یازدهم:
معنای وراثت عالمان حدیث و مجتهدان در فنون ماثور از انبیاء (علیهمالسلام)، اخذ به قدر مشترک و حذف کمالهای زائد از قلمرو ارث نیست; یعنی نمیتوان گفت: میان «نبوت» و «ولایت» تلازم نیست اولا، و قدر مشترک میان همه انبیاء، فقط تعلیم احکام و تبلیغ آنهاست ثانیا، و اثبات ویژگیهای پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم برای عالمان دین، محتاج به دلیل جداگانه است ثالثا و...; زیرا همانگونه که قبلا بیان شد، تفکیک ولایت از نبوت روا نیست و اگر برخی از بزرگان به چنین انفکاکی فتوا دادهاند، منظور آنان این است که با حفظ ولایتبرخی از انبیاء، اگر پیامبر دیگری معاصر آن پیغمبر، زعیم و ولیامور امتبود، لازم نیست که دارای سمتسرپرستی باشد; نظیر لوط (علیهالسلام) در معیت ابراهیم (علیهالسلام) و مانند هارون (علیهالسلام) در معیت موسی (علیهالسلام) ; نه اینکه در یک عصر و مصر و نسل، اصلا سرپرستی امت و زعامت امور مؤمنان، از سوی خداوند به دست هیچ کس نباشد و آنان به حال خود رها شوند و نیز گفته شد که معنای حدیث مزبور، حذف برخی از خصوصیات کمالی نیست; یعنی بر فرض که برخی از انبیاء فاقد مسؤولیت رهبری بودهاند، این فقدان، سبب نمیشود که اگر برخی از پیامبران دیگر، واجد کمال زعامت و مسؤولیت رهبری بودهاند، چنین وظیفهای، از اطلاق یا عموم حدیث وراثتخارج گردد و از مدار توریثبیرون رود و بدون جهت، جزء مواریث محسوب نشود و همچنین روشن شد که قدرمتیقن از این حدیثیادشده، این است که عالمان دینی هر امتی، وارث مواریث همان پیامبرند; گرچه آنچه از حدیث مزبور استظهار میشود، همانا اطلاق است نه قدرمتیقن، ولی اگر بنا بر قدرمتیقنیابی باشد، حق آن است که علمای هر دینی، موارث پیامبر همان دین را از پیامبر خود ارث میبرند. بنابراین، کارشناسان فقه، حقوق، حدود، تعزیرات، و... از منابع غنی و قوی دینی، وارث رسولاکرماند و معلوم است که بارزترین میراث او، سرپرستی امور مسلمین است که به عالمان دینی میرسد.
دوازدهم:
حدیث «اللهم ارحم خلفائی...» ، مجلسی اول (رحمت الله علیه) درکتاب روضةالمتقین میفرماید (51) که صدوق (رحمت الله علیه) این حدیث را در کتاب امالی و عیون الاخبار و من لا یحضر به طریقهای معتبر نقل کرده است. بنابراین، طبق گزارش مجلسی اول (رحمت الله علیه)، حدیث مزبور را مرحوم صدوق (رحمت الله علیه) در چند کتاب به چند طریق که همه آنها معتبرند نقل نموده است; پس این حدیث، محذور سندی ندارد و اگرچه شخص دیرباور، آن را به آسانی نمیپذیرد; اما این نپذیرفتن، معیار نخواهد بود; چهاینکه باور زودباوران نیز معیار نیست; لیکن روش مجلسیاول (رحمت الله علیه)، راه میانه و قابل اعتماد است.
مستفاد از حدیث مزبور چند چیز است:
1- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جانشینانی دارد.
2- شرط جانشینی و خلافت از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم روایت (لفظ حدیث) آمیخته با رؤیت (معنای آن) و نقل مشوب با عقل (مضمون حدیث و سنت) آن حضرت است نه صرف نقل بدون تعقل و تفقه، و محض روایتبدون رؤیت معنا و درایت مقصود.
3- اطلاق و عموم حدیث مزبور، شامل پهنه زمین و گستره زمان، میشود و هیچ خصیصهای برای عصر و مصر و هیچ اختصاصی برای نسل و دوده نخواهد بود.
4- خلافت از رسول، همانند خلافت از خدا، حقیقتی است تشکیکی و طولی که در رتبه نخست، ازآن انسان کامل معصوم است و در رتبه دوم، ازآن انسان متکامل غیر معصوم.
5- حدیث مزبور، یا مخصوص عالمان دین و فقیهان اسلامشناس استیا آنان را یقینا شامل میشود. در صورت اختصاص به عالمان و فقیهان، محذوری وجود ندارد و در صورت تعمیم و شمول، ترتب طولی خلافت آنان از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نسبتبه تقدم خلافت معصومین (علیهمالسلام) از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم محفوظ است; چه اینکه ترتب زمانی خلافت ائمه معصوم (علیهمالسلام) نسبتبه رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم ملحوظ است; زیرا همه آن ذوات نوری، در زمان واحد خلیفه نیستند. سر اختصاص حدیث مزبور به فقیهان دیندار و دینشناس، آن است که خلافت معصومین (علیهمالسلام) از رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم، در نصوص ویژه فراوان، در خلوت و جلوت، به آگاهی مردم رسید و آنچه نیازمند بیان بود، همانا خلافت فقهاء از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در طول خلافت ویژه معصومان (علیهمالسلام) میباشد که با نصوص مخصوص بیان شده است و چون امامان معصوم (علیهمالسلام) به منزله نفس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میباشند; لذا آنان نیز میتوانستند عالمان دین را جانشین خود قرار دهند تا علمای دینی، خلفای آنان باشند.
6- جریان خلافت، همانگونه که قبلا اشاره شد (52) و از تعبیر حضرت موسی (علیهالسلام) نسبتبه حضرت هارون (علیه السلام) استظهار شد: «هارون اخلفنی فی قومی» (53) ، ناظر به تدبیر امور جامعه و زعامت شؤون اسلامی است و نه صرف تعلیم و تدریس.
لازم به ذکر است که آنچه به عنوان روایت درائی و نقل عقلی حدیث و نیز آنچه به عنوان «یعلمون» در حدیث مزبور آمده است، همگی «عنوان مشیر» است نه بیانگر محدوده خلافت; یعنی عالمان معلم و ناقلان مبین و راویان مجتهد، خلیفه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در انجام کارهای آن حضرت در عصر غیبت میباشند و این به همان کیفیت خلافت هارون از موسی (علیهم السلام) است در دوران غیبت او; با این تفاوت که حضرت هارون (علیهالسلام)، دارای نبوت و رسالت و عصمت و... بود و فقیهان اسلام، فاقد اینگونه مزایا هستند و لذا مجلسی اول (رحمت الله علیه) فرمود: حدیث مزبور، دلالت دارد بر اینکه «محدث» ، خلیفه رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم (54) است.
سیزدهم:
حدیث معلل و مدلل فضلبن شاذان از حضرت امام رضا (علیهالسلام)، اگر چه مورد مناقشه سندی برخی قرار گرفت (55) ، لیکن شواهد قابل اعتمادی بر اعتبار آن وجود دارد که توثیق راویان مذکور در سند آن در نزد عدهای از محققین رجالی و اشتمال حدیث مزبور بر علو متن و اتقان مضمون و تعلیل و استدلال معقول و مقبول (56) ، از جمله آن شواهد محسوب میگردد; چه اینکه بعضی از بزرگان، گاهی آثار صدق و لوائح حق بودن حدیث مرسل مانند عهدنامه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به مالک را دلیل اعتبار آن دانستند (57).
خطوط کلی پیام روایت فضل بن شاذان، عبارتند از:
1- سر ضرورت وحی و نبوت از یک سو و لزوم معرفت پیامآوران از سوی دیگر، برهان جامع و دلیل قاطع بر لزوم دین الهی برای فرد و جامعه است و هیچ اختصاصی به جامعه از جهت نیاز آن به قانون و مدنیت که برهان معروف وضرورت وحی است ندارد.
2- نصب ولی امر و زعیم امور مسلمین، از شؤون خداوند است نه در اختیار مردم; لذا زعیم امور اسلامی، ولایتبر امور دارد و نه وکالت از سوی مردم; هر چند نسبتبه مافوق خود، ماموریت صرف دارد و این رهبری و زعامتبرای او، بیش از یک وظیفه دینی، چیز دیگری نخواهد بود.
3- با تامل در مضمون حدیث، صبغه کلامی بودن مساله ولایت امر و رهبری امت که بیانگر شان خداوند است، از صبغه فقهی بودن مساله تولی مردم و قبول و پذیرش آنان نسبتبه سمت زعامت منصوب از سوی خدا، معلوم خواهد شد.
4- علتهای مذکور در حدیث، اگر چه در رتبه نخست درباره خصوص رهبران معصوم (علیهمالسلام) جاری است، لیکن هیچگونه اختصاصی به آن ذوات نوری ندارد، بلکه در عصر غیبت، همه آن مصالح و اهداف ایجاب میکند که نزدیکترین انسان به امام معصوم که از طرف آنان برای بسیاری از سمتهای والای دینی مانند مرجعیت فتوا، کرسی قضاء و داوری نصب شدهاند، به وظیفه ولاء و رهبری منصوب باشند.
5- علتهای مذکور در حدیث مزبور، عقلی و تجربی است و هرگز از سنخ امضای بنای عقلا و تصویب رای آنان در تعیین رهبر از سوی خود نیست، بلکه ضرورت وجود زعیم، گذشته از تحلیل عقلی، از راه تجربه تاریخی و آزمون منتهی به حس و استقراء، قابل اثبات است و لذا خداوند حکیم، بر اساس حکمت و عنایتخاص که در برهان عقلی محض و نیز در دلیل ملفق از عقل و نقل بازگو شد (58) دو کار را انجام داد; یکی تعیین و نصب والیان و متولیان امور دینی و عمومی (نه در منطقه مباح و آزاد) و دیگری دستور اطاعت از رهبری آنان; یعنی جعل وظیفه ولایت از یک سو و جعل وظیفه تولی از سوی دیگر که یکی کلامی است و دیگری فقهی.
چهاردهم:
چون دین خداپسند، بیش از اسلام نیست و تنها دینی که در لسان تمام پیامآوران الهی مرضی خداوند است، همانا اسلام میباشد گرچه منهاج و شریعتهای جزئی در عصر هر پیامبری ممکن است متعدد باشد لذا خطوط کلی آن، همواره ثابت و یکسان است. جریان رهبری جامعه و تدبیر امور مردم و تشکیل حکومتبر مبنای اسلام، از خطوط کلی و ثابت و مشترک همه مناهج و شرایع الهی است.
به عنوان نمونه، آنچه حضرت علی (علیهالسلام) به آن پرداخت و سر قبول رهبری امت اسلامی را با آن تبیین کرد، جریان لزوم تعدیل اقتصاد و توزیع عادلانه درآمد سرانه و کار و اشتغال و نیز نحوه تقسیم اموال ملی و همچنین تسهیم اموال دولتی با سهام معین و مضبوط است; تا ستمگر، در اثر پرخوری مبتلا به سنگینی نشود و ستمدیده، در اثر کمخوری و سوءتغذیه، به تبعات تلخ آن گرفتار نگردد:
«و ما اخذ الله علی العلماء الا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم، لالقیتحبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکاس اولها» (59)
مطالب فراوانی از این کلام نورانی استظهار میشود که اولا مدار گفتار آن حضرت، جریان حکومت است نه صرف امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد جاهل و تنبیه غافل و مانند آن. ثانیا مسؤول تشکیل چنین حکومتی، عالمان دین میباشند و اختصاصی به معصومین (علیهمالسلام) ندارد; گرچه آنان، مطاع و متبوعاند و دیگر عالمان، مطیع و تابع میباشند و هرگز نمیتوان عنوان «علماء» را منحصر در آن ذوات نورانی دانست; هر چند آنان، مصداق کامل این عنوان هستند. ثالثا میتوان منشا این حدیث علوی را همان وحی نبوی دانست که در قرآن کریم به این صورت متبلور است:
«لولا ینهاهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت لبئس ما کانوا یصنعون» (60).
مقصود از ربانیها و حبرها، عالمان دینی گذشتهاند که در نهج و شریعت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم، از آنان به عناوین ویژه خود یاد میشود و منظور از «قول اثم» ، منطقباطل و اندیشهعاطل و فکرآفل و تاملفائل است و هیچ اختصاصی به سخن گفتن ندارد. همچنین هدف از «اکل سحت» ، مطلق تصرف باطل و کار حرام است و هیچ خصیصهای برای خوردن با دهان نیست. نشانه آن تعمیم و علامت این اطلاق آن است که وقتی گفته میشود سخن فلان گروه یا فلان فرد چیست؟ یعنی منطق و اندیشه آنان چیست؟ و هنگامی که گفته میشود فلانی چه میخورد؟ یعنی درآمد و مورد تصرف وی، اعم از مسکن و پوشاک و خوراک چیست؟ چنانکه مستفاد از آیه
«و لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل» (61) ،
مطلق تصرف است نه خصوص خوردن.
بنابراین، وظیفه ربانیون و احبارمنهجهای گذشته و شریعتهای پیشین، همانا تعدیل افکار و تنظیم اندیشهها و تعلیم کتاب و حکمت که حاوی فکر ناب و اندیشه صائب است از یکسو و تعدیل اقتصاد و توزیع عادلانه درآمدهای سرانه ملی و نیز دولتی از سوی دیگر است و چنین کاری، عهد الهی است که در طول تاریخ دینی، بر عهده عالمان دینی بوده و هست و اگر عالمان دینی به چنین عهدی عمل نکنند، مورد عتاب الهی قرار میگیرند; مگر آنکه حضور مردمی و کمک جمهوری را فاقد باشند که در این حال، واجب مشروط، در اثر فقدان شرط، از وجوب میافتد; لیکن باید این نکته را عنایت داشت که عالمان دین، به مقدار میسور سعی در تحصیل چنین شرطی را داشتهاند، ولی به ایجاد آن کامیاب نشدند، نه آنکه چنین شرایطی را حصولی (نه تحصیلی) بدانند و وجوب چنان واجب مهمی را مشروط (نه مطلق) بپندارند. فرق است میان واجبمشروط و وجوبمشروط. جریان تشکیل حکومت، در صورت حضور مردم و نصرت جمهور، دارای وجوب مطلقی است که شرط واجب آن حاصل شده است; نظیر وجوب نماز که مطلق است; گرچه خود نماز (نماز واجب)، مشروط به طهارت است; لذا تحصیل طهارت واجب خواهد بود; برخلاف وجوب حج که مشروط به استطاعت است و فقط در ظرف حصول آن، حج واجب میشود و تحصیل استطاعت، واجب نخواهد بود.
----------------------------------------------
پی نوشتها :
1. عوائد الایام، ص 528 582 (عائده 54) .
2. ولایت فقیه، ص 48 111.
3. کافی; ج 1، ص 32، ح 2.
4. کافی; ج 2، ص 33، ح 5.
5. بحار; ج 2، ص 145، ح 7.
6. کافی; ج 1، ص 38، ح 3.
7. همان; ص 46، ح 5.
8. جامع الاخبار، ص 38 (به نقل از عوائد الایام) .
9. بحار; ج 75، ص 346، ح 4.
10. بحار; ج 2، ص 89، ح 2.
11. مجمع البیان; ج 9، ص 380.
12. بحار; ج 2، ص 25، ح 91.
13. همان; ج 1، ص 183، ح 92.
14. همان; ج 53، ص 181، ح 10.
15. مستدرک الوسائل; ج 17، ص 317، ح 21458.
16. بحار; ج 7، ص 224، ح 143.
17. همان; ج 2، ص 4، ح 5.
18. مستدرک الوسائل; ج 17، ص 319، ح 21464.
19. همان; ج 17، ص 320، ح 21465.
20. بحار; ج 2، ص 6، ح 12.
21. التهذیب; ج 6، ص 219، ح 8.
22. التهذیب; ج 6، ص 303، ح 53.
23. کافی; ج 1، ص 67، ح 10.
24. سنن ابن ماجه; ج 1، ص 605، مورد 1879.
25. بحار; ج 97، ص 80، ح 37.
26. همان; ج 11، ص 40، ح 40.
27. بحار; ج 11، ص 40، ح 40.
28. همان; ج 6، ص 60، ح 1.
29. جواهر الکلام; ج 21، ص 397.
30. قضاء و شهادات; ط کنگره، شماره 22، ص 47 49.
31. بحار; ج 2، ص 151، ح 31.
32. کافی; ج 1، ص 34، ح 1.
33. سوره احزاب، آیه 6.
34. سوره آل عمران، آیه 146.
35. سوره بقره، آیه 61.
36. سوره آل عمران، آیه 155.
37. سوره انفال، آیه 65.
38. سوره توبه، آیه 73.
39. سوره آل عمران، آیه 161.
40. سوره احزاب، آیه 13.
41. سوره دخان، آیه 18.
42. سوره احقاف، آیه 30.
43. سوره اعراف، آیه 142.
44. بحار; ج 2، ص 151، ح 31.
45. برای توضیح بیشتر، ر ک: ص 394.
46. کافی; ج 1، ص 67، ح 10.
47. جواهر الکلام; ج 40، ص 18.
48. قضاء و شهادات، ط کنگره، شماره 22، ص 47 49.
49.همان.
50. سوره حجرات، آیه 6.
51. روضة المتقین; ج 13، ص 275.
52. ر ک: ص 188.
53. سوره اعراف، آیه 142.
54. روضة المتقین; ج 13، ص 267.
55. معجمالرجال; ج 11، ص 38 و نیز ج 12، ص 160.
56. بررسی سند روایت:
ا - عبدالواحد بن محمد بن عبدوس در کتاب نقد الرجال تفرشی (ج 3، ص 167) درباره عبدالواحدبن محمدبن عبدوس چنین آمده است: «النیشابوری من مشایخ الشیخ الصدوق محمدبن علیبن بابویه» . و در پاورقی همین صفحه آمده است که مرحوم صدوق در کتاب العیون (ج2، ص127) در ذیل حدیث2 میگوید: «ان حدیث عبدالواحد عندی اصح» که این سخن، توثیق عبدالواحد است.
رجالی خبیر، ابو علی حائری، شیخ محمدبن اسماعیل مازندانی در کتاب منتهیالمقام (ج4، ص275) میگوید: «حسنه خالی، لروایة الشیخ الصدوق عنه وقد اکثر من الروایة عنه وکثیرا ما یذکره مترضیا» و سپس از عبدالنبی جزائری نقل میکند که او میگوید: «وهو فی طریق الروایة المتضمنة لایجاب ثلاث کفارات علی من افطر علی محرم، وقد وصفها العلامة فی التحریر بالصحة» و پس از آن، از مدارک چنین نقل میکند: «عبدالواحد بن عبدوس وان لم یوثق صریحا لکنه من مشایخ الصدوق المعتبرین الذین اخذ عنهم الحدیث» .
در کتاب جامع الرواة (ج 1، ص 522) نیز آمده است: «روی عنه ابنبابویة مترضیا» . در کتاب مجمعالرجال (ج7، ص259) نیز پس از نقل روایت صدوق از عبدوس میگوید: «السند ظاهر، باهر فی الاعتبار» .
ب - علی بن محمد قتیبه نیشابوری در کتاب منتهی المقال (ج 5، ص 68) درباره علیبن محمد قتیبه نیشابوری چنین آمده است: «علیه اعتمد ابوعمرو الکشی فی کتاب الرجال» و همچنین در رجال ابنداود (ص250) سپس از خلاصه علامه نیز نقل شده که کشی در کتاب رجالش به او اعتماد کرده است و خود مرحوم علامه از او تعبیر به فاضل کرده است (ج 5، ص 68) و بعدا از صاحب مدارک نقل کرده است که پس از عبارت مزبور، در ارتباط با توثیق عبدالواحد گفته است: «لکن فی طریق هذه الروایة علیبن محمدبن قتیبة وهو غیرموثق بل ولاممدوح مدحا یعتد به» (مدارک الاحکام، ج6، ص84) .
آنگاه از صاحب حدائق نقل میکند که بعد از نقل عبارت صاحب مدارک نوشته است: «المفهوم من الکشی فی کتاب الرجال انه من مشایخه الذین اکثر النقل عنهم» و سپس مینویسد: مرحوم صاحبحدائق پس از آن، از بعضی از مشایخ معاصرش نقل میکند که مرحوم علامه در کتاب خلاصه، در ترجمه یونسبن عبدالرحمن، دو طریق را تصحیح میکند و در هر دو طریق، ابنقتیبة نیز وجود دارد (ج1، ص184) . سپس از وجیزه نقل میکند که نوشته است «ممدوح و ذکره فی الحاوی فی قسم الثقات مع ما عرف من طریقته» (بهجةالامال فی شرح زبدة المقال; ج 5، ص 533) و سپس از هدایة المحدثین کاظمی (مشترکان الکاظمی) نقل میکند: «ابنمحمدبن قتیبة الثقة» .
از آنچه گذشت میشود ادعا کرد که روایت مورد نظر، معتبر است; چون در عبدالواحد بحثی وجود ندارد; زیرا از مشایخ صدوق است که حتی کسانی مثل صاحب مدارک صحیح اعلائی، آنان را توثیق میکنند; و در ابنقتیبة نیز بحثی نیست; زیرا هم مورد اعتماد کشی واقع شده و هم در سند دو روایتی قرار گرفته که مرحوم علامه آن دو را تصحیح کرده است و هم وجیزه او را مدح کرده و هم در مشترکات الکاظمی توثیق شده است و لذا، تضعیف صاحب مدارک، علیالقاعدة اعتباری ندارد و بر همین اساس استکه صاحب حدائق از بعضی از مشایخ معاصرش نقل میکند که گفته است: «الفرقبین ابنقتیبه و بین عبدالواحد تحکم، بل هذا (ابنقتیبه) اولی بالاعتماد، لایراد العلامة له فی القسم الاول وتصحیحه حدیثه فی ترجمة یونس» (حدائق; ج13، ص221)
اما فضلبن شاذان که در سلسله سند قرار دارد، بحثی در وثاقت او نیست.
57. مصباح الفقاهة فی المعاملات; ج 1، ص 268.
58. ر ک: ص 151، 157، و 167.
59. نهجالبلاغه، خطبه 3، بند 16.
60. سوره مائده، آیه 63.
61. سوره بقره، آیه 188.
منبع:
نوشته شده توسط آیت الله عبدالله جوادی آملی | 15 اسفند 1390 | پایگاه حوزه
پایگاه حوزه
سایت: http://www.velaiatefaghih.com
همه چیز دربارهی ماهواره؛ شبکههای ماهواره چگونه موجب بلوغ زودرس کودکان میشوند؟/ نتایج جالب بررسی 12 سریال فارسی زبان ماهوارهای
الان مردان بیشتر بیننده برنامههای مستهجن هستند. درجدیدترین آمار، مردان سه برابر زنان، بیننده فیلمهای بد هستند. آنچه که آنها از صحنه تلویزیون نگاه میکنند، با نور و قاب بندی تصویر همراه با موسیقی خاصی، جلوه ای از زن را ایجاد میکند که انگار موجود دیگری است. این تصورها، تصاویر پایداری را در ذهن افراد حک میکند که بتدریج دررفتار فرد خودرا نشان خواهد داد.
هنوز بعد از گذشت 6 سال از انتخابات دهم ریاست جمهوری، «دکتر رضا پورحسین» را با مجری گری مناظرههای داغ انتخاباتی سال 88 به یاد میآورند، اما دکتر «پورحسین» یک متخصص متبحر در روانشناسی رسانه و مدیری با تجربه در رسانهی ملی است که اکنون قائم مقامی معاونت سیما را بر عهده دارد. به همین بهانه، به سراغ او رفتیم و دربارهی تاثیرات روانی ماهوارهها و ابعاد رسانهای آن، با وی به گفتگو نشستیم. متن زیر مشروح گفتگوی ماهنامه رمز عبور با اوست:
سؤال: به عنوان مقدمه یک فضای کلی از اثرات و تبعات ماهواره ترسیم نمایید و آیا این اثرات و تبعات را فراتر از فرهنگ کشورمان هم توضیح دهید که آیا در بقیه کشورها هم دچار این آسیبها شدهاند؟
ماهواره یک واقعیت است. به دلیل استفاده از تکنولوژی فرامرزی و آسان قاعدتاً براحتی میتواند هر کجا رسوخ کند. ابتدا خودش را به شکل یک مکانیزم نشان میدهد؛ مکانیزمی که محتواساز است و محتوا را با خودش همراه آورد. ما مکانیزمهایی داریم که ایجاد محتوا هم میکنند. این موضوع درموارد غیرفناوری هم دیده میشود. مثلاً اگر میخواهیم کاری کنیم که رشوه در ادارات کم شود، یک راه، کار محتوایی و فرهنگ سازی است؛ مثلاً نصیحت کنیم، رشوه را بد جلوه دهیم. و یک راه هم مکانیزمی است. به عنوان مثال اگر شما واسطههای انسانی را درمناسبات ادرای و مالی بردارید، رشوه از بین میرود. یعنی واسطهها را که برمیدارید، موضوعیت رشوه از بین میرود. پس برای تغییر، همیشه لازم نیست دست به تغییر محتوا بزنیم. گاهی میتوان با تغییر درمکانیزم، یک محتوا را تغییرداد.
درنمونهی دیگر، مشاهده میکنید که دزدیهای خیلی ابتدایی در بانکها کم شده است. آیا دزدها کمتر شدند یا مردم سربراهتر شدهاند؟ نه! پول به شکل کاغذی و مسکوک در اختیار قرار نمیگیرد و به صورت کارتهای رمزدار درآمده است. از همین رو دزدی کم شده است. یعنی با یک تغییر مکانیزم، میتوان محتوا را تغییر داد.
فناوریهای دیجیتالی در بستر علم ارتباطات (communication ) و فضای ارتباطی، مکانیزمی را ایجاد کرده و محتوای بسیار گسترده و عمیقی را هم دنبال خودشان کشاندهاند. به فراخور سواد رسانهای هر کشور، اینکه ابتدا خود ابزار، قدرتش را نشان میدهد یا محتوا، یا به عبارت دیگر مردم آن کشور در برابر ابزارها منفعل میشوند یا فعال برخورد میکنند، فرهنگ رسانه منتشر میگردد. این انتشار بستگی به سواد رسانهای مردم دارد. عموماً در کشور ما یک حالت انفعال وجود دارد؛ یعنی هرگاه یک مکانیزمی با تکنولوژی به ظاهر مرعوب کننده وارد میشود، سریعاً به آن دلبستگی ایجاد میشود؛ غافل از اینکه دلبستگی به محتوای آن هم شکل میگیرد. انفعال و دلبستگی ناهشیار، از وجوه خطرناک ماهواره است. اصلاً نگوییم ماهواره، بلکه هر چیزی که بر یک فناوری پیچیده و گسترده سوار میشود، اگر رعب ایجاد کند و آدمها منفعل چنین پدیدهای شوند، قاعدتاً این انفعال در مقابل محتوای آن هم اتفاق میافتد. به عنوان مثال وقتی شما با ماشین حساب کار میکنید، شما کاملاً منفعل هستید یا وقتی پولشمار، پول را میشمارد، کسی دیگر اقدام به شمارش نمیکند. درست است که این موضوع از مزایای دولت الکترونیک است، اما پشت آن یک نوع انفعال هم هست که مردم به آن اعتماد کردهاند و آنقدر توانسته خودش را ثابت کند که مردم صددرصد به آن اعتماد میکنند و میلیونها تومان پول خود را ازاین طریق در اختیار بانکها میگذارند.
من فکر میکنم با موج فردگرایی (individualism) که خاستگاه آن غرب است، در شتاب فناوری که تقریباً ماحصل جهانی شدن (globalization) است، چیزی به نام ماهواره رشد میکند، به عبارتی مجبورند که بستری ایجاد کنند تا افراد متفرد، با همدیگر ارتباط داشته باشند؛ ارتباطاتی که شأن فردی آنها حفظ شود و بدون اینکه چهره به چهره شوند، بیایند و در فضای غیرواقعی که بعدا اسم آن را «فضای مجازی» گذاشتند، با هم ارتباط برقرار کنند. فضای مجازی، فضایی است که روی هواست وکاربران به همدیگر اطلاعات میدهند. اینجا اینترنت درست میشود و مشارکت آدمهای تنها را موجب میشود. آنها میتوانند خودشان و هویتشان را پشت سر یک تکنولوژی پنهان کنند. ماهواره بخش غیرتعاملی فضای دیجیتال است که یک طرفه از طریق سیگنالهایی که از توسط ریسیورها دریافت میشود، به خانهها میآید که این هم ازنتایج ارتباطات امروز است، منتها میزان تعامل آن از وب بسیار کمتر است.
حالا برای چه این اتفاق میافتد؟ من فکر میکنم همان هدفی که جهانی شدن را ایجاد کرده، همان هدف برای ایجاد ماهواره وجود دارد و آن عبارت از استحالهی خرده فرهنگها و یک شکل کردن دنیا به نفع خودشان است. منتها آیا یک شکل کردن و ذات یک شکل شدن برای صاحبان آنها مهم است؟ نه، بلکه یک شکل شدن به شکلی که آنها میخواهند مهم است. به عبارتی رؤیای امریکایی به عنوان یک استراتژی، همیشه مطرح بوده است. رؤیای امریکایی، ایدئولوژی امریکایی، زندگی امریکایی از همان چیزهایی است که میخواهند همه یکشکل مثل آنها شوند. پس برای اینکه دنیا به نفع رویای استکباری یک شکل شود، حتماً باید خرده فرهنگها از بین بروند و برای اینکه خرده فرهنگها از بین بروند، باید هویتها از بین بروند. برای اینکه هویتها از بین بروند، باید مرزها برداشته شوند. ماموریت سیستمهای دیجیتالی، ماهواره و اینترنت دقیقاً همه کار است. آنها رعب ایجاد میکنند، آدمها را منفعل میکنند، مرزها را برمیدارند، حیاط خلوت و پشت صحنه برای هرکسی ایجاد میکنند و فرد میتواند به صورت تک، یکجا باشد ولی به شکل مجازی در اجتماع ارتباط برقرار کند و بتدریج وقتی شاکله خودش را تحت تأثیر ماهواره شکل میدهد، هویت خود را با آنها یکسان میکند. غافل از اینکه هویت او دارد با دیگران یکسان میشود و کمتر این شخص میتواند دیگران را با خودش یکسان کند.
سؤال: به نظر شما، بزرگترین خطر ماهواره چیست؟
بزرگترین خطر، انفعال است. اینکه من بدون هشیاری همه چیز را بپذیرم، حتی درمورد تلویزیونهای پاک، انفعال ایجاد میشود. وقتی شما انفعال داشته باشید و یکسره خودتان را در اختیار بگذارید، مشکلات دیگری ایجاد میشود. مثلا وقتی شما کتابی را مطالعه میکنید حالت انفعال ندارید و احساس فعال بودن و مولد بودن میکنید؛ این احساس در حالت خواندن کتاب وجود دارد. اما در هنگام دیدن فیلم اگر انسان سواد رسانهای داشته باشد، گاهی ممکن است به او بربخورد که مثلا شاید همه چیز صحنهپردازی شده است که من را تغییر دهد. اما اگر هشیاری وجود نداشته باشد، در حقیقت یک سلطه خاموش برای فرد ایجاد میشود.
من فکر میکنم به لحاظ روانشناختی آنچه که تحت عنوان برنامههای ماهوارهای که مجموعاً برنامههای خوبی هم نیستند، بویژه در قسمت فارسی زبانشان، کارکارد آنها، سه سطح یا سه لایه از شاکله (personality) شخص را نشانه میگیرند: نگرش، عواطف و هیجانات که مجموعهی آن را شاکله یا شخصیت مینامیم. به عبارت دیگر کار ماهواره تغییر نگرش، عواطف و هیجانات است. اگر بخواهیم برای این جنیهها عنوان جدید قرار بدهیم و هر سه را در یک کپسول بگنجانیم، میتوانیم از یک سبک رفتاری و تسامحاً سبک زندگی صحبت کنیم. در حقیقت ماهواره سبک رفتاری انسان را تغییر میدهد. نگرش، عواطف و هیجانات در یک بستر فعال (Active) براحتی تغییرنمی کنند. اما وقتی خود سیستم، انسان را به لحاظ تکنولوژیک و مکانیزمی مرعوب میکند، ابتدا با رعب وارد میشود و این میدان، منفعلانه است. در میدان منفعل تغییر نگرش، عواطف و هیجانات با سهولت انجام میشود و فرد براحتی تحت تأثیر پیامدهنده قرار میگیرد.
سؤال: عکس آن را چگونه میشود ترسیم کرد؟ یعنی اگر فعال باشیم چه اتفاقی میافتد؟
فردی که فعال باشدکه تحت عنوان سواد رسانهای از آن تعبیر میشود؛ در مقابل هر حرفی یک چرا میگذارد یا به تعبیر دیگری در حال «فلسفیدن» است. یعنی این را میبیند و نقدش میکند و یا اصلاً خود تکنولوژی را نقد میکند. مثلاً شهید آوینی دربارهی تلویزیون میگوید نفس و ذات این جعبهی جادویی که باید ما از آن استفاده میکنیم، چیست؟ ذات آن تغییر و شتاب است. سکون در آن نیست. سکون به معنای جمود و مرداب گونه نه؛ اما به عبارت ایجاد تأمل، بله!. تلویزیون برای شما امکان تأمل نمیگذارد. برخی افراد که در بین آنها روشنفکران هم هستند و دیدگاهشان نوعی مغالطه است میگویند: آدمها و بچهها هم آن را نگاه میکنند و بهترین آن را انتخاب میکنند. ظاهرا نظر فریبندهای است، اما من از آنها دو سؤال میکن:
1. اگر انتخاب میکنند کسی که مبنا ندارد چه چیزی را انتخاب میکند؟ یعنی چه چیزی را براساس چه چیزی انتخاب میکند؟
2 . بمبارانهای اطلاعاتی 24 ساعته مگر اجازه میدهد شما بین اینها تأمل کنید؟
«یتبعون احسنه» نشستن و فکر کردن و مشورت گرفتن است تا چیزی را انتخاب کنید؛ شما 24 ساعت را در 3 هزار کانال ضرب کنید و فرض بگیریم شما همهی اینها را در یک آن Search میکنید، در چه زمانی میخواهید آنها را بررسی کنید؟ اصلاً جایی برای برگزیدن باقی نمیماند. در برگزیدن همیشه یک نگرش (Attitude) و شناخت (cognition) وجود دارد که انتخاب را شکل میدهد. وقتی من در یک سطح نگرش، عواطف و احساسات قرار میگیرم، دیگر جایی برای پردازش اطلاعات نمیماند. به عبارت دیگر اگر بخواهیم علمی بگوییم، وقتی شما مواجه میشوید با سیل اطلاعات رنگارنگ رادیو و تلویزیونی، مرکز پردازش اطلاعات (CPU) انسان از کار میافتد.
به تعبیر جالبی (Edward John Mostyn Bowlby) یک گارد دفاعی هم به لحاظ عاطفی در درون خودمان داریم؛ آن مقاومت هم بتدریج فرو میریزد. به تعبیر ما، قبح آن میریزد. پس من فرصتی برای پردازش اطلاعات ندارم و آنچه که هست، چیزی است که در من میل ایجاد میکند و من به دنبال آن میروم، بدون آنکه بخواهم.
پس در زمینهی فعال اگر «چرا» بگذارم، حتماً تلویزیون را خاموش خواهم کرد. چون میخواهم فکر کنم. درحال حاضرکانالهای ارتباطی انسان الی ما شاءالله است. در غیر این صورت انسانها منفعل هستند. وقتی هم منفعل هستند، پذیرفتهایم که من یک شهروند درجه دو نسبت به «پیامدهنده» هستم. بنابراین این انفعال و تغییر نگرش و عواطف است که برای ما خطر ایجاد میکند.
من فکر میکنم به ردههای سنی پایینتر هم میتوان توجه کرد. هر چه سن پایینتر باشد، میزان این تخریب بیشتر است، بخصوص در قسمت نگرشها. انسانها وقتی بزرگ میشوند، طرحوارههایی (Schema) یا به تعبیری «روان بنه» در او شکل میگیرد. طرح وارهها یادگرفتنی نیستند، اما از رفتارها و رسانه و تعاملات اجتماعی کم کم طرحوارههایی در ذهن کودک شکل میگیرد که با بزرگ شدن کودک، این طرحوارهها نیز رشد میکنند و تبدیل به باورهای مستقر میشوند و این طرحوارهها هستند که رفتارهای ما را شکل میدهند. مثلاً میگویند فلان نفر مثبتاندیش است، طرحواره مثبت در او شکل گرفته است یا برعکس.
اگر کودکان از طریق ماهواره و تلویزیون در معرض آموزشهای غیرمستقیم قرار بگیرند، فکر میکنید چه نوع طرحوارهای در آنها شکل میگیرد؟ بنده عرض میکنم یک طرحوارهی بیهیکل متعارض که قسمتی، قسمت دیگر را قبول ندارد درآنها تقویت میگردد. بخشی از این طرحواره بخش دیگر آن را تخریب میکند؛ یا بهتر بگوییم چند طرحوارهی متعارض در فرد به وجود میآید. پس وقتی ما کودک را با چند نگرش متضاد مواجه میکنیم، نمیدانیم در او داریم تب تعارض ایجاد میکنیم. طرحوارههای مثبت و منفی در او ایجاد میشود. این طرحوارهها در او به باور واحد نمیرسد، بنابراین ارزشهای ذهنی، ملی، عاطفی و هیجانی او هم کاملاً درهم شده، مختلط و متعارض است. تعارض، تب روانی موجود امروز دنیا است. آدمهایی که در تعارض بار میآیند معمولاً احساس مولد بودن نخواهند داشت و احساس فعال بودن ندارند چون همیشه خودشان را منفعل میدانند. انسانی که خودش را همیشه منفعل و مرعوب میداند، افسردگی در او رشد میکند. یکی از دلایل افسردگی در دنیای امروز افسردگی ناشی از انفعال انسانها در مقابل یک چیزی است که بهتآور است و آن چیزی که بهتآور است، همین صفر و یک و دیجیتال است. یعنی نحوهی عرضه آن در این افراد ایجاد بهت کرده است.
پس اینها تغییر ذائقه و نگرش و عواطف و هیجانات میدهند و این تغییر در دوره کودکی که در حال شکلگیری است، تخریب بالاتری دارد.
معمولاً همه رسانهها، مهندسی افکار عمومی را دنبال میکنند. من فکر میکنم اگر والدین به کارکرد ذاتی ماهواره هشیار شوند – ماهوارهای هم که میگویم همان بعد منفی آن درنظرم است- به محض اینکه مکانیزم عمل درذهن آنها روشن شود، خود به خود خاموش میکنند. اما اگر این موضوع شکل نصیحت و توصیههای کلی و به تعبیری وجه سیاسی و امنیتی بگیرد، حساسیت ایجاد نمیشود. به جای اینکه بگوییم فرزند شما در معرض دوگونهی تربیت قرار میگیرد و با تعارض بار میآید و یا اینکه بگوییم امریکاییها میخواهند کشور ما را تخریب کنند، دو گونه برخورد از خانوادهها داریم. گزارهی دوم را زیاد شنیدهاند، اما گزارهی اول هشیاری بیشتری را بوجود میآورد. چون میزان سمپاتی به کودک و آیندهی او در والدین بالاست، انگیزهی بالاتری دارند برای اینکه او را در معرض انتخاب خوب قرار دهند. اگر بدانند که ماهواره چه میکند، یعنی بدانند تغییر ذائقه و تغییر نگرش ایجاد میکند و اگر بدانند کودک با چند ذائقه به دورهی جوانی میرسد، چگونه میخواهد زندگی خودش را بسازد و آن را سامان دهد، دربارهی ماهواره فکر میکنند و براحتی آن را دراختیار فرزندان خود قرار نمیدهند. معمولاً آدمهایی که ملون هستند و از کاری به کار دیگر میروند و موفق نیستند، عموماً طرحوارههای متعارض دارند و به عبارتی دیگر شخصیتشان چند رغبتی است.
طبیعتاً عده زیادی از ما در برابر ماهواره منفعل هستیم. پیشنهاد میکنم حداقل در برخورد با آن منفعل نباشیم. برای این کار باید یک بار مکانیزم برنامهی ماهوارهای را برای خانوادهها توضیح بدهیم. اگر این توضیحات درست بیان شود و آنها عاقبت کار را متوجه شوند، خودشان اقدام لازم را انجام میدهند.
اینکه بگوییم ماهواره نبینید، دینتان را از دست میدهید؛ موضوع حل نمیشود. این، کلی گویی است. یا میگویند ماهواره نگاه نکنید فرزندانتان از دست میروند. این از دستتان میرود یعنی چه؟
ما باید مکانیزم را به درستی تشریح کنیم. بگوییم که بچههای ما در تعارض قرار میگیرند. بچههای شما در سنشان چیزی را یاد میگیرند که متناسب با آن سن نیست و ممکن است به بلوغ زودرس برسند. بچهها روابط اجتماعی و بین فردی را یاد میگیرند که این روابط برای این جامعه و یا حداقل برای این سن نیست. اینجاست که فرزندانتان دچار تعارضهای عاطفی و هیجانی میشوند. والدین به این موضوعات حساس هستند و میروند دنبال جواب سؤال با این مضمون که من باید چه کنم.
مثالی بزنم. دربارهی استفاده کودکان از تبلیت و موبایل از ما سؤال زیاد میکنند. موبایل و تبلت را نمیتوان از بچهها گرفت حتی بچههای زیر دبستان. آمدیم مکانیزمی طراحی کردیم که اتفاقا آن را گزارش هم کردم. یکی از نیازهای کودکان جابجایی در فضاست. تبلت را در دست کودک دادیم، به محض اینکه در کنارش بازی میدانی راه انداختیم، کودکان تبلت را کنار گذاشتند. پس بازی میدانی در خانهها راهاندازی شود، مثل گرگم به هوا و مثل این، صددرصد آن وسایل را کنار میگذارند. اینجا ما منفعل نیستیم و فعالانه تبلت از دست کودکان گرفته میشود، ضمن آنکه چیز بدی هم دربارهی تبلت نگفتهایم.
دربارهی ماهواره هم همینطور. یک قدم بزرگ برای عدم انفعال این است که برنامهی خوب تدارک ببینیم. جنس خوب عرضه کنیم. با جنس بنجل نمیتوان به مصاف چیزی برویم که زرق و برق دارد و انگیزهی آن برای تخریب هم بالاست، تا دلتان بخواهد هم اینها خیّر!! دارند و پول خرج میکنند.
به نظر من در ترسیم این مکانیزم که یک برنامه بد چه میکند، حتی اگر این برنامه، برنامه داخلی باشد، اگر این مکانیزم را به زبان ساده برای خانوادهها بیان کنیم، مطمئن باشید والدین به بهداشت روانی کودک هم توجه میکنند.
سؤال: یکی از عوارض ماهواره بهم خوردن روابط بین فردی است مثل همین بلوغ زودرسی که مطرح کردید. شنیدم که بعضی خانوادهها بلوغ زودرس فرزندان خود را از جهت هیکل و وزن از پزشک میپرسند، اما از نظر روان شناسی باید چه کنند؟
دربارهی هویت مطلبی را عرض کنم. گفتم که ماهوارهها به دلیل اینکه خرده فرهنگ را از بین میبرند، بتدریج هویت را از بین میبرند. هویت، مختصات فرد را در اجتماع و فرهنگی را که در آن زیست میکند، نشان میدهد. هویت، پاسخ به این سوال است که من در کجای این جامعه قرار گرفتم و چقدر مولد هستم و از این قبیل سؤالات. جواب این سؤالات را که به خودمان بدهیم احسان هویت میکنیم. به همین دلیل، انتساب در هویت، حرف اول را میزند. وقتی از هویت تعریف میکنید، خودتان را به یک چیزی منتسب میکنید، اگر ما یک جامعهای ایجاد کنیم که این جامعه شکل واقعی هم ممکن است نداشته باشد، جامعهای که هیچ انتسابی در آن نیست و شما چیزی را به اسم ارزش برای آن قائل نمیشوید و فرد وارد چنین موضوعاتی نمیشود. فرد در یک فضای مجازی فرامرزی، فرادینی و فرافرهنگی و فرااجتماعی خودش را چه چیزی توصیف کند؟ به جز اینکه بگوید من یک انسانم و اسم خود را بگوید؛ و این را هم در نظر داشته باشیم که حیات روانی آدمها به هویت (Identity) آنها است. این نکتهای است که ممکن است انتزاعی باشد.
در روابط بین فردی، دنیای ذهنی کودک با دنیای ذهنی بزرگسال متفاوت است. کودک کودک است. کودک ماهیتی کاملاً متفاوت از بزرگسالان دارد، به عبارت دیگر کودک یک بزرگسال خالی و کوچک نیست. اگر کودک را بزرگسالی کوچک بدانیم، همیشه میخواهیم او را پر کنیم در حالی که کودک ماهیت خودش را دارد. وقتی کودک ماهیت خودش را دارد، قاعدتاً این بزرگسال است که به سمت کودک میرود و کودک هم مقتضیات و نیازهای خاص خود را دارد که به آن نیازهای تحولی و مربوط به رشد میدانیم. نیازهای تحولی نیازهایی است که برای شکل گرفتن شاکلهی کودک برای رسیدن به جوانی لازم است. نیازهای تحولی در همهی کودکان هم هست. ما وقتی کودک را در معرض محرکهایی میگذاریم که این محرک برای این سن نیست، نیازهای جدیدی را ایجاد میکنند که متناسب با صلاحیت زیستی بچهها هم نیست. مثلاً صحنهی پورنو (Porno) را نگاه میکند در حالی که میل شهوانی ندارد، این تصویرسازیها موجب رسش زودتر غدد جنسی میشود و بلوغ زودرس را ایجاد میکند. ساز و کار فیزیولوژیکی آن به این شکل است که ابتدا تصویرسازیها هستند که غدد را سریعتر راه میاندازند و کودکان با اطلاعات دقیقی که دارند، غدد جنسی آنها سریعتر فعال میشود. کودک واقعا در سنین کودکی است ولی این کودک وارد دنیای بزرگسال شده که این دو دنیا، دو دنیای متفاوت هستند؛ کودکی که یک پای او در دوران کودکی است و پای دیگرش در دوران بزرگسالی. یعنی ارتباط میان فردی بین او و بزرگسال ارتباطی است که ناچاراً اتفاق میافتد و مرز کودکی و بزرگسالی برداشته میشود. وقتی این اتفاق میافتد این کودک، دیگر کودک نیست. پس تصویرسازیها بلوغ زودرس را ایجاد میکند.
دربارهی ادارک (Perception) هم مطلبی را بگویم؛ در چیزهایی مثل شو (Show) تصاویر عریان و نیمه عریان یک زن را به همراه نور و موسیقی خوب نشان میدهند. شما تا نگاه میکنید، ادراک میکنید، وقتی ادراک میشود باید به آن توجه شود، هنوز شما ادراک نکردهاید تصویر برداشته میشود، تصویر به 2 ثانیه هم نمیرسد، ادراک شما در حافظهتان روی تصویر قبلی است که تصویر جدید نمایش داده میشود، دوباره این تصویر را ادراک میکنید و عوض میشود مثل اینکه به شما آب میدهند، قبل از اینکه شما سیراب شوید آب را از شما میگیرند. این وقتی روی هم قرار میگیرد، اوج انفجار هیجانی را در فرد ایجاد میکند. اینجاست که این کلیپ مثلاً مشروب خاصش را هم تبلیغ میکند. فرد وقتی میبیند و دسترسی ندارد جز عصبانیت کاری نمیتواند انجام دهد. دقیقاً مثل کسی که چشمچرانی میکند دسترسی ندارد. اینکه میگویند خسر الدنیا و الآخره یعنی همین. چشمچرانی میکند، هیجان هم دارد ولی دسترسی ندارد. برای همین است کسی که پول ندارد بهتر است بوی کباب را هم استشمام نکند.
حالا چرا بدین گونه ایجاد اضطراب میکنند؟ برای اینکه جنس خاصی را تبلیغ کنند و رفتار خاصی را ترویج دهند. برای آنها مهم نیست که چه بلایی سر انسان میآورند. وقتی ذائقهی ما با ریتم تند شکل میگیرد، دیگر موسیقی تصویر با ریتم آرام را که طبیعت ایران را هم نشان میدهد، نمیتوانی پذیرفت. چون ذائقه، با شتاب بار آمده و نمیتواند موسیقی آرام (Light) را با یک منظره طبیعی ببیند. اینجاست که اضطراب، خودش را به شکل رفتار رایج نشان میدهد.
دلیل دیگر اضطراب «تعارض» است. خانوادههایی که در معرض چند سبک قرار میگیرند، ابتدا دچار تعارض میشوند. بعدها دستگاههای پردازش اطلاعات، آنها را توجیه میکنند، یک نوع درهمشدگی در ذهن ایجاد میشود، ولی نتیجهی این تعارض یک اضطراب فراگیر و منتشر شده است. کسانی که تکلیفشان با خودشان مشخص نیست، اینکه در کجا زندگی میکنند، گاهی مدرن فکر میکنند، گاهی سنتی عمل میکنند و بالعکس، همیشه درسرگردانی به سر میبرند. به عبارتی، خودمان را با چندین سبک از زندگی مواجهه میبینیم. چون میخواهیم خودمان را وفق دهیم شروع میکنیم به دلیل تراشی که یک مکانیزم دفاعی است. یعنی به ظاهر ما را آرام میکند ولی اضطراب پنهان و فراگیر را در انسان ایجاد میکند.
آدمهایی که در معرض یک سبک و فکر قرار میگیرند، خیلی راحتتر زندگی میکنند و فشار به ذهن نمیآورند که کدام درست است و کدام غلط. مگر اینکه طرف فیلسوف باشد که آن یک بحث علمی است. وگرنه انسان خودش را در برابر چند سنت و آیین قرار دهد که همهی اینها بعضاً با هم تعارض هم دارند، دچار تنش خواهدشد. پس تعارض چیزی است که اضطرابآور است و به عنوان تب روانی موجود از آن یاد میشود.
سؤال: برخی از این حرفها را از برخی خانوادهها و بعضی دلسوزان میشنویم. فرض کنید خانوادههایی دسترسی کودک را به این امکانات مثل ماهواره فراهم نمیکنند و یا حدی برای آن ترسیم میکنند، اما کودکان در مدرسه میبینند که بچههای دیگر به این امکانات دسترسی دارند. به نظر شما این تضاد را باید بپذیریم یا برای کودک میتوانیم توضیح دهیم؟ حالا این تضاد در همه جا میتواند وجود داشته باشد؛ برای این کودک چه تبعاتی ایجاد میکند؟
این مثال را دربارهی تبلت هم زدم.
یعنی نباید برای کودک توضیح داد:
اتفاقاً هر چه بیشتر این مسأله را برای کودک بازتر کنیم، بهتر است و بچهها فهم آن را دارند. به فرزندشان بگویند که نمیتوانند به دلیل اینکه ذهن کودک درگیر میشود این را برای او بخرد. به اوبگویند که در حال تحصیل است و ذهنش باید به جای 100 مورد، روی 10 مورد تمرکز کند.
کودک، نیازمند تمرکز و کانونی کردن توجهات است. هر چه بیشتر در معرض کانالهای مختلف قرار گیرد، اشتغالات ذهنی او بیشتر میشود. اینها را میتوان برای بچههای بزرگتری که در اوان نوجوانی هستند توضیح داد. اما فکر میکنم اول باید برای والدین توضیح دهیم. ولی در مورد ماهواره آنقدر حجم وسیعی دارد که اگر وارد خانه شود، کنترل آن بسیار سخت است، یعنی هنوز قبح دارد. ماهواره مثل تبلت و گوشی نیست. این باید کنترل شود. این تکنولوژیها آمدهاند. پس باید ما هم بهترین استفاده را از آنها داشته باشیم. در این قضیه باید «فعال» برخورد کنیم. در مورد ماهواره و کودک، باید شکل صحبت ما شکل سرزنش کردن نباشد. باید به فرد گفته شود من هم مثل تو اگر خودم را در معرض چندین رفتار قرار میدهم، این رفتارها در فرهنگ ما قبیح است و مورد پسند نیست و کم کم قبح آن ریخته میشود و ما آدمی میشویم که نمیدانیم هویت ما چه میشود؟ البته بازبان کودکان ونوجوانان.
اگر مکانیزم را به بچهها و خانوادهها توضیح دهیم، خود به خود به عاقبتش میرسند. ولی مشکل این است که ما مکانیزم را نمیگوییم و فقط نقطهی آخر را میگوییم.
سؤال: اگر به او بگوییم بد است به نظر شما هیجانش بیشتر نمیشود و مثلا در مدرسه نمیرود پرس و جو کند؟
اشکال ندارد. ما باید یاد بگیریم نوع برخوردمان با جوان و نوجوان و کودک، لحن خود را از لحن نصیحت کمتر استفاده کنیم. لحن استفهامی، لحن نصیحت را کم میکند. علاوه بر لحن استفهامی، اگر مکانیزم چیزی را برای اشخاص توضیح دهیم اثر بیشتری دارد.
مثلاً، به بچهها میگوییم خودارضایی نکنید، این عواقب را دارد. یک ارضای غیر هیجانی، هیجان به صد نمیرسد. به یک نوجوان باید گفت که تو هیجانت تخلیه نمیشود. همه را که نمیتوان با عواقب گناه ترساند.
در پزشکی هم اگر کسی گذرش به بیمارستان بیفتد، اگر برای فرد توضیح داده شود و نوع جراحی تشریح شود، مکانیزم را که متوجه میشوند درد آن کمتر میشود و درمان زودتر جواب میدهد. یعنی اگر بدانیم در چه مکانیزمی قرار میگیریم، خیلی مؤثرتر است.
الان، همه دربارهی رشد جمعیت و افزایش سن ازدواج صحبت میکنند. اینها متغیرهایی هستند که باید اصلاح شود. اینها متغیرهای یک عامل هستند. این عامل باید حل شود و این عامل، عامل فردگرایی است. در فردگرایی مسئولیت وجود ندارد و کسی نمیخواهد مسئولیت فرد دیگری را به عهده بگیرد، به همین دلیل زن نمیگیرد. زن نمیخواهد زندگیاش را فدای موجود دیگری بکند پس بچه نمیآورد. ما چه جامعهای هستیم؛ یک جامعهی التقاطی! یک روز فردگرا هستیم و یک روز جمعگرا. متاسفانه یک نوع درهم شدگی اتفاق افتاده است.
اگر فردگرایی را حل کنیم و روی مؤلفههای جمعگرایی کار کنیم، خود به خود این مسائل هم حل میشود. به همین دلیل مشکل ماهواره وقتی حل میشود که «تعارض فرهنگی» را از بین ببریم. تعارض فرهنگی با مهندسی فرهنگی درست میشود. من به شما عرض میکنم تا مهندسی فرهنگی سامان نگیرد، موضوع ماهواره به خوبی حل نخواهد شد. درکشور گزارهها و مؤلفههای فرهنگی وجود دارد، رگههای ذهنی وجود دارد که خوب و بد بودنش معلوم نیست. تکلیف ما با خیلی چیزها معلوم نیست. در شرع مقدس معلوم است، در عرف وسیع هم معلوم است؛ اما در بدنههای مدیریتی معلوم نیست، یعنی خودمان به آن چیزی اضافه کردهایم. در فضای تعارض آمیز فرهنگی شما میخواهید به بچه و خانوادهها بگویید چه چیزی را نگاه نکنند؟ مثلاً در مقالات مینویسند مردم مصرفزده شدهاند. مگر شکل اقتصاد رایج ما غیر مصرفگرایی است؟ اما اگر بگوییم خانوادهها دچار چند فرهنگی میشوند به بحران هویت میرسند و دچار تعارض میشوند و اشکالات فراوانی ایجاد میشود تأثیر بیشتری دارد.
وقتی مهندسی فرهنگی رخ دهد، آن وقت تعارض فرهنگی در کشور از بین میرود. وقتی تعارض وجود نداشته باشد، تکلیف آدمها با موضوعات، مفاهیم و رفتارها مشخص میشود. وقتی ارزشها به خوبی مشخص شوند سراغ ضد ارزشها نمیروند.
مثالی میزنم. در یک روز مشاوره، با دو خانواده روبه رو شدم که هر دو این خانواده در یک خیابان زندگی میکردند. مادر خانواده اول خیلی گریه و دختر خود را بسیار سرزنش میکرد. او میگفت دختر من عاشق مدیرعامل یک شرکتی شده است ولی من نمیگذارم این وصلت سر بگیرد. در آخر گفتم موضوع چیست؟ گفت که اولا اینکه همه فامیل خواستگار روسریهای خود را برنداشتند و وقتی شوهرم مشروب سرو کرد کسی نخورد و آبروی خانوادگی ما رفت!. این مربوط به سال 93 است. میگفت آقای دکتر دختر مرا نصیحت کنید. من مطمئنم اگر به آن مادر میگفتم مشروب حرام است نمیدانست واقعاً حرام یعنی چه؟ درهمین خیایان خانوادهای هستند، درست با ارزشهای برعکس. آنها از اینکه خواستگارشان بیحجا ب بوده، ناراحت بود. این موضوع، تنها یک اختلاف عادی نیست بلکه بیانگر وجود نوعی تعارض فرهنگی درجامعه است که آدمها در مسایل مربوط به خودشان فاقد فهم مشترک هستند. این موضوع نشان میدهد آنها درمعرض دو نوع آموزش فرهنگی قرار گرفتهاند که دراین میپان، عموماً ماهوارهها یکی از آموزش هارا متقبل شدهاند! این نمونهها نشان میدهد که مردم ما درمعرض انواع آموزشهای متعارض قرارگرفتهاند.
حالا یک مثال دیگر، من یک خانمی را میشناختم که سگ داشت. به او گفتم خانم فلانی این سگ نجس است، مگر تو نماز نمیخوانی؟ گفت نه! نجس نیست چون من هر روز سگم را میشویم. گفتم اینکه بدتر شد. اینکه نجاستش گستردهتر میشود. گفت آقای دکتر من سریع با حولهی خودم خشکش میکنم. گفتم باز هم بدتر شد. گفت نه من سگم را با شامپوی خاصی شستشو میکنم. دیدم با این خانم فهم مشترک ندارم. اینها بیانگر تعارض است. نزد من، نجس به معنای شرعی آن مطرح است و نزد آن خانم، نجس یه معنی یک چیز کثیف. چرا من و ایشان هم معنی نیستیم؟ این موضوع به فرهنگ و نوع آموزشهای فرهنگی و اعتقادی برمیگردد. دربارهی برخی مفاهیم، اشتراک معنی وجود ندارد. به همین دلیل، ارتباط، بخصوص ارتباط اجتماعی وعاطفی بین آدمهای یک جامعه قطع میشود.
با این حساب، فضای مهندسی شده، فضای بدون تعارض است. اشتراک معنی به خوبی وجود دارد. ممکن است آدمها به آنچه که اعتقاد دارند عمل نکنند، اما معنی مفاهیم مشخص است. من میگویم اگر مهندسی فرهنگی به خوبی اتفاق بیفتد، اقبال از ماهواره به شدت کمتر خواهدشد؛ چراکه آدمها معنی مفاهیم اعتقادی و فرهنگی خود را میشناسند، هویت خودرا میدانند، و براحتی حاضر نمیشوند ناخواندهای به نام ماهواره بابرنامههای بیهویتش، آنهاراتخریب نماید.
درکل عرض میکنم که در جامعهی متعارض نمیتوان افراد را از چیزهای متعارض منع کرد. بهتر است برای رفع تعارضها از موضع اخلاقی و دینی وارد نشویم، بلکه بهتراست مکانیزمهای نفوذ ماهواره، نفوذ فرهنگهای بیهویت، و از این قبیل را بدون ابراز هیجان توصیف کنیم. مردم اگر ازعاقبت هرچیزی مطلع شوند وبه اهداف صاحبان ماهواره نیز برای تخریب فرهنگها واعتقادت پی ببرند، به آنها اجازه دست اندازی به اعتقاداتشان را نمیدهند.
سؤال: به برخی از عناوینی که دربارهی کودکان و نوجوانان بود اشاره کردید. برخی از موضوعاتی که زندگی بزرگسالان و خانوادهها را تحت الشعاع قرار میدهد در این باره نیز توضیح بفرمایید.
در تحقیقی حدود 12 سریال فارسی زبان ماهوارهای را تحلیل محتوایی و گفتمانی شده بود. سریالهایی که عموماً در ایران دیده شده است و چون قسمتهای زیادی دارد، میزان نفوذ بالایی هم دارند. این سریالها کمترین چیزی را که مورد توجه قرار داده بودند، مسائل سیاسی و امنیتی بود و بیشترین مسأله آنها درباره سبک زندگی و خانواده بوده است. یعنی نگاهشان روی خانواده و سبک زندگی است. در سبک زندگی، فردگرایی در خانواده، نوع پوشش باز، ریختن قبح ارتباط مرد زن دار با دیگری و زن شوهردار با دیگری مطرح بوده است. در واقع ما هر چه مؤلفه انسجام خانواده را میشماریم، توسط این برنامهها هم به مسخره گرفته شده و هم متزلزل میشوند. آدمها وقتی در معرض تکرار قرار بگیرند کمکم منفعل میشوند و مرکز پردازش اطلاعات آنها حالت انفعال میگیرد. پردازش اطلاعات مخاطبان ماهوارهای دلیلتراشی میکند و کم کم قبح آن موضوعات از بین میرود. مجموعاً اینکه این سریالها، مؤلفههای پایداری خانواده را از بین میبرند. من میخواهم این را بگویم که اگر انسجام خانواده از بین برود، جامعهی کوچکتر از بین برود، جامعهی بزرگتر سامان نخواهد گرفت. و اگر خانوادهها به هم بریزند و داستان خیانت به شکل گسترده وارد عرصه زندگیها شود، به دنبالش حتماً بیماریهای روانی خواهد ظهور خواهدکرد؛ جدای از آنکه خیلی از قتلها و بزن بزنها ناشی از مسائل خانوادگی اتفاق میافتد.
سؤال: تعارضاتی که در جامعه داریم و لزوم مهندسی فرهنگی را مورد توجه قرار دادید. ماهواره تا چه اندازه رفتارهای جامعه را تحت تأثیر قرار میدهد؟ تا چه اندازه این جامعهی متعارض خودش به سمت ماهواره میرود؟
این سیکل و دور معیوب اتفاق افتاده است. من متوسط جامعه را میگویم. بخشی از جامعه که فعالند خودشان را در مقابل هر دادهای قرار نمیدهند. قشر تحصیلکرده فرهنگی متدین، ارزشهایی برای خود قائل هستند. وقتی اینها به شکل منفعل در برابر همه چیزی قرار نمیگیرند، ماهواره روی آنها اثر نمیگذارد و مسئولیت پیدا کردهاند. اما اینها چقدرند؟ در همین خانوادهها فرزندانی دارند که بنیههای دینی آنها کامل شکل نگرفته است. تأثیرات ماهواره با بالا بودن میزان معنویت رابطهی عکس دارد. یعنی هر چه افراد معنویت بیشتری دارند خودشان را کمتر در معرض آسیب و تصاویر این چنینی قرار میدهند.
اینجا داستان عرضه و تقاضا است. اگرجامعهای متعارض باشد، چون چند نوع ارزش به او عرضه میشود، شخصیت علیل بدون پردازش را حاصل میکند که عموما برنامههای ماهواره بیشتر روی این دسته از افراد یعنی افراد منفعل اثر میگذارد. انفعال تأثیر بیشتر را به دنبال دارد. تا جایی که «استحاله» رخ میدهد.
برخی را میشناسم که میگویند یک صحنه از تلویزیون خودمان را ندیدهاند و تمام توجهشان به ماهواره است، جالب است که نادانسته گاهی افتخار هم میکنند! اما نمیدانند که خود و فرزندانشان را در معرض چه عفونتی قرار دادهاند. برای چنین افرادی ارزش مهم نیست، پرچم مهم نیست، زبان و ادبیات فارسی مهم نیست، سرزمین مهم نیست، لباس ملی و قومی مهم نیست و به همین دلیل مهاجرتهای بیمبنا در این اقشار بالا است؛ اینها فقط میخواهند بروند. به کجا معلوم نیست. آخر این تعارض، «استحاله» است.
برای مقابله با این پدیدهها باید؛
1. مصونیت ایجاد کنیم؛ با بالا رفتن معنویت، دانش دینی
2. خودسازی. انسان فطرتاً میل به زیبایی دارد.
3. ما جامعه را از تعارض باید خارج کنیم.
4. هشیار نمودن مخاطبان نسبت به مکانیزمها واهداف برنامههای ماهوارهای
سؤال: آیا جامعهای وجود دارد که اصلاً در آن تعارض نباشد؟
خیر، ولی جوامعی وجود دارند که تعارض در آن حداقل است مثل ژاپن. دراین کشور شواهد نشان میدهد که بدلیل توجه و اعتماد عمومی به فرهنگ، خط، اسطورهها و مولفههای فرهنگی خویش، جامعه یکدست است و فرهنگ بیگانه به راحتی نمیتواند در آن نفوذ کند. اما درکشور ما، یک نمونهی عادی آن را بگویم. بارها دیدهایم که مثلا پشت اتوبوس به حروف انگلیسی نوشته است «یا حسین»! ماشین میسازیم، اسم آن را فارسی بر میگزینیم مثل سمند، اما آن را با حروف انگلیسی پشت ماشین حک میکنیم. این موضوع نشان میدهد که به رسم الخط فارسی توجه جدی وسمپاتی نداریم. این چیز خوبی نیست. در خیابان جمهوری اسلامی آیا شما یک تابلوی فارسی دیدهاید؟ ولی شما تابلوهای نصب شده در توکیو را نگاه کنید. روی رسمالخطشان تعصب دارند. درهرصورت با ترویج تصریح شده فرهنگ واعتقادات بومی میتوان تعارضها را به حداقل رساند.
سؤال: درباره تبعاتی که شبکههای ماهوارهای ایجاد میکند؛ ماهواره را نمیتوان وقتی وارد خانه شد، دستهبندی کرد. اما آسیبها قابل دستهبندی هستند. برخی شبکهها که متمرکز بر سبک زندگی هستند یا برخی روی مسائل سیاسی و امنیتی یا مسائل قومی و اقوام متمرکز هستند. روی این دستهبندیها کاری شده که تهدیدات بیشتر در چه مواردی هست؟
ز دست دیده و دل هر دو فریاد/ که هر چه دیده بیند دل کند یاد…
بله این دستهبندی وجود دارد. پورنو تهدیدات عصبشناختی دارد. اگر بروز بیرونی نداشته باشد هیجانات منفی و اضطراب ایجاد میکند و این دستهبندی وجود دارد. حتی اگر در یک دستهبندی چیزهای خوب هم انتخاب شد، باید ببینیم مؤلفههایی که ترکیب میشوند و با هم یک مضمون را درست میکنند، از لحاظ ساختاری با فرهنگ ما انطباق دارد یا نه؟
هر کار هنری یک مضمون دارد. آن چیزی که رسوب میکند، مهم است. آنچه که القا میکند چیست؟ اینجاست که سواد رسانهای مهم است. خیلی از فیلمها «صحنه» ندارند، اما همین فیلمها چه رگهای از افکار و اندیشههای الحادی را ترویج میکنند. اینجا دستهبندی دقیقی نداریم. این دستهبندیها در دسترس عموم قرار نمیگیرد. متأسفانه مجموعههای پژوهشی هم کار خودشان را میکنند وکارهای آنها بدلیل عدم اندام وارگی پژوهش و اجرا بایگانی میشود. در حالی که محصول آن باید به جامعه برسد. هر پژوهش باید سخنگو داشته باشد و به رسانهها برسد.
برخی از خانوادهها خودشان طبقهبندی نانوشته دارند و اجازه نمیدهند فرزندانشان هر برنامهای را ببینند. به عنوان نمونه، عمده کارهای مستند خارجی تولید شده دربارهی طبیعت مبتنی بر داروینسم است و این خطرش کمتر از بقیهی برنامهها نیست. اگر چیزی خلاف فطرت خدا گرایانه رسوب کند، مخرب است. حتی اگر علیالظاهر رقص و آواز هم نداشته باشد. دسته بندیها باید براساس مضمون باشد و من تا به حال چنین دستهبندی را ندیدهام. وقتی این دستهبندیها ارائه نمیشود، خانوادههای متوسط فکر میکنند همین که یک فیلم صحنههای خشن ویا جنسی ندارد، مضر نیست؛ درحالی که ممکن است مضمونی که این گونه فیلمها ارائه میدهند، طرحوارهی ذهنی و ذائقه افراد را به شدت و با شتاب تغییر دهند.
سؤال: آیا این تهدیدات در بین زنان و مردان هم فرق میکند؟
الان مردان بیشتر بیننده برنامههای مستهجن هستند. درجدیدترین آمار، مردان سه برابر زنان، بیننده فیلمهای بد هستند. آنچه که آنها از صحنه تلویزیون نگاه میکنند، با نور و قاب بندی تصویر همراه با موسیقی خاصی، جلوهای از زن را ایجاد میکند که انگار موجود دیگری است. این تصورها، تصاویر پایداری را درذهن افراد حک میکند که بتدریج در رفتار فرد خود را نشان خواهد داد. طلاقهای زیادی هم سر این مسائل ایجاد میشود. مردانی هستند که به این مسائل معتاد شدهاند. این مسألهی بنیان خانوادهها را متزلزل میکند، برای اینکه فکر میکنند دیگری از همسرانشان برتر است. فیلمهای پورنو از همهی چهار سطح Emotion (هیجانی)،Erotic (عشوهگری)، Romantic و sexual (جنسی) استفاده میکنند.
سؤال: به عنوان یک استاد دانشگاه و صاحب نظر، شما که این شبکههای ماهوارهای را تحلیل میکنید آیا به این اعتقاد دارید که این شبکهها به صورت یک زنجیره به همپیوسته فعالیت میکنند؟ یعنی یک اتاق فکری این شبکهها را برنامهریزی میکند؟ زمانی که به شبکهی فارسی وان بیشتر پرداخته میشد، اینقدر محتوای مبتذل و مستهجن نشان میداد که از سوی کودک پس زده شد. بعد از آن شبکههای دیگر مثل «جم» و «من و تو» تأسیس شدند که این داستان در آنها متعادلتر شد. به ذهن میرسد در کنار آن رقابتهایی که بین آن شبکهها وجود دارد اتاق فکری اینها را مدیریت میکند.
به شکل عینی مرداک نامی هست که شبکههای زیادی دارد که مدیریت میکند، اما به جز او هم هست. حتماً شبکهای این برنامهها را هدایت میکند که نانوشته است. یعنی یک ایدئولوژی اینها را هدایت میکند نه ایدئولوژی منبعث از جهانبینی الهی؛ منظور یک سبک فکری همه این محصولات را برای رسیدن به منافعشان هدایت میکنند. جهانی شدن از آن چیزهایی است که تکلیف خودش را مشخص کرده است. در جهانی شدن، دلبستگی (Attachment) و تعلق اجتماعی و فرهنگی رنگ میبازد. پس وقتی یک معیار و اصل را بنا میگذارید، همه براساس آن برنامهسازی میکنند، چون منافع آنها هم در گرو این چیزهاست. یک شبکهی نانوشته وجود دارد که صاحبان منافع مشترک مرامنامهای مینویسند و پیش میروند و این همه هزینه کردن باید انگیزهای داشته باشد. اینها انگیزه دارند؛ برای اینکه دیگران مزاحمتی برای منافع مالی اینها ایجاد نکنند. کسانی که سوداگر اقتصادی (Merchant) هستند معمولاً جهانبینی یکسانی دارند و سود فردی برای آنها مهم است.
سؤال: در بحث ماهواره نمونههای خارجی را در نظر بگیریم. کدام کشورها مورد تهاجم شبکههای ماهواره قرار میگیرند؟ و کدام کشورها در مقابله با ماهواره موفق بودند؟
من در این زمینه تحقیقی نکردم ولی میدانم اینها در حوزه آسیایی و کشورهای عربی سرمایهگذاری بالایی دارند.
منبع:رجا
.