ارتش رژیم بعث عراق صورت گرفته است پیام مهمی خطاب به مسلمانان جهان فرستادند.

متن پیام رهبر انقلاب به شرح زیر است:

بسمه‌ تعالی‌

اللهم‌ العن‌ اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و ال‌ محمد و اخر تابع ‌له‌ علی‌ ذلک‌

اخبار متواتر از عملکرد ارتش‌ عراق‌ در نجف‌ و کربلا و اهانت ‌آنان‌ به‌ ساحت‌ مقدس‌ اعتاب‌ عالیه‌ و ورود بی‌ادبانه‌ به‌ صحن‌ و سرای‌ حرم‌های ‌حضرت‌ امیرمؤمنان‌ و حضرت‌ سیدالشهداء و حضرت‌ ابوالفضل‌ علیهم‌السلام‌ و هتک‌ و تخریب‌ آستان‌ مقدس‌ آنان‌ که‌ قبله‌ی‌ قلوب‌ شیعیان‌ و محبان‌ و آزادگان‌ عالم است‌ هر روز بیش ‌از پیش‌ پرده‌ از این‌ هتاکی‌های‌ کینه‌آلود برداشته‌، ابعاد جنایت‌ عظیم‌ آنان‌ را آشکارتر می‌سازد.

لعنت‌ و غضب‌ خداوند بر حکام‌ بعث‌ عراق ‌باد که‌ چون‌ اسلاف‌ خویش‌، مصیبت‌ عاشورا را بار دیگر تکرار کردند و با یورش ‌وحشیانه‌ به‌ نجف‌ و کربلا، آن‌ کردند که‌ قلم‌ از شرح‌ آن‌ عاجز است‌؛ و بر عتبات‌ عالیات‌ و مسلمانان‌ مظلوم‌ عراق‌ و حوزه‌های‌ علمیه‌، آن‌ روا داشتند که ‌طواغیت‌ ستمگر و خون‌آشام‌ بنی‌امیه‌ و بنی‌عباس‌ هم‌ روا نداشته‌ بودند؛ و چنان ضایعه‌ و جراحتی‌ بر قلب‌ دوستان‌ اهل ‌بیت ‌علیهم‌السلام‌ وارد کردند که‌ سنگینی ‌آن‌ را با هیچ‌ فاجعه‌یی‌ در این‌ زمان‌ نتوان‌ قیاس‌ کرد؛ “هیج‌ احزان‌ یوم‌الطفوف‌”. با این‌ جنایاتی‌ که‌ به‌ دست‌ مزدوران‌ بعث‌ عراق‌ و با حمایت‌ کامل‌ امریکا و سایر شیاطین‌ بر آستان‌ مقدس‌ اهل ‌بیت ‌علیهم‌السلام‌ وارد شد، امت ‌اسلامی‌ داغ‌دار و عزادار است.

اینجانب‌، این‌ مصیبت‌ بزرگ‌ را به‌ ساحت‌ مقدس ‌ولی‌الله‌الاعظم بقیه‌الله‌ ارواحنا فداه‌ تسلیت‌ عرض‌ کرده‌ و جهت‌ عرض‌ ارادت ‌به‌ پیشگاه‌ مقدسش‌ و اظهار لعن‌ و نفرت‌ به‌ دشمنان‌ اسلام‌، روز پنجشنبه‌ هشتم‌ ذی‌القعده‌ برابر با دوم‌ خرداد را عزای‌ عمومی‌ اعلام‌ کرده‌ و به‌ سوگ‌ خواهم ‌نشست.

امیدوارم‌ همت‌ و غیرت‌ دولت‌ و ملت‌ مسلمان‌ ما، که‌ حبّ‌ اهل ‌بیت ‌پیامبر علیهم‌‌السلام‌ را با جان‌ و دل‌ آمیخته‌ دارند، نگذارد که‌ عاملان‌ این جنایات‌ بزرگ‌، پرده‌یی‌ از اغفال‌ و تزویر بر آن‌ بکشند، و زبان‌ سخنوران‌ و شاعران‌ و دست‌ چیره‌ی‌ هنرمندان‌ و نویسندگان‌، این‌ حقایق‌ تلخ‌ را که‌ بخشی‌ از ماجرای‌ فاجعه‌آمیز این‌ روزگار و سرگذشت‌ ملت‌های‌ مظلوم‌ است‌، بدرستی‌ ترسیم ‌کرده‌ و برای‌ همیشه‌ در سینه‌ی‌ تاریخ‌ ثبت‌ نماید.

از خداوند قهار، خذلان‌ و نابودی‌ عاملان‌ این‌ جنایت‌ را خواهانم. «و سیعلم‌ الذین‌ ظلموا ای‌ منقلب ینقلبون»

علی‌ حسینی‌ خامنه‌ای‌

 

5 ذی‌القعده‌ 1411 ، 30/02/1370 (7)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( جمعه 93/6/7 :: ساعت 6:35 عصر )
»» اندیشه ی سیاسی آیت الله خویی

آیا آیت الله خویی با ولایت فقیه مخالف بود؟

برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید نگاهی کوتاه به زندگینامه‌ی آن بزرگوار داشته و سپس به بررسی اندیشه‌ی سیاسی ایشان از دو منظرِ: 1- سیره عملی و 2- اندیشه‌های فقهی بپردازیم.

إن‌شاءالله با تبیین اندیشه‌ی سیاسی آن مرجع بزرگ و جایگاه ولایت فقیه در نظرات فقهی آن بزرگوار، بتوانیم گامی کوچک در تعمیق اندیشه‌ی ولایت فقیه برداریم.

ولادت و مهاجرت

‌آیت‌اللّه حاج سیدابوالقاسم خوئی، در شب نیمه رجب 1317ه.ق (1278ه.ش) در شهرستان خوی از توابع آذربایجان غربی، در یک خانواده علمی و مذهبی دیده به جهان گشود والد بزرگوار او، مرحوم ‌آیت‌اللّه سیدعلی‌اکبر خوئی، از شاگردان مبرز ‌آیت‌اللّه شیخ عبداللّه مامقانی بود که پس از فراغت از تحصیل به زادگاه خود مراجعت نموده و به وظایف روحانی خود اشتغال می‌ورزید. او در سال 1328ه.ق (1289ه.ش) شهرستان خوی را به قصد سکونت در نجف اشرف ترک گفت. سیدابوالقاسم جوان نیز در سن 13سالگی، همراه برادرش سیدعبداللّه خوئی در سال 1330ه.ق (1291ه.ش) به پدر خود پیوستند و در نجف شروع به فراگرفتن ادبیات عرب، منطق و سطوح عالیه نمودند و درحدود 21 سالگی بود که شایستگی آن را پیدا نمود تا در درس خارج بزرگترین مدرس حوزه علمیه نجف، یعنی مرحوم ‌آیت‌اللّه شیخ الشریعه اصفهانی حاضر شود و خوشه‌چین علوم و معارف او گردد البته جز آن استاد بزرگ، اساتید دیگری هم در رشته های مختلف و در مقاطع تحصیلی متفاوت داشته است که خود آن مرحوم در کتاب معجم رجال الحدیث به اسامی برخی از آن اعاظم تصریح دارد.

ویژگی ها

کسانی که مدتی در محضر این عالم جلیل القدر به کسب فیض پرداخته‌اند، بر این ویژگی‌ها اتفاق نظر و تاکید دارند:

1. علاقه به تدریس

آن مرد بزرگ از دوران جوانی به تدریس و بحث وگفتگوهای علمی علاقه فراوانی داشت. با این‌که بار مرجعیت در سنین اخیر بر دوش او سنگینی می‌کرد، ولی از تدریس و تحقیق و نگارش دست برنداشت حتی درسفرهای خود به مشاهد مشرفه، کار علمی را ترک نمی‌کرد و کارهای موقتی که یک محقق می‌تواند در سفر انجام دهد، جزء برنامه خود قرار می‌داد و چه بسا در مجلسی که گروهی به دیدن او می‌آمدند، او از کار مقابله و غیره استفاده می‌کرد، در علاقه او به بحث و گفتگو همین بس که چه بسا ساعاتی با طرف مقابل به بحث و گفتگو می‌پرداخت و احساس خستگی نمی‌کرد.

2.  تواضع و فروتنی فزون از حد

او از دوران جوانی تا سنین بالا که مرجعیت عظیمی پیدا کرد، به یک حالت زیست و زندگی طلبگی را از دست نداد و پیوسته باکمال ابهت و عظمت مانند یک دانشجوی دینی سخن می‌گفت و سخن می‌شنید و از دوستان و بزرگان و کوچکان پذیرایی می‌کرد عجب و خودبینی در او راه نداشت، ولی در عین حال از آرا و اندیشه‌های خود تا حد توان دفاع می‌کرد.

3 .  احترام به بزرگان

او بزرگان را بیش از حد تکریم می‌کرد، روزی که در مسجدی درس می‌گفت، ‌آیت‌اللّه حکیم پس از درس او در همان جایگاه تدریس می‌کرد، استاد پس از فراغت از تدریس به خاطر مذاکره تلامیذ، کمی در جایگاه تدریس باقی ماند که ناگهان ‌آیت‌اللّه حکیم وارد مسجد شد وقتی چشم ‌آیت‌اللّه خوئی به وی افتاد، با یک دستپاچگی خاصی کفش و لوازم دیگر خود را برداشت و دست به سینه ایستاد و معذرت خواست.

تلمّذ

‌آیت‌الله خوئى به هنگام ورود به نجف سیزده سال بیشتر نداشت و در مدت کوتاهى آموزش ادبیات عرب و منطق و سطوح عالى را به پایان رساند و در حدود بیست سالگى شایستگى آن را یافت که در درس خارج استاد بزرگ حوزه نجف یعنى مرحوم ‌آیت‌اللّه شیخ الشریعه اصفهانى، حاضر شود و به همین دلیل وى را در سال 1338ه.ق (1299ه.ش)، در جرگه شاگردان آن مرد بزرگ می‌بینیم.

وفات

‌آیت‌اللّه خوئی در مدت زعامت خود با مصائب و مشکلات فراوانی روبرو شد، زیرا پس از تسلط عبدالکریم قاسم بر عراق و کودتاهای مکرر، وضع روحانیت و مردم نجف، دچار مشکل شد.

کمونیست‌های وطنی از یک سو و بعثی‌های بی‌رحم از طرف دیگر، عرصه را بر روحانیت تنگ کردند خصوصا از سال 1389ه.ق (1348ه.ش) که بعثی‌ها روی کار آمدند، مصائب فراوانی آفریده و ‌آیت‌اللّه حکیم و پس از وی ‌آیت‌اللّه خوئی را با مشکلات انبوهی روبرو نمودند. در شهامت و استقامت این مرد بزرگ همین بس که از دوران تسلط بعثی‌ها تا به امروز که ربع قرن از آن می گذرد، آنان نتوانستند از این مرجع بزرگ، برگی به نفع خود دریافت کنند، یا در جنگ تحمیلی علیه ایران، دست خطی از او بگیرند و او پیوسته با حفظ مرجعیت و حوزه علمیه نجف، کوچک‌ترین باجی به آنان نداد و درعین حال ناملایمات را تحمل می‌کرد، تا آنجا که متجاوز از ده سال است که گروهی از نزدیک ترین یاران او به جرم خدمت و دیانت به زندان افتاده اند و از سرنوشت آنان خبری نیست، حتی یکی از فرزندان او یعنی آقای سیدابراهیم خوئی به وسیله بعثیان ربوده شده و هیچ نوع نام و نشانی از او در دست نیست.

او به خاطر ناملایمات از یک طرف و کبر سن از طرف دیگر، دچار بیماری سختی شد و هر چه علاقمندان و بزرگان تلاش کردند که برای او پزشکی از خارج بیاورند، یا او را به خارج ببرند، حزب بعث با آن موافقت نکرد و سرانجام به بیمارستان بغداد منتقل گشت و با یک مداوای مرموز او را مرخص کردند و هیچ روشن نیست که چگونه و به چه علتی از جهان رفت و در تاریخ مرجعیت شیعه این مساله به تجربه ثابت شده است که هر مرجعی که به بیمارستان بغداد منتقل گشت، مرموزانه درگذشت و شما می توانید این مساله را در تاریخ زندگی حاج شیخ احمدکاشف الغطا و حاج آقا حسین قمی و ‌آیت‌اللّه حکیم و غیره به روشنی بیابید.

سرانجام این مرد بزرگ پس از یک عمر بابرکت، طرف عصر روز هشتم ماه صفر 1413 (1371ه.ش) جان به جان آفرین سپرد و خبر درگذشت او ساعت‌ها مکتوم ماند و سرانجام رادیو بغداد مجبور به بازگویی آن شد. انتشار خبر درگذشت او موجی از اندوه در میان شیعیان پدید آورد. شیعیان مظلوم عراق که در خوف و رعب عظیمی به سر می برند، خود را آماده تشییع نمودند، ولی متاسفانه حکومت بعث، حتی در خود نجف اجازه تشییع نداد و آن مرحوم در یک حکومت نظامی محلی در نیمه شب درصحن شریف در مدخل مسجد الخضرا که جایگاه تدریس او بود به خاک سپرده شد و در تشییع او جز چند نفر از شاگردان او و فرزندش سیدمحمدتقی خوئی کسی حضور نداشت.

نسب شریف

1- أبو القاسم 2- فرزند علی أکبر 3- فرزند هاشم 4- فرزند تاج الدین 5- فرزند علی أکبر 6- فرزند قاسم 7- فرزند ولی 8- فرزند علی 9- فرزند رحمة الله 10- فرزند علی 11- فرزند ولی 12- فرزند صادق 13- فرزند خان 14- فرزند تاج الدین 15- فرزند علی 16- فرزند محمد 17- فرزند أحمد 18-فرزند حسن 19- فرزند مرتضى 20- فرزند محراب 21- فرزند محمد 22- فرزند محمود 23- فرزند أحمد 24- فرزند حسین 25- فرزند عبد الله 26- فرزند محمد العابد 27- فرزند امام موسى الکاظم علیه‌السلام 28- فرزند امام جعفر الصادق علیه‌السلام 29- فرزند امام محمد الباقر علیه‌السلام 30- فرزند امام علی زین‌العابدین علیه‌السلام 31- فرزند امام حسین الشهید علیه‌السلام 32- فرزند امام على أمیرالمؤمنین و فاطمة الزهراء علیهما السلام 33- فرزند رسول‌الله محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله. (1)

مبارزات و دیدگاه‌های سیاسی

مبارزات و دیدگاه های سیاسی ‌آیت‌الله خویی (ره) از دو زاویه قابل بررسی است: از منظر تاریخ و از منظر بررسی نظرات ایشان در کتب فقهی. (2)

ابتدا عملکرد آن مرجع بزرگ را از نگاه تاریخ و اتفاقات دوران مرجعیت ایشان بررسی می‌کنیم.

آن بزرگوار که بعد از ارتحال ‌آیت‌الله العظمی بروجردی (ره) از مراجع تقلید در نجف محسوب می شدند، همواره در قضایای سیاسی حضوری فعال داشته، و در کنار دیگر بزرگان از مراجع قم خصوصاً امام خمینی (ره) در مقابل حکومت طاغوت ایستادند.

در ادامه به برخی از اقدامات شاخص معظم له اشاره می پردازیم:

در شروع این بررسی، در چند بخش، بیانیه های معظم له در ارتباط با انقلاب اسلامی ایران (از سال 42 تا بعد از انقلاب) را بررسی می‌نماییم:

بخشی از بیانیه معظم‌له به مناسبت فاجعه مدرسه فیضیه در فرودین 1342 خطاب به محمدرضا شاه پهلوی:

از قرون متمادی دشمنان اسلام از نظر اضمحلال دین و برده ساختن مسلمانان در صدد تفریق دو قوّه ی روحی و مادی آنها برآمده و بفضل الهی در اثر تنبه اولیای امور و علماء اعلام به مقصد خود نائل نگشته اند، در حال حاضر زمینه را قابل دیده به فعالیت پرداختند که ضربت مهلک خود را بر پیکر کشور اسلامی وارد سازند.

بسیار جای تأثر و تأسف است که سقوط و انحطاط مملکت اسلامی و یگانه مرکز تشیع به جایی برسد

که زمامداران آن آلت و وسیله‌ی انجام مقاصد شوم آنان گردند.

ما چندی قبل مفاسد تصویب نامه شوم و جعل قوانینی بر خلاف مقررات اسلام را تذکر داده و اعلام خطر نمودیم؛ با این حال شاه با کمال جدّیت از آن قوانین دفاع کرده و در اثر آن روزنامه های مزدور و خائن بهانه به دست آورده نسبت به مقام روحانیت هتاکی نموده بلکه مقدسات اسالم را خرافات و ارتجاع سیاه و قوانین پوسیده نامیدند.

البته حکم چنین اشخاص در شرع مطهر معین و مبین است ما جداً از شخص شاه خواستاریم

که اسباب اغتشاش مملکت و ناراحتی عموم مسلمانان جهان را مرتفع سازند…

بخشی دیگر از بیانیه معظم له به مناسبت فاجعه مدرسه فیضیه در فرودین 1342 خطاب به علمای ایران:

عده‌ی بسیاری در تاریخ ملاحظه می‌شوند که درخت مقدس اسلام را با خون خود آبیاری نموده و ریشه‌ی آنرا مستحکم ساخته و از سقوط آن جلوگیری نموده‌اند.

هم اکنون شاخ‌های این درخت به خشکی تمایل نموده و اصل آن نیازمند به آبیاری جدیدی است من نیز خون خود را در این راه اهداء می‌کنم و بزرگترین افتخار من آن است که این هدیه برای سلامتی دین مقدس اسلام و برای محفوظ ماندن قرآن مجید از انواع تعدیات و برای نابود شدن جنایتکاران وسیله‌ای قرار گیرد.

نهایت خوشوقتی آنجا است که این هدیه در پیشگاه حضرت بقیة الله أرواحنا له الفداء مورد قبول واقع گردد.

زنده بودن و تماشای عجائب و ملاحظه‌ی تسلط دشمنان دیرینه اسلام بر مقدرات مسلمانان در حکم مرگ و تلخ تر از مرگ است.

بدا به حال ما اگر در مقابل خطر ساکت بنشینیم و ودایع گران‌بهای پیمبران را به رایگان به دست دشمنان بسپاریم وای بر ملت ایران اگر خدا نخواسته افرادی از دشمن اختیارات او را به دست گیرد.

تاریک روزی که قدرت حمایت از دین و کشور از افراد ملّت بکلی سلب گردد…

بیانیه ای دیگر خطاب به علما (اردیبهشت 1342) :

من افتخار می‌کنم که خون ناچیز خود را به عنوان قربانی در راه حفظ دین و قرآن و نابودی ستمکاران تقدیم کنم. زیرا زندگی با فشار ستمگران و دشمنان اسلام برای من چیزی جز مرگ یا بدتر از مرگ نیست.

امروز در این جهاد مقدس بار سنگینی به عهده‌ی مردم ایران و در طلیعه‌ی این شخصیت‌های مذهبی نهاده شده است، که امید است در عمل و ادای آن کوتاهی نکنند. برای ملت ایران تنها وقتی پیروزی میسر است که اطراف علمای عالیقدر خود را رها نکنند و در زیر پرچم آنها و به رهبری آنها مجتمع شوند…

اعلامیه معظم‌له به مناسبت فاجعه‌ی 15 خرداد 42 :

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله سبحانه و تعالی:

«وَلاَ تَرْکَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ».

کمک و همراهی با ظالمین و ستمگران در شریعت مقدسه اسلامیه از اعظم محرمات است و در حرمت آن بین علمای اعلام خلافی نیست.

نظر به اینکه دولت فعلی ایران برای پیشرفت مقاصد شوم خود که مخالف مقررات دین اسلام، از هرگونه تعدی و ظلم، از زدن و کشتن و زندان بردن آقایان علمای اعلام و طلاب علوم دینیه و سایر طبقات مؤمنین مضایقه ندارد، بر هر فردی از افراد مسلمان در هر لباس و هر مقامی که باشند واجب است که از همکاری با این دولت خائن خودداری نمایند و بر تمام مسلمانان لازم است استغاثه‌ی حضرت سیدالشّهداء حسین بن علی علیهما السلام را در نظر گرفته و از دین مقدس اسلام دفاع نمایند.

ابوالقاسم الموسوی الخوئی    14محرم الحرام 1383 ه . ق / نجف اشرف

 

استقبال از امام خمینی در نجف :

پس از تبعید امام خمینی از ایران در 13 آبان سال 1343، (به خاطر سخنرانی شدیداللّحن امام علیه لایحه‌ی خفت بار کاپیتولاسیون)، ‌آیت‌الله خویی با ارسال بیش از هفتاد تلگراف به سران و شخصیت‌های مهم دنیا، سعی در متوجه ساختن مردم و حکام کشورهای جهان به مسائل ایران کردند و همچنین تلگراف‌هایی را خطاب به هویدا فرستادند و عملکرد او و رژیم شاه را محکوم نمودند.

محمدرضا شاه امام خمینی (ره) را به نجف اشرف تبعید کرد؛ چراکه تصور می کرد با وجود علمای بزرگی همچون حضرات آیات عظام خویی، حکیم، شاهرودی و… در نجف و جوّ حوزه علمیه‌ی نجف، امام در نجف منزوی شده و مورد بی توجهی قرار می‌گیرند و از فعالیت‌های انقلابی‌شان کاسته شده و صرفاً به درس و بحث می‌پردازند. (و به اصطلاح امروزی در دهان شیر می‌افتند.)

‌آیت‌الله خویی پس از اطلاع از آمدن امام راحل به نجف، تعدادی از شاگردان و یکی از فرزندان و یکی از دامادهایشان را به همراه تعدادی از طلاب (قبل از اینکه امام به نجف برسند) به استقبال امام خمینی (بیرون از نجف) می‌فرستند و روز اول حضور حضرت امام (ره) در نجف، پس از درس به دیدار امام می‌روند و روز دوم هم مجدداً با ایشان ملاقات می‌کنند.

‌آیت‌الله خویی در پاسخ به کسانی که دلیل این کار ایشان را می‌پرسیدند، پاسخ می‌فرمودند:

«ایشان با دیگران تفاوت می کند ، و لذا دیدن ایشان هم با دیگران باید فرق داشته باشد».

در صحبتی که با یکی از علما درباره‌ی این قضایا داشتم، ایشان نقل می‌کردند که بعد از حضور امام خمینی (ره) در نجف، ‌آیت‌الله خویی به برخی از شاگردان پخته و قوی خود دستور دادند که در درس حضرت امام شرکت کنند.

در واقع تدابیر ِ ‌آیت‌الله خویی در جهت خنثی کردن برنامه های رژیم شاه (که قصد منزوی کردن حضرت امام در نجف را داشت) بوده و ایشان تمام تلاش خود را برای بزرگداشت و تکریم امام خمینی (ره) انجام داده و سعی در متوجه کردن همه‌ی مردم – از خواص و نخبگان و علما و طلاب گرفته تا دیگر اقشار مردم – به نهضت حضرت امام و شخص ایشان داشتند.

 

بیانیه درباره جنایات شاه ( نزدیک به انقلاب اسلامی ) :

‌آیت‌الله خویی در تاریخ دهم آذر ماه سال 57 طی بیانیه‌ای خطاب به مردم و مراجع و علمای اعلام در ایران، ضمن تشریح خیانت‌های حکومت شاهنشاهی و دولت‌های منصوب آن و نصیحت ناپذیری زمامداران، مردم را به مقاومت و ادامه‌ی مبارزه دعوت می‌کنند. در بخشی از این بیانیه آمده است:

سوء سیاست دولت‌های سابق، پیروی از مرام استبداد، اهمال اراده‌ی ملی، اسقاط شخصیت روحانیت، زیر پا نهادن مقدسات دینی و مقررات مذهبی، پیروی از رفتارهای ضدانسانی و ضداخلاقی و ضداسلامی، عدم التزام به قانون اساسی و هیچ‌گونه قانون دیگر، تمام این اعمال نتایجی را به وجود آورده است که آثار شوم و اسف‌انگیز آن تمام کشور را فرا گرفته است.

ما در گذشته عواقب وخیم این نوع سیاست را به زمامداران گوش‌زد نموده‌ایم. مراجع و علما نیز در این‌باره نهایت جدیت را اعمال، ولی متأسفانه از قبل، زمامداران کمترین توجهی به آن نکرده‌اند.

دولت‌های ضدملی برخلاف اصول شرعی و اخلاقی و برخلاف صریح قانون اساسی دشمنان دین و ملت را فرقه ضاله بهایی و یهود و دیگر عمّال بیگانگان، کسانی را که هیچ رابطه‌ی دینی میان آنان و ملت ایران یافت نمی‌شد، در مراکز حساس دولتی گماردند… .

اینک که اوضاع کشور به صورت تأسف آور فعلی درآمده است، از ملت شریف و غیور مسلمان خواستاریم که نه تنها وضع فعلی را در نظر گرفته، بلکه آینده‌ای دور یا نزدیک را نیز مورد رسیدگی قرار دهند.

از ملت می‌خواهیم با شجاعت قدم برداشته، ولی با حفظ کامل موازین شرع و در تمام مراحل از علمای اعلام و قاطبه‌ی مراجع معظم تقلید تبعیت و پیروی کنند و در خلال مبارزه با ظلم و فساد مجالی برای مغرضین و سوء استفاده کنندگان باز نکنند.

از دولت می‌خواهیم که از تجارب تلخ گذشته و حال استفاده کرده و در مقابل خواسته‌های مشروع و عادلانه علمای اعلام و مراجع تقلید و ملت غیور و مسلمان ایران تسلیم باشند.

از علمای اعلام و مراجع تقلید – دامت برکاتهم – خواستاریم که در این ظروف حساس، دولت و مردم را به وظایف شرعیه خودشان آشنا نموده و نصیحت کرده و همگی را به احترام جان و مال مسلمین دعوت نمایند. خداوند همه را موفق به صلاح و اصلاح نموده و رفع نگرانی و موجبات آن را از تمام مسلمین و کشور آنان بفرماید.

ابوالقاسم الموسوی الخوئی     سلخ ذیحجة الحرام / 1398

پی‌نوشت‌ها:

(1) مصادر:

1 -کتاب «النسب»، تألیف سیدمحمدحسین حسینی چاپخانه النجمة 1998م

2- کتاب «کامل مزارات أهل البیت علیهم السلام فی العراق»، تألیف سیدقاسم حسینى الجلالى

3- کتاب «مشاهیر المدفونین فی الصحن العلوی الشریف»، تألیف کاظم عبود فتلاوى

4- www.alkhoei.net/persian/?p=page&id=85

   (2) در بررسی سیره‌ی عملی معظم له غالباً از دو کتاب به عنوان منبع استفاده می کنیم:

1- غروب خورشید فقاهت؛ نوشته‌ی غلامرضا اسلامی؛ نشر دارالکتب الاسلامیه

2- انتفاضه شعبانیه حماسه مقاومت اسلامی ملت عراق؛ نوشته‌ی صفاءالدین تبرائیان؛ نشر ِ مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

اندیشه ی سیاسی آیت الله خویی

عملکرد سیاسی معظم له بعد از پیروزی انقلاب اسلامی:

دعوت مردم ایران برای شرکت در رفراندم و رأی به جمهوری اسلامی:

یکی دیگر از جلوه‌های حمایت ‌آیت‌الله خویی از انقلاب اسلامی، مربوط به بعد از پیروزی انقلاب است. معظم‌له درجریان رفراندم تعیین نوع نظام، مسلمانان را به شرکت گسترده در این همه پرسی و رأی دادن به جمهوری اسلامی دعوت می‌کنند. این مطلب در روزنامه‌های آن زمان به چاپ می‌رسد.

جنگ تحمیلی:

در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، آن مرجع بزرگ به جواز صرف حقوق شرعیه در خوراک و پوشاک رزمندگان اسلام فتوا داده و بسیاری از مواد دارویی و بهداشتی که از کشورهای خلیج فارس برای کمک به رزمندگان اسلام به ایران فرستاده می‌شد، بیشتر از سوی وکلا و مقلّدین ایشان بود.

همچنین اکثر جوانان عراقی که خود را در جنگ تسلیم رزمندگان اسلام می‌نمودند از مقلّدین ایشان بودند و حتی در صورت اجبار بنابر فتوای آن عالم بزرگ بسوی نیروهای ایرانی شلیک نمی‌کردند. مهمترین موضع ایشان در خلال جنگ تحمیلی عدم توافق با رژیم جنایتکار صدام بود.

با اینکه نظام ددمنش و ستم پیشه‌ی صدام با تمام امکانات درصدد برآمده بود تا از ‌آیت‌الله خویی یک سطر تأیید به نفع خویش و بر علیه جمهوری اسلامی بگیرد، و در این راستا از بازداشت، تبعید، به شهادت رساندن و اعمال فشار به اطرافیان و نزدیکان و شاگردان ایشان استفاده کرد، تا آنجا که برجسته ترین شاگردانشان ‌آیت‌الله سید محمدباقر صدر و خواهر مظلومه‌اش بنت الهدی و 23 تن از خاندان ‌آیت‌الله حکیم را که بسیاری از آنان جزء شاگردان معظم‌له بودند، به شهادت رسانید، و پیش از شروع جنگ تحمیلی، نزدیک به 55 نفر از بزرگان شاگردانشان را در نقاط نامعلومی زندانی نمودند، اما معظم‌له کوچک‌ترین کلام و کوتاه‌ترین نوشته‌ای را که رژیم بعث بتواند از آن بهره‌برداری کند صادر ننموده و با تمام شجاعت در مقابل اذیت، آزار و فشارهای رژیم صدام ایستادگی کردند.

آیا آیت الله خویی با ولایت فقیه مخالف بود؟ (2)

‌آیت‌الله صدر و ‌آیت‌الله خویی :

برخی اشاره‌ای به بعضی تقابل‌ها بین ‌آیت‌الله خویی و شهید ‌آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر دارند (مثلاً دیدگاه‌های آن دو بزرگوار درباره‌ی حمایت از انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی (ره) متضاد یکدیگر بوده است).

برای رفع این شبهه، ابتدا یک نقل قول و سپس متن سؤالی که از حضرت ‌آیت‌الله صدر درباره‌ی ‌آیت‌الله خویی شده است را همراه با پاسخ شهید ‌آیت‌الله صدر (به نقل از کتاب غروب خورشید فقاهت) می‌آورم:

در روزنامه حزب الدعوة الاسلامیة مورخه 13 رجب 1401 آمده است که:

محاصره منزل ‌آیت‌الله خویی توسط نیروهای رژیم بعثی عراق ادامه دارد. طارق عزیز که قصد ملاقات با معظم‌له را داشت با مخالفت شدید ایشان روبرو شد، حضرت ‌آیت‌الله خویی فرمودند:

کسی که دستش به خون شهید ‌آیت‌الله صدر آغشته است هرگز با او ملاقات نمی‌کنم.

سؤال از شهید ‌آیت‌الله صدر:

در سال 1396 ه . ق از حضرت ‌آیت‌الله صدر سوألی شد که مضمون آن چنین است:

روشن است که حضرتعالی از قدیم علاقه‌ی خاصی به حضرت ‌آیت‌الله آقای خویی داشته و دارید، اما بعضی مسموعات وجود دارد که ممکن است بعضی‌ها در شک و تردید نسبت به علاقه‌ی شما به معظم‌له باشند. لذا تصمیم گرفتیم که شخصاً از حضرتعالی این سؤال را کرده باشیم. لطفاً پاسخ آنرا بدهید.

والسلام

پاسخ شهید ‌آیت‌الله صدر:

بسم الله الرحمن الرحیم

اولاً اینجانب از اینکه این سؤال را مطرح کردید سپاسگزارم. چون به من این فرصت را دادید آنچه من به او اعتقاد دارم بیان کنم و برای شما بازگو کنم و از جهتی متأثرم که چرا باید این گونه مسائل شک و تردید آور در جامعه‌ی اسلامی ما مطرح شود.

اینجانب علاقه‌ی شدید و وافر به بزرگ ما و استاد ما، سند و پشتوانه‌ی علمی ما حضرت ‌آیت‌الله العظمی خویی دارم. استادی که چشمم به نور معنویت درس ایشان روشن و طعم حلاوت و شیرینی معرفت را از محضر ایشان چشیدم و می‌شود گفت که بهترین نعمت‌های الهی که همان ایمان و علم است و اگر خداوند متعال این نعمت‌ها را برای من ارزانی داشته است، این از فضل و الطاف استادم می‌باشد.

آنچه من دارم قطره‌ای از دریای بی‌کران علم ایشان است و به حق می‌شود گفت که ایشان پدر روحانی من است. و اگر کسی بخواهد که از این حقیقت چشم پوشی کند، یعنی حقیقت ایشان را در نظر نگیرد و آن را به من نسبت بدهد برای اینکه نظر معظم‌له را از من برگرداند، یعنی نظر پدر نسبت به فرزندش و یا از جایگاه فرزند نسبت به پدر سوء استفاده کند، اینجانب فرصت را غنیمت شمرده و با وضوح هرچه تمام تر عرض می‌کنم، برخورد من با ایشان، برخورد فرزند با پدر است. برخورد شاگرد و استاد، برخورد یک طلبه و مدرّسش و یا مرجع تقلیدش و برای چندمین بار این را عرض کردم و به تمامی شاگردان و مرد و مسئولین امر این معنا را توضیح دادم و تأکید کردم و گفتم که از کسی راضی نیستم مگر اینکه این معنا را قبول کند و به آن جامه‌ی عمل بپوشاند که من شاگرد و ایشان استاد هستند و اگر کسی خواست بنام اینجانب بین من و ایشان جدایی و مسئله درست کند که این خودش باعث ناراحتی و آزردگی خاطر اینجانب است، زیرا من معتقدم که در شأن و صلاح رابطه‌ی من با ایشان نیست.

باید رابطه فرزندی و پدری محفوظ بماند و هرکس از این راه و روش من خارج شود و مخالفت کند درست به خلاف فکر و اعتقاد من عمل کرده است چون دو مطلب است که باید تذکر بدهم: اول اینکه مسئله نظر و استنباط فقهی و اصولی محفوظ بماند و دوم مسئله مرجعیت شیعه است که هرچه بیشتر باید تقویت شود، تا مردم آن حسن ظنّ که دارند بجای خودش باقی بماند و از مسائلی که اختلاف برانگیز است جداً خودداری کنند.

در خاتمه از خداوند متعال خواستارم که سایه‌ی پر مهر پدر روحانی‌ام را از سر ما کوتاه نفرماید. و به من توفیق بدهد که وظایف فرزندی را درست انجام بدهم.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته             محمد باقر صدر

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( جمعه 93/6/7 :: ساعت 6:31 عصر )
»» ولایت فقیه در آثار کلینی و شیخ صدوق

با توجه به نزدیکی این دوره از تاریخ فقه شیعه با عصر حضور ائمه (ع) و ابتدای عصر غیبت، آنچه این دوره را از دوره های پیشین و پسین متمایز می کند، بحث نقل احادیث و شیوه ی تدوین آنهاست. نقل و ثبت پیش از این دوره و در عصر ائمه (ع) نیز صورت می گرفت، اما با شیوه ای متفاوت؛ مثلاً راویان آنچه را که با واسطه یا به طور مستقیم از امامان معصوم (ع) می شنیدند و می دیدند، به همان صورت که فرا گرفته بودند- ولو به صورت متفرق و پراکنده و نامنظم-، یادداشت می کردند. و در کنار روایت مرتبط با صلاه یا زکاه، روایتی در باب قصاص یا دیات را نیز می نوشتند اما در این زمان، محدثان با ملاحظه ی روایاتی که به این شکل ثبت شده بوده و تأمل در آنها، هر روایتی را در باب مناسب خود ثبت و ضبط می نمودند. (1) بنابراین کتب حدیث که در این زمان نوشته شده، دارای ابواب متنوع و مختلف و منظم بوده و کمتر می توان روایات پراکنده در این کتب یافت. بر همین اساس، بعدها این دوره از فقه شیعه به عصر حدیث یا دوره ی محدثان شهرت یافت؛ چرا که مهم ترین منابع شیعه در این زمان توسط بزرگ ترین محدثان فقیه، نگاشته و تدوین شد. با توجه به این مقدمه، نباید توقع داشت که در کتب این دوره، فقیهان به صورت گسترده فتاوی خویش و دیگران را متذکر گردند و علاوه بر دلایل نقلی، احتجاجات عقلی را نیز مددرسان فتوای خویش کنند. بلکه کتب فقهی این دوره، صرفاً فروعی بوده که در روایات وارد شده و غالباً با همان مضامین و تعبیرات آورده می شود. بنابر این فقه سیاسی نیز در این زمینه تافته ی جدابافته ای نیست و نمی توان آن را از موارد فقهی دیگر مستثنا کرد.

1? کلینی

محمد بن یعقوب بن اسحق کلینی رازی، از نخستین محدثان امامیه و مؤلف کتاب عظیم کافی است. «محمد بن یعقوب الکلینی، یکنی اباجعفر، ثقه، عارف بالاخبار …. و توفی محمد بن یعقوب سنه ثمان و عشرین و ثلاثمأه ببغداد (2) و دفن بباب الکوفه ی مقبرتها». (3) او در دوران غیبت صغرا می زیسته است. کتاب کافی وی یکی از کتب چهارگانه ای است که فقیهان شیعه برای استنباط احکام به روایات آن استناد کرده و هر یک به نحوی از آن سوده جسته اند. همچنین شروح، تراجم، تحقیقات، حواشی و تعلیقات بسیاری بر این کتاب نوشته شده است. اهمیت این اثر آنگاه آشکار می شود که بدانیم این سبک نگارش احادیث و تدوین آنها، مدل پیشین نداشته و کاری ابتکاری است.

آنچه در تبیین فقه حکومتی و سیاسی از منظر کلینی می توان گفت ناظر به نحوه ی تدوین این کتاب می باشد. گرچه وی در این زمینه فتوایی از خویش صادر نکرده است اما از نحوه ی تبویب، طبقه بندی، عنوان گذاری و تدوین احادیث کتاب، به ویژه احادیث ناظر به مباحث فقه حکومتی، می توان نوع نگاه و توجه وی را در این زمینه دریافت. به عنوان نمونه در کتاب الحجه اصول کافی، کلینی به شئون ولایت و امامت پرداخته، روایات مربوط به سیره ی پیامبر و ائمه را نقل کرده، بر ولی امر بودن آنان تأکید و اطاعت از آنان را در امور مختلف واجب می داند. (4) وی در کتاب «فضل العلم» اصول کافی به نقل روایاتی می پردازد که به مسائلی از قبیل اوصاف فقها و علمای اسلام، حقوق آنها، شیوه ی اجتهاد در کتاب و سنت و استنباط احکام شرعی از منابع اولیه ی آن و دیگر موارد اشاره می کنند. (5)

وی در کتاب الصلاه، در باب «وجوب الجمعه و علی کم تجب»، به شرایط وجوب نماز جمعه و شرایط برپادارندگان آن اشاره می کند. (6) در «کتاب الزکاه» به شرایط وجوب زکاه، دهندگان و گیرندگان آن می پردازد. (7) وی در بابی با عنوان «باب عمل السلطان و جوائزهم» (8) به اموری می پردازد که بعدها فقها با استناد به آن فتاوی تأثیرگذاری صادر نمودند. کلینی همچنین برای فی ء،انفال و خمس بابی جداگانه باز کرده است. (9) ایشان در کافی به نقل روایاتی در باب جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، حدود، دیات، قضاوت و … پرداخته که همه ی اینها به عنوان منبعی غنی، مورد توجه و استفاده ی فقهای بعد از وی در زمینه ی تدوین فقه حکومتی و سیاسی بوده است.

در مجموع، با توجه به مسائلی از قبیل وجود حاکمان جور و سیاسی بسیار خطرناکی که برای شیعه و فقهای آنان وجود داشت و فقها مجبور بودند در این فضای مسموم، رویه ی تقیه را مدنظر قرار دهند و کیان شیعه را با طرح مسائل فقهی- سیاسی به خطر نیندازند، نمی توان انتظاری بیش از تدوین منسجم احادیث از کلینی و فقهای آن روزگار داشت و به خاطر عدم صدور فتوا در این زمینه بر آنان خرده گرفت.

2? صدوق

ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه معروف به صدوق یکی از بزرگ ترین محدثان شیعه در آغاز عصر غیبت کبرا است. نجاشی می نویسد: « محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی ابوجعفر نزیل الری، شیخنا و فقیهنا و وجه الطائفه، بخراسان و کان ورود بغداد سنه خمس و خمسین و ثلاثمأه و سمع منه شیوخ الطائفه و هو حدث السن. وی ساکن ری، شیخ و فقیه ما و شخصیت برجسته ی شیعه در خراسان بود. و در سال 355 وارد بغداد شد و بزرگان شیعه از او حدیث شنیدند، در حالی که او در سن جوانی بود». (10) در ثنا و ستایش وی نیز آمده است: « محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی، جلیل القدر، یکنی ابا جعفر، کان جلیلاً، حافظاً للاحادیث، بصیراً بالرجال، ناقداً للاخبار، لم یر فی القمیین مثله فی حفظه و کثره علمه. له نحو من ثلاثماه مصنف و….(11)» . (12) همان گونه که آمد، وی دارای تألیفات بسیار زیادی است. وی نیز مانند کلینی مؤلف یکی از کتب اربعه ی شیعه به نام «من لا یحضره الفقیه» می باشد. گرچه حیات علمی صدوق در دوره ی محدثان قرار گرفته است، اما در کتاب هایی که وی تألیف کرده، می توان کم و بیش فتاوی خود ایشان را نیز ملاحظه کرد.

صدوق در «من لا یحضره الفقیه» به عنوان یکی از معتبرترین کتب حدیثی شیعه به گردآوری احادیث به صورت منسجم همت گماشته است. به عنوان نمونه می توان به مواردی چون «وجوب صلاه الجمعه و شرایط وجوبها» (13) « صلاه العیدین»، (14) « کتاب الزکاه»، (15) «کتاب الخمس»، (16) «کتاب القضاء»، (17) «کتاب الحدود»،(18) «کتاب الدیات»(19) اشاره نمود که شیح صدوق روایات یک باب را به صورت یکجا تنظیم کرده و عنوان ویژه ای نیز به آن داده است. از نحوه ی عنوان گذاری و طبقه بندی این کتاب می توان نوع نگاه صدوق به مسائل فقهی و نیز فقه سیاسی شیعه را دریافت. گاه در کتب حدیثی، متن حدیث، فتوای فقیه نیز محسوب می گردد؛ چرا که در فضای مسموم و ملتهبی که فقهای مذکور می زیسته اند، شاید این تنها راه بلکه بهترین راه برای طرح مسائل سیاسی شیعه بوده است. به عنوان نمونه، در کتاب «من لا یحضره الفقیه» روایتی از امام صادق (ع) بدین شرح نقل می کند: « ایما مؤمن قدم مومناً فی خصومه الی قاض او سلطان جائر فقضی علیه بغیر حکم الله عزوجل فقد شرکه فی الاثم(20)» (21) نمونه ی دیگر، نقل روایت «مشهوره ی ابی خدیجه»(22) است که در مقاله حاضر، بیشتر بدان خواهیم پرداخت.

صدوق در جای دیگر بر مبنای متن یک روایت به مطلبی می پردازد که دقیقاً ناظر به اوضاع و احوال زمانه ی خویش است که قوه ی قضائیه در اختیار حاکمان بنی عباس بود: « و اعلم ان ایما رجل کان بینه و بین أخ له مماراه فی حق، فدعاء الی رجل من اخوانه لیحکم بینه و بینه، فأبی الا ان یرافعه الی هولاء کان بمنزله الذین قال الله عزوجل: الم تر الی الذین یزعمون انهم آمنوا بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد أمروا ان یکفروا به. (23)» (24) همان گونه که می بینیم، وی با ذکر کلمه ی «هولاء» شیعیان را از هرگونه مراجعه به دستگاه قضایی بنی عباس برحذر داشته و آنها را به رجوع به فقهای شیعه و حل و فصل اختلافات خود توسط آنها امر می کند.

با توجه به مسائل مذکور و نیز فهم شرایط روزگار صدوق، ذکر روایات مربوط به ولایت فقیه و فقه سیاسی شیعه در کتب روایی و فتوایی وی، نشانگر توجه و عنایت وی به این مقوله بوده و اینکه وی عنایت ویژه ای به حفظ کیان شیعه در دراز مدت داشته است.

پی‌نوشت‌ها:

1- ابوالقاسم گرجی، تاریخ فقه و فقها، تهران، سمت، 1384، ص 129 .

2- ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی مورد اعتماد و آشنا به اخبار است. وی در سال 328 ق در بغداد وفات یافت و در باب الکوفه ی این شهر در مقبره اش به خاک سپرده شد.

3- محمد بن الحسن الطوسی، الفهرست، تحقیق جواد قیومی، نشر الفقاهه، چاپ جدید، 1417 ق، صص 210-211 .

4- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج1، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ5، 1363 ش، صص 168-538 .

5- همان، صص 30-69 .

6- همان، ج3، صص 418-428 .

7- همان، صص 496-569 .

8- همان، ج5، ص 105 .

9- همان، ج1، صص 538-554 .

10- احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، قم، انتشارات اسلامی، چ5، 1416 ق، ص 1049 .

11- ابو جعفر محمد بن علی حسین بن موسی بن بابویه قمی انسان بزرگواری که ضبط روایت می نمود، از احوال راویان آگاهی داشت.‌ در میان قمی ها در حفظ حدیث و کثرت دانش کسی همچون او دیده نشده است. او دارای سیصد اثر تصنیفی و تألیفی است.

12- طوسی، پیشین، ص 237 .

13- شیح صدوق، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج1، قم، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404 ق، ص 409 .

14- همان، ص 505 .

15- همان، ج2، صص 3-38 .

16- همان، ص 39 .

17- همان، ج3، ص 4 .

18- همان، ج4، ص 23 .

19- همان، ص 75 .

20- هرگاه مؤمنی در نزاع با مؤمنی دیگر قاضی یا سلطان جائری را داور قرار دهد و آن قاضی یا سلطان حکمی برخلاف احکام الهی علیه مؤمن دیگر صادر کند، آن دیگری نیز در گناه این قضاوت ناحق شریک خواهد بود.

21- همان، ج3، ص 4 .

22- همان، صص 2-3 .

23- و بدان هر گاه بین مرد مؤمنی و برادرش در امری نزاع واقع گردد و یکی از آن دو دیگری را برای رفع نزاع به فقیهان شیعه دعوت کند، اما دیگری نپذیرد و قضاوت در آن امر را به نزد دستگاه قضایی بنی عباس بسپارد چنین فردی به منزله ی کسانی است که خداوند در قرآن فرموده است: آیا ندیده ای کسانی را که می پندارند به آنچه به سوی تو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان آورده اند، با این همه می خواهند داوری میان خود را به سوی طاغوت ببرند، با آنکه قطعاً فرمان یافته اند بدان کفر ورزند.

24- شیخ صدوق، المقنع، قم، مؤسسه امام هادی (ع)، 1415 ق، 396-397 .

منبع:علیمحمدی، حجت الله؛ (1387) سیر تحول اندیشه ی ولایت فقیه در فقه سیاسی شیعه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( جمعه 93/6/7 :: ساعت 6:24 عصر )
<      1   2   3   4      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آراء سیاسی و حکومتی شیخ یوسف بحرانی
ولایت فقیه «سرچشم? تمدن اسلامی»
بسم اللّه الرحمن الرحیم و إیّاه نستعین آینده جهان از نظر ا
بسم الله الرحمن الرحیم و إیاه نستعین تبیین مبانی ولایت فقیه
تبیین مبانی ولایت فقیه
تبیین مبانی ولایت فقیه
[عناوین آرشیوشده]