سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، تباه کردن مال، پرسش بسیار، و قیل و قال را دوست ندارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
ولایت فقیه « سرچشمه تمدن اسلامی»
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» آراء سیاسی و حکومتی شیخ یوسف بحرانی

زندگینامه شیخ یوسف بحرانی، مفهوم امامت و حکومت، حکومت مطلوب در عصر غیبت، جمع بندی
آراء سیاسی و حکومتی شیخ یوسف بحرانی (1107 - 1186 ه.ق)

زندگینامه شیخ یوسف بحرانی

یوسف بن احمد بحرانی در سال 1107 هـ . ق در خانواده ای روحانی در بحرین چشم به جهان گشود. پدرش شیخ احمد از بزرگان عالمان دینی بحرین به شمار می رفت. در آن روزگار حوزه بحرین از رونق خاصی برخوردار بود و طالبان علوم دینی از اقصی نقاط ایران برای تحصیل به آن حوزه می شتافتند. بحرین تحت سلطه حکومت صفوی قرار داشت و شهری امن به شمار می رفت. یوسف ادبیات را نزد پدر آموخت، سپس به فراگیری حدیث، فقه، اصول و علوم دیگر در محضر پدر و اساتید حوزه بحرین پرداخت.

برخی از تالیفات وی عبارتند از: الحدائق الناضره، الدرر النجفیه، لوءلوءه البحرین، رسائل.

از شاگردان شیخ می توان از افرادی همچون میرزای قمی، سید مهدی بحرالعلوم، ملامهدی نراقی و ... را نام برد. (1)

مفهوم امامت و حکومت

یکی از واژه هایی که بحرانی به تشریح آن پرداخته است، واژه امامت یا خلافت است. او این واژه را چنین تعریف می کند: «خلافت و امامت ریاست عامه است در امور دین و دنیا به نیابت از پیامبر» (2)

بنابراین می توان گفت که به اعتقاد بحرانی ضرورت حکومت با ضرورت ارسال رسل عجین گشته و چون حکومت امری ضروری است، خداوند برخی از پیامبران خود را موظف به اداره امور دینی و دنیایی مردم کرده است. (3)

ایشان حکومتی را حکومت عدل می دانند که اولا بر مبنای حق و عدالت تاسیس شده باشد و ثانیا فرد حاکم نیز اهلیت حکومت را داشته باشد. لذا عدل یا جور بودن حکومت را تنها وابسته به عادل یا جائر بودن حاکم نمی دانند. (4)

حکومت مطلوب در عصر غیبت

مرحوم بحرانی این موضوع را مورد بحث و بررسی قرار داده و از زوایای مباحث او چنین برداشت می شود که حکومت فقیه جامع الشرایط را برای عصر غیبت پذیرفته است. دیدگاه این فقیه را می توان از مقدمات زیر به دست آورد. وی معتقد است:

اولا: یکی از صفات حاکم فقاهت وی است و به اعتقاد بحرانی برخی از وظایف حاکم مانند قضاوت، حکم و فتوا را غیر فقیه نمی تواند عهده دار شود.

ثانیا: بحرانی در جای دیگر حاکمی را که از طرف ائمه به حکومت کردن مجاز نیست طاغوت می نامد، چنانکه در آیه شریف «یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت» تحاکم نزد طاغوت مورد نهی قرار گرفته است. (5)

ثالثا: منظور از فقیه جامع الشرایط مجتهدی نیست که تنها اصطلاحاتی را به خاطر سپرده و حتی از عهده استنباط احکام الهی از منابع فقهی نیز بر می آید، ولی در عمل به موازین اخلاقی نتوانسته است مشابهتی با منوب عنه خود که ائمه هستند، داشته باشد. (6)

رابعا: واژه نایب امام که بحرانی در جای جای مباحث خود ذکر کرده و گاه از آن تعبیر به حاکم شرعی نموده است فردی غیر از قاضی و مفتی است چه اینکه در جایی می گوید: «همانگونه که در حکم به امامت امام که سبب پیروی و اقتدای به او می شود، لازم است امامت وی شناخته شده و دلائل آن برای فرد روشن شود همچنان در نایب ایشان لازم است فرد کاملا شناخته شود که آیا موجبات نیابت در او وجود دارد یا خیر... » (7)

با توجه به مقدمات مذکور می توان گفت که به اعتقاد بحرانی حکومت فقیه جامع الشرایط تنها حکومت مطلوب در عصر غیبت است، زیرا تنها فردی که از معصوم برای حکومت اذن داشته و نیابت از او را برعهده دارد و مشابهت بیش تری با منوب عنه خود دارد، فقیه جامع الشرایط است.

جمع بندی

آنچه گذشت خلاصه ای بود از دیدگاه ها و نظریات علامه شیخ یوسف بحرانی در مباحث سیاسی و به خصوص مباحثی نظیر حکومت در عصر غیبت.

در این مقال بیشتر به ایده های او در مباحث سیاسی و به خصوص بحث از حکومت و حاکم اسلامی پرداخته شده است. ایشان در بحث از صفات، سه صفت عمل به فضائل اخلاقی، عدالت و فقاهت را برای حاکم لازم دانسته و به اعتقاد وی فقدان هر یک از این صفات موجب متصف شدن حکومت به صفت جور می شود.

پی نوشت

1- روح الله شریعتی، اندیشه سیاسی شیخ یوسف بحرانی ص 23

2- شیخ بحرانی، درر النجفیه ص 267

3- روح الله شریعتی، اندیشه سیاسی شیخ یوسف بحرانی ص 26

4- شیخ بحرانی، درر النجفیه ص 46

5- همان

6- همان ص 108

7- همان ص 98



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( پنج شنبه 96/5/19 :: ساعت 11:52 صبح )
»» ولایت فقیه «سرچشم? تمدن اسلامی»

مقدمه

ولایت فقیه نظریهای در فقه شیعه است که نظام سیاسی مشروع در دوران غیبت امام معصوم را بیان می . کند نظام جمهوری اسلامی ایران بر مبنای این نظریه تأسیس شدهاست .

این نظریه که بیش از حضرت امام خمینی مطرح و تشریح شده، ولایت فقیه را به کلیه امور نه تنها شرعی و دینی، بلکه حکومتی و سیاستی، جانی و مالی  گسترش میدهد. یعنی در زمان غیبت امام معصوم فقها نایبان عام امامان معصوم هستندو ولایت بر تقریباً تمام امور مربوط به امام معصوم دارند.

تعریف ولایت

ولایت از ریشه ولی آمده و معانی مختلفی در کتب لغت برای آن ذکر شده و در اصطلاحات متعددی کاربرد دارد. تعریف فقهی آن از جمله در کتب مربوط به نظریه ولایت فقیه؛ امارت و سلطنت بر جان و مال و امور دیگری و اولویت  تصمیمات او نسبت به مولی (ولایت شونده) است.

 امام خمینی آن را اینچنین توضیح می دهد

ولایت عبارت از نوعی سلطهاست که دایرهاش نسبت به مواردش گستردگی و محدودیت دارد. یا امر وضعی است که لازمهاش چنین سلطهای است ینبد. سان ولی انسان نابالغ کسی است که مطابق مصلحت او در امورش تصرف می کند حاکم و ولی یک کشور نیز بر اساس مصلحت و به اقتضای سیاست ان کشور تصرف و عمل می .کند

ولایت در قرآن

«ولایت» از مهمترین ارکان مفاهیم قرآن است. در یک نگاه اجمالى به آیات، مى فهمیم که «ولایت» در دو شکل منحصر است: ولایت حق و شایسته و مثبت و ممدوح، و ولایت باطل و زشت و منفى و مذموم. قرآن، مؤمنان را از ولایت کافران، به طور کلّى، برحذر مىدارد «: یا أیها الذین

أمنوا لاتتّخذوا الکافرین أولیاء من دونِ المؤمنین أتریدون أن تجعلوا لِلّه علیکم  سلطاناً مبیناً» نساء/ 144

 و در مواردى خاص، ولایت یهود و نصارا را به شکل ویژه، مورد اشاره قرار مى دهد «: یا أیها الذین أمنوا لاتتّخذوا الیهود والنصارى أولیاء بعضُهم أولیاء بعضٍ و منْ یتولَّهم منکم فإنَّه منهم إنَّ االلهَ لایهدى القوم الظالمین»   مائده 51

غرض از نفى و نهى ولایت کافران، آن نیست که روابط دوستانه امت اسلامى با ملل غیرمسلم، قطع و نیز دوستى و کردار نیک ممنوع شود؛ زیرا، هرگز، نیکى و قسط با کافر غیرحربى در کتاب خدا، منهى نیست

«: لا ینهاکم االله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین ولم یخْرجوکم من دیارکم أن تبرّوهم و تقسطوا إلیهم إنَّ االلهَ  یحب المقسطین» ممتحنه 8/

ولایت بالذات وبالغیر

با نفى ولایت و مقام تدبیر و سرپرستى از هر پدیدهاى، بر اساس توحید ربوبى، ولایت براى خداى سبحان ثابت است و مقام ولایت، در انحصار این ذات مقدس است «: فااللهُ هو الولى»

طبق توحید ربوبى، ولایت تکوینى و تشریعى، در خداوند سبحان منحصر است و ولایت او، ناشى از غیر نیست، لذا ولایت او بالذات است. و در آیاتى از قرآن که ولایت را براى موجودات دیگر ثابت مىبیند، مثل رسول یا آتش یا طاغوت یا شیطان، غرض، بیان مظاهر ولایت الهى در بعد جمال و جلال است؛ زیرا، این موجودات، مظاهر و وسائطند، و ولایتشان در بعد تکوین یا تشریع، از حضرت حقّ سرچشمه مى گیرد، از این رو «ولایت بالغیر» دارند «: مأواکم النار هى مولاکم»شورى 9/

«و من یتخذ الشیطان ولیاً من دون اللّه قد خسر خسراناً مبیناً»نساء/ 119

هر ولایتى براى هرکس، به وسیله ادلّه معتبر شرعى کتاب و سنّ ثابت شود، «ولایت بالغیر» نام دارد

ولایت رسول اکرم(ص) در قرآن

ولایت پیامبر اسلام(ص) ولایت بالغیر است. به حکم آیات قرآن، این وجود  مقدس، از اولیاء به شمار می رود «النبى أولى بالمؤمنین من أنفسهم»  احزاب   6         « ( إنما ولیکم اللّه و رسولُه»  

این دو آیه، هر دو، اطلاق دار ند . طبق اطلاقِ آیه 55 از سوره مائده، همان ولایتى که ذات احدیت داراست، رسول اکرم(ص) نیز دارد. اگر خداى سبحان، ولایت تشریعى  بالذات دارد، براى رسول او نیز این ولایت، «بالغیر» مجعول است .

ولایت عترت طاهره (ع)

آیه ولایت یعنى «إنّما ولیکم االلهُ و رسوله والذین أمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون -» با دلالت اطلاقى و به حکم وحدت سیاق، همان ولایت خدا و رسول را براى بعضى از مؤمنان برخوردار از ویژگیهاى منحصر به (فرد اقامه نماز و اِعطاى زکات در حال رکوع) اثبات مى . کند طبق روایات شیعه و سنّى، از تمامى صحابه، تنها فرد واجد این صفات، حضرت امیرمؤمنان على (ع) است که پس از رسول اکرم ص( ) ایشان، مسئولی ?ت تفسیر وحى و فصل خصومت و تدبیر امور سیاسى مردم را بر عهده مىگیردو مردم، چنان که موظّف به فرمانبردارى از حکومت و دستورهاى حکومتى رسول اللّه(ص مى) بودند، موظّفند که از اوامر و نواهى حضرت على (ع) هم به عنوان «اُولى الأمر» اطاعت کنند : «أطیعوا اللَّه و أطیعوا الرسول و أُولى الأمر منکم»نسا ء 59   

 در قرآن، ولایت امر و تدبیر سیاسى امت، در ارزش، همسنگ تمامى رسالت است. نرساندن فریضه ولایت به مردم، با نرساندن تمامى پیام وحى برابرى مى کند

یا أیها الرسول بلِّغْ ما أُنزل إلیک من ربک فإنْ لم تفعلْ فما بلّغترسالته و اللّه یعصمک من الناس إنَّ اللّه لایهدى القوم الکافرین»مائده 67

براى انسان، نعمتى ارزشمندتر از تأمین سعادت دنیوى و اُخروى او قابل تصور نیست. براى نیل به این سعادت، باید از احکام الهى اطاعت کرد و تحت ولایت حضرت حقّ و تدبیر و تصرّف او قرار گرفت. پس نعمت حقیقى براى بشر، ولایة اللّه است که در بعد تدبیر سیاسى و حاکمیت، از مسیر ولایة الرسول(ص) و ولایة أهل البیت ) ع( تحقّق مى یابد و با جعل آن، دین کامل مى شود و نعمت، بر مسلمانان به اتمام مى رسد

«الیوم أکملت لکم دینکم و أتْممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الإسلام دیناً» مائده 3

 از نظر قرآن، فریضه ولایتِ عترتِ طاهر (ع) و تعیین سرنوشت حاکمیت سیاسى به عنوان استمرار ولایة الرسول و مجارى ولایة االله، نه تنها در تار و پود پیکره دین قرار دارد، بلک ه بىولایت، نه دین کامل است و نه نعمت تمام. ولایت پیامبر و عترتش (ع) ، از طرف ولى بالذات، ثابت است و آنها، منصوب از طرف خدا به این وظیفه اند.

 ضرورت ولایت فقها در عصر غیبت

بی شک نیاز مردم به حکومتی که اداره امورشان را به عهده بگیرد، همیشگی وهمه جایی است و اختصاص به زمان و مکان خاصی ندارد و در این جهت میان عصر حضور امام باعصرغیبت تفاوتی نیست و همان گونه که مردمان روزگار معصومان، در شهرهایی که ائمه حضور نداشتند، از طریق وکلا ی انان با ایشان در ارتباط بودند، در روزگار غیبت نیز مردم نیازمند کسی هستند که از طریق امام و به نیابت از ایشان عهده دار امورشان گردد. بنابراین همان گونه که خداوند با نصب امام، حجت را بر خلق تمام کرد، بر امام نیز، که از رسول خداوند ولایت بر مومنین دارد و امام خلق به شمار می رود، واجب است که در عصر غیبت خود، کسی را برای تامین مصالح آنان تعیین کند و اجازه ندهد که مصالحشان در معرض تباهی و امورشان در آستانه نابودی قرار گیرد. از این رو حضرت ولی عصر - ارواحناله الفداء - در عصر غیبت صغرا یا قصرای خود، برخی از بزرگان شیعه را از جمله نواب اربعه(رضوان االله) که نزد همگان به نیابت و سفارت خاص نامور بودند، به نیابت خود برگزید

 

دلایل عقلی ضرورت ولایت فقیه

1 . نظر صاحب جواهر (ره)

ایشان که از فقهای بزرگ اسلام بودند دلیل عقلی بر ولایت فقیه را با بیانی ذکر میکند که از چند مقدمه تشکیل می شود:

اول آنکه شیعیان در عصر غیبت امرشان به هرج و مرج واگذار نشده است، جامعه باید نظم داشته باشد و چنین نباشد که زورمندان بر جامعه غلبه یابند.

ثانیاً علاوه بر آن که نظام باید الهی باشد، مبتنی بر قسط و عدل نیز باشد؛ چرا که ممکن است جامعهای منظم باشد، اما نظم آن بر اساس کفر مستقر گردد.

سوم آنکه قانون الهی را باید قانون شناس که خود به قانون عمل می کند اجرا کند و چنین کسی فقط فقیه اهلبیت می تواند باشد.

 فلسفه سیاست، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) ، ص . 171

 2. نظر آیت االله جوادی آملی

الف)  ایشان نیز بیان عقلی خاصی در دفاع از ولایت عامهی فقیه دارند که خلاصه آن چنین است؛

ب)  نیاز جامعه بشری به دین الهی مطلبی ضروری است و اختصاص به عصر حضور ندارد .

ج ) احکام سیاسی اجتماعی اسلام همانند احکام عبادی آن برای ابد مصون از گزند و زوال است و لذا برای همیشه لازمالاجرا است .

د ) لزوم احیا و اجرای احکام سیاسی اجتماعی اسلام ایجاب میکند تا کسی  عهده دار اجرای آنها باشد که اسلامشناس و متخصص و در عین حال عادل و وارسته و فقیه جامعالشرایط باشد . در نتیجه وجود مجتهدان عادل، که در کمال دقت احکام الهی را استنباط و به آن عمل کرده و به دیگران اعلام کنند، لطف خدایی بوده و در نظام اصلح لازم است.

3.  اصل رجوع به متخصص

خردمندان عرصه ی هستی، با هر گرایش فکری فرهنگی در اتخاذ هر گونه تصمیم نسبت به امور اجتماعی، اقتصادی، خانوادگی، سیاسی، فرهنگی و. . . شیوهای روشن و همگانی دارند. آنان در صورت نیاز به فردی اندیشمند، صاحب رأی، ماهر یا هنرمند، بهترین ها را انتخاب می کنند تا در هنگام تصمیم گیری، بهترین گزینه ها را انتخاب کنند و از هر گونه آسیب احتمالی مصون مانند. در این راستا هر تصمیمی که عظیم تر و حیاتی تر شناخته شود، شناخت و رجوع به متخصص دقیق تر و حساب تر شده خواهد بود. از این رو تحقیق دربارهی پزشک حاذق و جراح معتبر درباره عمل جرّاحی بر مغز، قلب و. . . تفاوتی آشکار با مسائل جزئی تر زندگی خواهد داشت .     فلسفه سیاست، ص 171

 

4 . لزوم حاکمیت اصلح

این دلیل نیز مقدماتی را در بر می گیرد که عبارتند از :

الف) ولایت به اموال و اعراض و نفوس مردم از شؤون ربوبیت الهی است آیت لله صدر ( ره) در این باره می فرماید: خداوند سبحان، منشأ همه قدرتها است، فرمانروایی منحصراً از آن اوست و اصالتاً هیچ کس ولایت بر دیگری ندارد.  (( دین و دولت در اندیشه اسلامی، محمد سروش،  422))

آیت االله نائینی نیز تصریح میکند که حقیقت سلطنت، عبارت از ولایت بر حفظ نظم و به منزله شبانی گله است، و لذا به نصب الهی، که مالک حقیقی و ولی بالذات و معطی ولایت است موقوف است. (( دین و دولت در اندیشه اسلامی، محمد سروش،  422))

ب ) ما معتقدیم این قدرت قانونی به پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم داده شده است .

ج ) در زمانی که مردم از وجود رهبر معصوم محرومند یا باید خدای متعال از اجرای احکام اجتماعی اسلام، صرفنظر کرده باشد یا اجازه اجرای آن را به کسی که اصلح از دیگران است داده باشد تا ترجیح بلا مرجح و نقض غرض و خلاف حکمت لازم نیاید و با توجه به باطل بودن فرض اول، فرض دوم ثابت میشود؛ یعنی ما از راه عقل کشف میکنیم که چنین اذن و اجازهای از طرف خدای متعال و اولیای معصوم صادر شده است. حتی اگر بیان نقلی روشنی در این خصوص به ما نرسیده باشد .

د)  فقیه جامعالشرایط همان فرد اصلحی است که هم احکام اسلام را بهتر از دیگران میشناسد و هم ضمانت بیشتری برای اجرای آنها دارد و هم در مقام تأمین مصالح جامعه و تدبیر امور مردم، کارآمدتر است. دقت در دلیل عقلی و تبیین فلسفی نظام ولایت فقیه، خود نمایانگر آن است که با صرفنظر از ادله فقهی و تعبدی، شکل ایدهآل و عالیترین وجه حکومت اسلامی که از نظرگاه اسلام مطلوبیت دارد، حاکمیت معصوم است، اما در اسلام چون ارزشها دارای مراتب بوده و بیشک حکومت نیز یک ارزش است؛ وقتی به علّت عدم دسترسی به معصوم، شکل ایدهآل آن میسور نگشت، باید کسی را برای حاکمیت برگزید که در علم و عمل شبیهترین مردم به معصوم میباشد و آن فقیه جامعالشرایط است که از جهت صلاحیتها، شباهت بیشتری به معصوم دارد.   ((ولایت فقیه، مصطفی جعفر پیشه فرد، ص 71))

دلایل نقلی

ادله نقلی ولایت فقیه عبارت است از روایاتی که دلالت بر: ارجاع مردم به فقهاء برای رفع نیازهای حکومتی خصوصاً مسائل قضائی و اختلافات حقوقی دارد، و یا فقهاء را به عنوان امناء یا خلفاء و وارثان پیامبران و کسانی که مجاری امور بدست ایشان است معرفی می کند . از میان این روایات ما به دو روایت اشاره می کنیم

1 . توقیع شریف

روایتی که در بین فقها به توقیع شریف مشهور است و مرحوم شیخ صدوق در کتاب «اکمال الدین» آن را آورده که حضرت مهدی (عج) در این روایت می فرماید

«: اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه االله علیهم» ((کمال الدین، ج 1، ص 483 ))

امام زمان (عج) در پاسخ به سؤال اسحاق بن یعقوب که در نامه ای پرسید در حوادث که در زمان غیبت واقع می شود وظیفه ما چیست؟ فرمودند «: در وقایع و رخدادهایی که برای شما پیش می آید (و کار بر شما مشکل می شود) به کسانی که روایات ما را برای شما روایت می کنند (فقیهان و مجتهدان آگاه) مراجعه کنید زیرا آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنان هستم »

 2 مقبوله عمر بن حنظله

روایتی دیگر به مقبوله عمر بن حنظله مشهور است (من کان منکم قد روی حدیثنا و. . . یعنی: هر کس از شما که راوی حدیث ما باشد و در حلال و حرام یعنی در زمان غیبت  بنگرد و. . . . همانا من او را حاکم بر شما قرار دادم. . . . ) بر همه مردم واجب است که از فقهائی که حلال و حرام خداوند را اجتهاد می کنند اطاعت نمایند ((صول کافی، ج 1، ص .67))

سابقه بحث ولایت فقیه

اصطلاح ولایت فقیه از چه زمانی مطرح شده است؟ هر یک از این دو کلمه ی ولایت و فقیه به طور جداگانه در متون فقهی قدیمی

و روایات به کار رفته اند و ریشه در صدر اسلام دارند؛ اما کاربرد آن به صورت لفظ مرکّب (ولایت فقیه) طبق برخی نظریات، به زمان مرحوم وحید بهبهانی باز می گردد؛ زیرا «پس از احیای مجدد فقه اجتهادی توسط وحید بهبهانی (متوفای 1208) تحولی در فقه سیاسی نیز به وجود آمد و فقها با طرح مسئله ی ولایت فقیه، مباحث فقه سیاسی را بر محور این اصل داده (داده اند). . . گرچه اصل بحث ولایت فقیه تازگی نداشت و فقهای گذشته نیز تحت عنوان ولایات از ولایت فقیه بحث می کرده اند، اما آن چه که تازگی داشت، تمرکز بحث های فقه سیاسی و توسعه و تعمیق آن تحت عنوان ولایت فقیه بود ». [مرحوم شهید ثانی، صاحب مسالک نیز این لفظ مرکب را به کار برده است که شاید بتوان گفت قدیمی ترین کاربرد این واژه ی مرکب در فقه شیعه به شمار می آید. ایشان در موضوع «الغیبة» مطالبی را بیان داشته تا آن جا که می فرماید «: . . . اِلی اَن یتجدد الامام اللاّحق نواب فتعطل المصالح و الاظهر هوالاول و قد یقدح هذا فی ولایة الفقیه حال الغیبة. . . . »

بر این اساس می توان گفت که این واژه ی مرکب، از دوران مرحوم صاحب مسالک به کار رفته ولی کاربرد دقیق سیاسی آن از زمان مرحوم نراقی آغاز گردیده است .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( دوشنبه 96/5/9 :: ساعت 7:26 عصر )
»» بسم اللّه الرحمن الرحیم و إیّاه نستعین آینده جهان از نظر ا

موضوع: کلامی
عنوان: آینده جهان از نظر اسلام

بسم اللّه الرحمن الرحیم و إیّاه نستعین
آینده جهان از نظر اسلام
ناهماهنگی ستم با جهان آفرینش و متضاد بودن آن با هدف خلقت
نیاز جامعه به قانون و رهبر وارسته
 
برای تبیین آینده جهان از نظر اسلام توجه به اصول جهان‌بینی از دیدگاه اسلامی لازم است. از این رهگذر، به برخی از قواعد کلی جهان شناسی در مکتب دین اشاره می شود؛ تا نتایج آن معلوم گردد و نظم نوین جهانی به خوبی معنا شود و در تأسیس آن سعی بلیغ شده تا استکبار جهانی خیال خام در سر نپروراند.
یکم. آفرینش جهان هدف دار بوده، هیچ‌گونه بطلان و عبث در او نیست؛ ?و ما خلقنا السماء و الأرض و ما بینهما باطلاً... ? [1] و هدف هر چیزی کمال مناسب آن شی‏ء است و کمال وجودی جهان خلقت، همانا نیل به مقام برتر هستی و رهیدن از نقص نسبی و عیب قیاسی و رسیدن به تمامت و سلامت است.
 
ناهماهنگی ستم با جهان آفرینش و متضاد بودن آن با هدف خلقت
دوم. ستم چون سَمّ زیانباری است که با جهاز هاضمه جهان خلقت ناسازگار بوده، مایه تباهی وی می شود و چون با نظام داخلی جهان آفرینش ناهماهنگ می باشد، با هدف خلقت نیز تضاد داشته، همواره مانع رسیدن به هدف است؛ ?ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما کسبت أیدی الناس... ? [2]، ?و لو اتبع الحق أهوائهم لفسدت السموات و الأرض و من فیهنّ... ?.[3]
سوم. انسان مخلوقِ ممتازی است که با هدف ویژه آفریده شد و هرگز یاوه و بیهوده نبوده، گزاف و عبث در حریم آفرینش وی راه نیافته، باطل و رها نیست؛ ?اَیحسَبُ الإنسان أَن یُترَک سُدی? [4]، ?اَفحسبتم أَنّما خلقناکم عبثاً و انّکم إلینا لا ترجعون?.[5]
چهارم. ظلم و تجاوز به حقوق دیگران، چون شعله نورانی است که با کمال انسان مناسب نبوده، همواره سدّ راه رسیدن وی به مقصود آفرینش است و بدون پرهیز از هر گونه ستم فردی و جمعی، خواه به صورت استبداد، خواه به طور استثمار و خواه به نحو استعمار که جامع اضلاع این مثلّث مشئوم، همانا استعباد و به بردگی در آوردن دیگران است، میسور نخواهد شد.
پنجم. زندگی انسان یک حیات جمعی است، خواه جامعه وجود جدایی از وجود افراد داشته باشد که عدّه ای بر آن‌اند یا آنکه جامعه وجودی منحاز و مستقلی نداشته بلکه وجود آن همان حیثیت اجتماعی هر فردی باشد که همراه با حیثیّت فردی وی آفریده شده است؛ چنان‌که گروه دیگری بر این نظرند؛ بنابراین صلاح هر فردی را باید در صلاحیت حیات جمعی جامعه جست‌وجو کرد؛ زیرا گر چه ممکن است در جامعه آلوده، فردی به صفا زندگی کند یا آنکه در جامعه پاک، فردی به آلودگی مبتلا گردد، لیکن با موارد نادر نمی توان حکم کلی و جامع را به دست آورد.
ششم. تأمین حیات جمعی جامعه بدون نظام حکومتی ممکن نیست؛ یعنی بدون قانون یکتا و رهبری یگانه و بدون پذیرش همگان نسبت به قانون جامع و رهبری واحد، یا اصلاً زندگی اجتماعی میسّر نیست یا به کمال مطلوب نمی رسد و همان‌طوری که تعددّ قانون، مانع استقرار نظام حکومتی است، تعددّ رهبر و کثرت آن هر چند شورایی هم باشد، مانع ایده آل نظام حکومتی است.
 
نیاز جامعه به قانون و رهبر وارسته
هفتم. تدوین قانون جامع از طرف فرد معین یا گروه خاص، هرگز ضامن منافع همه اقشار و جوامع نمی باشد؛ زیرا هر فرد یا گروهی، یا فقط سود خود را می طلبد یا در تشخیص سود و زیان دیگران ناتوان است؛ چنان که رهبری فردی که فقط چهره مردمی داشته، از تأیید الهی برخوردار نمی باشد یا به طور صحیح وارث مکتب الهی نیست ضامن مصالح همه مردم نبوده؛ بلکه در گرایشها و تنشهای سیاسی و اجتماعی، منافع طبقه مخصوص را بر مصالح دیگران ترجیح می دهد؛ لذا چاره جز تأمین دو رکن اصیل سیاسی اجتماعی نیست؛ اول، قانون آزاد و دوم، رهبر آزاده. و قانونِ آزادِ از اشتباه و تبعیضِ نابجا، همانا قانون الهی است و رهبر آزاده همانا انسان وارسته ای است که از بندِ باند بازی، آزاد و از مرز آز و آزار، حُریّت یافته باشد.
هشتم. جهان آفرینش تا کنون شاهد نظام حکومتی بَرین نبوده، جوامع بشری به جامعه ایده آل نائل نیامده است؛ یعنی به هدف خلقت خویش بارنیافته است، گر چه در این راه راهیان کوی حق قربانیهای فراوان نثار کرده‌اند و طبقات مخصوص به اوج ایثار رسیده، از این‌جهت به کمال خویش باریافته اند، لیکن هدف عمومی آفرینش حاصل نشده است. البته زمینه های مناسبِ مقصود نهایی را فراهم نموده اند و از این نظر، مأموریتهای الهی خویش را امتثال کرده اند.
نهم. اسلام برابر اصول یاد شده، چنین نوید می دهد که حکومت پهنه زمین و گستره زمان آینده به دست وارستگان آزاده از هر گونه رذیلت قرار می‌گیرد؛ تا هم به ستم ظالمان پایان بخشوده شود، هم سطح زمین از تباهی طاغیان تطهیر گردد، هم طبقه محروم از فقر رهایی یابد، هم شکمبارگی مُترفان فراموش گردد؛ ?و نُرید أن نَمنَ علی الذین استضعِفوا فی الأرض و نَجعَلَهُم أَئمَّةً و نَجعَلَهُم الوارثین? [6]، ?... أنّ الأرضَ یَرِثُها عبادی الصالحون?.[7]
دهم. برنامه حکومت صالحان، همانا احیای زمینِ ظلم زده و زمینه ستمدیده، و نجات آن از هر گونه تعدی و طغیان و اصلاح آن به گسترش قسط و عدل است و چون مهم ترین عامل رهایی از سلطه شیطان و بردگی هوس همانا ایجاد روح بندگی خداوند در فرد و جامعه می باشد، اسلام وظیفه صالحان وارث زمین را چنین ترسیم می نماید: ?الذین إِن مکنّاهُم فی الأرضِ أَقامُوا الصّلوة و اتَوا الزَکاةَ و أَمَروُا بالمعروفِ و نَهَوا عنِ المُنکرِ و لله عاقبةُ الأُمور?.[8]
بنابر این، نتیجه نگرش الهی به جهان خلقت، همانا به آینده خوش بین بودن و با هر ظلمی مبارزه نمودن و زمینه صلح جهانی را فراهم کردن و به هدف والای بشری معتقد بودن و از هر گونه یأس و نا امیدی نجات یافتن و در مقابل پیشرفت سلاحهای اتمی و جنگ ستارگان، مقاومت کردن و به انتظار مُصلح آزاده جهانی بسر بردن و در زمان ظهور وی از هیچ نثار و ایثاری دریغ نکردن و برای استقرار حکومت آن انسان کامل و خلیفه خدا در زمین جهاد و اجتهاد نمودن و ذائقه تلخ تهیدستان را با براندازی توانگران زر اندوز شیرین کردن و سر انجام، آفریدگار جهان را با تعدیل نظام بشری خشنودساختن خواهد بود. بامید آن روز بهروز و به انتظار ظفر عدل بر ظلم و اهتزاز پرچم قسط بر فراز هر کاخ و کوخ!
الحمد للّه رب العالمین
جوادی آملی
 


[1] ـ سوره ص، آیه 27.
[2] ـ سوره روم، آیه 41.
[3] ـ سوره مؤمنون، آیه 71.
[4] ـ سوره قیامت، آیه 36.
[5] ـ سوره مؤمنون، آیه 115.
[6] ـ سوره قصص، آیه 5.
[7] ـ سوره انبیاء، آیه 105.
[8] ـ سوره حج، آیه 41.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( جمعه 96/5/6 :: ساعت 12:17 عصر )
»» بسم الله الرحمن الرحیم و إیاه نستعین تبیین مبانی ولایت فقیه

موضوع: کلامی
عنوان: تبیین مبانی ولایت فقیه

بسم الله الرحمن الرحیم و إیاه نستعین
تبیین مبانی ولایت فقیه

ظهور هستی واقعی یا اعتباری، مرهون تحقق وحدت حقیقی و اعتباری
ضرورت وجود ناظم و رهبر جامعه برای تحقق نظم اجتماعی
ضرورت وجود رهبر عالم و عامل به وحی برای سعادت انسان
ضرورت وجود نائب یا نمایند? امام معصوم(علیه السلام)درعصر غیبت برای رهبری جامعه
مطرح بودن مسئل? امامت و ولایت در فقه و کلام
تقسیم ادل? ولایت فقیه به عقلی محض و ملفّق از عقل و نقل و نقلی محض
ضرورت وجود عصمت یا عدالت و تخصص علمی در رهبری
حکومت، لازم? قطعی قضا در اسلام
لزوم تبیین معنای«ولایت»،«وکالت»و«نیابت»
وکیل یا ولی بودن فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت
جمهوری بودن ولایت، خلافت و امامت
اعطای سمت افتاء به فقیه عادل توسّط صاحب شریعت
انحای متصوّر در نصب فقیه جامع الشرایط و اشکال هریک آنها
پاسخ نقدهای وارد بر نصب فقیهان جامع الشرایط
ولایت فقیه عادل همان ولایت فقاهت و عدالت است.
تطوّرات فقهی پیرامون ارتباط فقیه عادل با امت اسلامی
وظایف و اختیارات فقیه عادل
نقل فتاوی بعضی از فقهاء امامیه در باره ولایت فقیه
فصل یکم
ظهور هستی واقعی یا اعتباری، مرهون تحقق وحدت حقیقی و اعتباری
کثرت بدون انسجام و هماهنگی، نه وجود تکوینی دارد که منشأ آثار عینی بوده، در سلسله علل هستهای حقیقی قرار گیرد، نه وجود اعتباری دارد که مایه آثار اعتباری بوده، در حلقه هستهای اعتباری واقع شود؛ زیرا هستی همتای وحدت است و تا وحدت حقیقی یا اعتباری پدید نیاید، هستی واقعی یا اعتباری ظهور نخواهد کرد. نحوه نظم و هماهنگی هر چیزی، همسان همان شی‏ء است، یعنی اگر آحاد یک چیزی وجود حقیقی داشتند و محصول اجتماع آنها نیز موجود واقعی بود، نحوه پیوند و ارتباط آنها با یکدیگر نیز باید حقیقی باشد و اگر آحاد یک چیزی وجود اعتباری داشتند یا عصاره اجتماع آنها موجود اعتباری بود، نه واقعی، نحوه ارتباط آنها با یکدیگر نیز اعتباری است و چون حقیقت از آن هستی است، نه ماهیت یا مفهوم، و پیوند حقیقی منحصر در علّیت و معلولیّت یا تأثیر و تأثر متقابل است، اجزاء واحد حقیقی نسبت به یک‌دیگر مؤثر و متأثر خواهند بود، لیکن نحوه ارتباط بین آحاد در موجود اعتباری طبق قرارداد معتبران می باشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( جمعه 96/5/6 :: ساعت 11:53 صبح )
»» تبیین مبانی ولایت فقیه

فصل دوم
انسان، گذشته از وجود فردی دارای وجود اجتماعی نیز هست؛ خواه جامعه وجود منحاز از افراد داشته باشد، خواه وجود جدا نداشته؛ بلکه عبارت از حیثیت اجتماعی هر فرد باشد که شأنی از شئون هستی او به شمار می‌رود؛ نه آنکه منهای فرد وجود جداگانه داشته باشد؛ چنان که وجود امامت نیز اعتباری است؛ زیرا غیر از شخص خارجی امام، عنوان امامت ولایت و خلافت‏و... وجود حقیقی نخواهد داشت. البته مقام تکوینی امامت که همان ولایت عینی باشد، خارج از بحث است؛ زیرا آن نه قابل نصب است، نه قابل غصب.
منظور از وجود جامعه همان وجود اعتباری است که در علوم اعتباری مانند فقه و حقوق‏و... مطرح است؛ نه وجود حقیقی که در علوم حقیقی مانند فلسفه، کلام، طبیعی و ریاضی طرح می‌شود؛ زیرا حیثیت اجتماعی هر فرد، گرچه وجود حقیقی دارد، لیکن مجموع حیثیتها یا جمیع حیثیتها یا جامع آنها هیچ یک از این عناوین سه‌گانه وجود حقیقی نخواهند داشت و به هر تقدیر، برای جامعه وجود اعتباری ثابت است، لیکن همین وجود اعتباری جامعه نیز بدون تعهد متقابل و نظم وجود نخواهد داشت و انسان در صورتی زندگی ممتاز از حیات گیاهی و حیوانی دارد که با دیگران هماهنگی کند؛ خواه این توافق و ارائه خدمات متقابل مقتضای طبع اولی او باشد و همین را تفسیر «مدنی بالطبع» بودن او بدانیم یا آنکه پذیرش خدمت متقابل و انقیاد در برابر قانون محصول اضطرار او باشد؛ نه طبع اوّلی وی؛ بلکه مقتضای طبع اوّلی هر فردی، هلوع بودن و به خدمت گرفتن و بهره‌کشی رایگان دیگران است و اگر در برابر قانون خضوع می‌کند، طبق ضرورت ثانوی است؛ نه طبع اوّلی او؛ چون هر فردی به فکر تحمیل خود بر دیگری است؛ نه تحمّل وی، قهراً نظمی لازم است که از تحمیلها بکاهد و تحمّل مناسب را در برابر تحمیل قرار دهد و بدون نظم، اصلاً جامعه تحقق نمی یابد یا حیثیت اجتماعی افراد ظهور نخواهد کرد و همان‌طوری که در بحث هستها و جهان بینی، مبحث نظم غیر از مبحث خیر و شر است و هرگز پیدایش شرور در جهان هستی دلیل بر بی‌نظمی او نیست، بلکه آن هم طبق یک سلسله علل معیّنی رخ می‌دهد و سپس طبق یک سلسله ضوابط خاصی رخت برمی‌بندد، همچنین در بحث بایدهای اجتماعی، مبحث نظم غیر از مبحث عدل و ظلم است و هرگز ظهور ظلم در جامعه بشری دلیل بر بی‌نظمی او نخواهد بود؛ بلکه آن هم طبق یک سلسله انگیزه‌های نفسانی معیّن پدید می‌آید و سپس با یک سلسله هدایتها ناپدید می‌شود.
پیدایش عدل و ظلم، فقط در پرتو تأسیس جامعه می‌باشد؛ اگر هر فردی جدای از دیگری زندگی کند و خدمتی به کسی عرضه نکند، حقّی را در قبال آن پیدا نمی‌کند تا اگر به حق خود نائل شود عدل باشد و اگر از آن محروم گردد، ظلم لازم آید؛ پس ظلم در مقابل عدل است که هر دو متفرع بر نظم‌اند و آنچه مقابل نظم است، هرج و مرج است که با آن هرگز جامعه یا حیثیت اجتماعی افراد ظهور نخواهد نمود و حیات آن افراد در این حال، حیات انسانی نیست و از بحث خارج می‌باشد و چون هرج و مرج مقابل نظم است، قرآن کریم کسانی را که بین اندیشه و رفتار و کردار و گفتار آنها هماهنگی نیست و برابر علم حرکت نمی‌کنند و به لازمه یقین ملتزم نمی‌شوند و گفتارهای گوناگون دارند، می‌فرماید آنها در مَرجْ و اختلاط و بی‌نظمی به سر می‌برند؛
?بل کذبوا بالحق لمّا جائهم فهم فی أمر مریج?.[1]
 
ضرورت وجود ناظم و رهبر جامعه برای تحقق نظم اجتماعی
فصل سوم
پیدایش نظم اجتماعی، همان‌طوری که به افراد به عنوان عنصر مادی محتاج است و به قانون به عنوان عنصر صوری نیازمند می‌باشد، به ناظم به عنوان عنصر فاعلی احتیاج دارد؛ زیرا قانون که وجود لفظی یا کتبی تفکر خاص است توان تأثیر در ایجاد روابط خارجی را ندارد و حتماً یک موجود عینی توانمند لازم است که مسئول تعلیم، حفظ و اعمال آن باشد و قهراً باید از سنخ خود آحاد جامعه باشد تا در متن آنها به سر برده، از اوضاع آنها آگاه و در دسترس آنان قرار گیرد تا کارهای خود را به او ارجاع نمایند. البته خصوصیت عنصر غایی و هدف جامعه نیز به نحوه قانونگذاری و کیفیت اجرای آن بستگی تام دارد؛ پس جامعه بدون عنصر فاعلی اصلاً محقق نمی شود؛ لذا حضرت مولی الموحدین، علی بن ابی‌طالب برای رفع مغالطه خارج که عنصر صوری قضیه را با عنصر فاعلی آن خلط کردند و قانون را کافی از زمامدار دانسته، جامعه را بی‌نیاز از رهبر پنداشتند و شعارشان این بود: «لاحکم إلا لله»، چنین فرمود: «کلمة حق یراد بها باطل، نعم إنه لا حکم إلا لله و لکن هؤلاء یقولون لا إمرة إلا لله و إنه لابد للناس من أمیر بر أو فاجر... ».[2]
این تعبیر «کلمة حق یراد بها باطل» با اصلی کلی «انظر إلی ما قال و لاتنظره إلی من قال» [3] منافات ندارد؛ زیرا اولی ناظر به اراده آمیخته با مغالطه گوینده است که هرگز کلام بر آن دلالت ندارد و دومی ناظر به محتوای خود کلام است بدون دخالت اراده تشغیب و شر انگیزی مجادل یا اراده ایهام و سوء تعلیم و اضلال مغالط و اگر به خود کلام نظر شود و به اراده سوء متکلم توجه نشود، هیچ اختلافی بین «لاحکم إلا لله» و بین «لابد للناس من أمیر برّ أو فاجر» [4] نیست؛ زیرا اولی ناظر به عنصر صوری نظم جامع صحیح است و دومی ناظر به عنصر فاعلی نظم جامعه است؛ اعم از صحیح یا فاسد؛ چون صحت و فساد و عدل و ظلم‏و... فرع بر تحقق اصل جامعه می‌باشد؛ همان‌طوری که بین
?... إن الحکم إلا لله... ? [5] و بین ?النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم... ? [6] و همچنین بین آیه ?أفحکم الجاهلیة یبغون و من أحسن من الله حکما لقوم یوقنون? [7] که هر قانون غیر الهی را جاهلیت می‌داند و بین آیه ?... أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أُولی الأمر منکم... ? [8] و نیز آیه ?... ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا... ? [9] که اطاعت از رهبری معصوم را لازم می‌داند، هیچ‌گونه تعارضی نیست؛ با اینکه پیامبر‏(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و امامان معصوم(علیهم‌السلام) گذشته از جنبه تبلیغ احکام سمت فرمانروایی و زعامت جامعه را داشته‌اند که با آن حق اوامر و نواهی حکومتی داشتند.
غرض آن است که حصر عنصر صوری در قانون الهی و وحی آسمانی، حصر اضافی است؛ نه مطلق؛ یعنی هیچ‌ قانونی برای هیچ عصر و مصری غیر از قانون الهی نخواهد بود و هرگز نیاز جامعه به قانون‌شناس و مجری آن را نفی نمی‌کند؛ زیرا حصر عنصر صوری، دلیل نفی عنصر فاعلی نخواهد بود.
تبصره: طبق برهان نظم و ضرورت نیاز به قانون و مسئول اجراء، هیچ جامعه بدون عنصر صوری و عنصر فاعلی نخواهد بود؛ گرچه به فرض نادر همه افراد آن جامعه مجتهد عادل باشند؛ زیرا اختلاف نظر امری است ضروری؛ گذشته از آنکه پیوند بدون عامل ارتباط میسر نیست.
فصل چهارم
نظم صحیح عبارت از آن است که تمام جنبه‌های هستی انسان ملحوظ شود و برای شکوفایی آنها برنامه ریزی درست به عمل آید و چون بشر گذشته از بدن مادی و طبیعت هلوع دارای روح الهی و فطرت توحیدی و نفس ملهمه به فجور و تقواست، قهراً گذشته از کارهای غریزی دارای جنبه‌های اخلاقی و بالاتر از آن جنبه‌های اعتقادی می‌باشد. اگر قانونی جنبه‌های عملی او را رعایت کند، لیکن از جنبه‌های اخلاقی وی غفلت نماید یا جنبه‌های اعتقادی او را نادیده بگیرد، عنصر صوری صحیح برای برقراری نظم نخواهد بود؛ لذا امامت به عنوان ریاست عامه در امور دنیا و آخرت تفسیر شده است[10]؛ چنان که اگر قانونی همه جوانب یاد شده را رعایت کرده باشد، لیکن زمامدار جامعه که عنصر فاعلی نظم است در مراعات و اجراء آن کوتاهی کند، آن شخص عنصر فاعلی صحیح برای تحقق نظم نمی باشد.
لذا امام باید معصوم و نائب او باید صائن و عادل باشد و در غیر صورت عصمت یا عدالت، نظام اصیل استوار نخواهد شد؛ خواه ناظم آن جامعه یک فرد باشد، خواه چند نفر که منتخب دیگران‌اند؛ زیرا در این جهت بین حکومت فرد بر مردم و حکومت مردم بر مردم فرقی نیست و آنچه که متأسفانه در جهان معاصر رایج است، حکومتی است براساس رعایت اعمال مردم؛ نه اخلاق و عقاید آنان، قهراً بخش اخلاقی جامعه در اثر بی‌نظمی گسسته‏شده، بخش اعتقادی آنها نیز گسیخته می‌شود و چون پیوند ناگسستنی بین فطرت حق طلب و طبیعت تجاوزگر او هست و آن جنبه‌های رام و تعدیل کننده اصلاً مراعات نمی‌شود، در نتیجه شیرازه نظم اعمال نیز گسیخته شده، حیات جامعه که به دام طبیعت سرکش افتاده است، زندگی حیوانی خواهد بود؛
?... إن هم إلا کالأنعام بل هم أضل... ?.[11] گرچه هر فردی صالح برای تکامل صحیح می‌باشد، ولی اگر روابط اجتماعی فقط بر محور غریزه و طبیعت تنظیم شود شکل آن جامعه به صورت یک حیوان گزنده یا چرنده‏و... ظهور می‌کند؛ چنان که هر ستاره در حدّ خود جرمی است نورانی، لکن شکل تنظیم یافته آنها در اثر روابط خاص یا به صورت عقرب است یا خرچنگ و سرطان یا برّه و بزغاله...؛ چنان که شیخ اشراق فرمود: «و کما أن الصور الفلکیة کالعقرب و الجبار مثلاً إنما هی کواکب کلُّ منها جسم نوری مستقل فی ذاته إلا أنه لِما بینها من النسبة الوضعیة صارت صور الأنواع» [12] و هرگز انسان فرزانه به چنین جامعه راضی نخواهد بود:
هن‏رمن‏د ک‏ی زی‏ر ن‌دان نشین‏د
که بالای سرطان نشسته است جوزا[13]
همان‌طوری که عنصر صوری جامعه یعنی قانون در شکل‌گیری آن مؤثر است، عنصر فاعلی آن یعنی زمامدار پرهیزگار یا تبهکار در کیفیت تشکّل آن سهم به سزایی دارد؛ لذا امیر المؤمنین (علیه‌السلام) درباره گروهی که زمامدار آن فرد خودسر چون معاویه و عمرو بن عاص است، فرمود: «و أقرب بقوم من الجهل بالله قائدهم معاویة و مُؤدِّبُهُم ابن النّابغة».[14] مردمی که قانون آنها عصاره فکر بشری است، نه وحی سمائی، در جاهلیت‌اند و کسانی که زمامدار آنها معاویه و مسئول فرهنگی آنان عمرو بن عاص باشد، در جهالت‌اند و شاید روایاتی که دلالت دارد بر ضرورت وجود امام و اینکه زمین بدون حجت فرو می‌ریزد؛ «لو بقیت الأرض بغیر امام لساخت»،[15] «لو أن الإمام رفع من الأرض ساعة لماجت بأهلها کما یموج البحر بأهله»،[16] گذشته از آن جنبه ملکوتی و تکوینی ناظر به هرج و مرج و سفک دماء و افساد در زمین باشد؛ چنان که از مرحوم سیّد مرتضی خصوص همین جنبه هلاکت مردم در اثر ناامنی‏و... نقل شد و مرحوم استاد شعرانی بعد از نقل سخنان فارابی که اگر جامعه فاقد رهبر کامل جامع شرایط علمی و عملی باشد، مدینه آنان مدینه جاهله و فاسقه و ضاله و سپس بهیمی خواهد بود، چنین می‌فرماید: «غرض از نقل سخن فارابی آن است که معلوم شود عقل و نقل بر صحت مذهب شیعه در مسئله امامت تطابق دارند».[17]
 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( جمعه 96/5/6 :: ساعت 11:52 صبح )
   1   2      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آراء سیاسی و حکومتی شیخ یوسف بحرانی
ولایت فقیه «سرچشم? تمدن اسلامی»
بسم اللّه الرحمن الرحیم و إیّاه نستعین آینده جهان از نظر ا
بسم الله الرحمن الرحیم و إیاه نستعین تبیین مبانی ولایت فقیه
تبیین مبانی ولایت فقیه
تبیین مبانی ولایت فقیه
[عناوین آرشیوشده]